مجله نوجوان 71 صفحه 16
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 71 صفحه 16

لحظه های واپسین روز آخر که روز سیزدهم خرداد ماه بود دکترها هم دیگر مأیوس شده بودند . برای اینکه هر چه دارو به کار می بردند ، فشار خون بالا نمی آمد . آقایان دکترها و چند تا از دوستان این طرف و آن طرف با حالت ناراحتی نشسته بودند و نمی توانستند چیزی بگویند . آقای دکتر فاضل و آقای دکتر عارفی یک جا نشسته بودند ، من رفتم پیششان گفتم چه خبر است ؟ چرا اینطوری نشسته اید و زانوی غم بغل کردید ؟ دکتر فاضل به من گفت : فلانی ، آقا تا یکی دو ساعت دیگر ، بیشتر نمی توانند حرف بزنند . شما برو هر چه می خواهی از آقا بپرس . گفتم : خیلی خوب و رفتم در اتاق ، دیدم صورت آقا نورانی شده و چهرۀ ایشان گل انداخته است و دارند نماز می خوانند . آقا از شب پیش نماز می خواندند ، یعنی از ساعت ده شب قبل از روز فوتشان نماز می خواندند و آن شب دیگر آقای انصاری ایشان را برای وضو مهیّا نکرد . برای اینکه خودشان دیگر نگفتند که من وضو می خواهم ، چون از شب تا صبح دیدار بودند و نماز می خواندند . من رفتم داخل اتاق ، دیدم دارند نماز می خواندند . همان طور که خوابیده بودند ، با آن فشار سرشان را بالا می آوردند به عنوان رکوع و بعد دوباره برای سجود . من هر چه کردم با آقا حرف بزنم ، دلم نیامد آن فضای معنوی را به هم بزنم . بعد فقط یک کمی به ایشان نگاه کردم و از اتاق آمدم بیرون . ساعت سه بعد از ظهر حالشان بد شد که دستگاه ها شروع کرد به کار و ساعت ده شب هم ایشان فوت کردند . نقل یک خاطره دیگر هم خالی از لطف نیست و آن اینکه : آقا علی (سید علی خمینی ، نوۀ خردسال امام و فرزند حجت الاسلام حاج سید احمد خمینی) را خیلی دوست داشتند ، علی هم حضرت امام را خیلی دوست داشت امّا چیزی که این روز های آخر اتفّاق افتاد که واقعاً برای همۀ ما تعجب آور بود ، این بود که آقا می گفتند : علی پیش من نیاید . ما همین طور مانده بودیم که یعنی چه ؟ بعد من دیدم که امام در « چهل حدیث» این مسأله را دارد که کسانی که می خواهند بمیرند ، در آن لحظات آخر ، شیطان آن کسی را که از همه بیشتر مورد مهر و علاقۀ اوست ، مقابل روی او قرار می دهد تا مانع از این شود که فرد با یاد خدا از دنیا برود . حتّی برای بزرگترین اولیا هم- غیر از ائمه- این معنی وجود دارد و امام برای اینکه نکند چنین مسأله ای برایش اتفاق بیفتد ، علی را که خیلی دوست داشتند ، در آن اتاق راه نمی دادند . سید احمد خمینی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 71صفحه 16