مجله نوجوان 71 صفحه 11
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 71 صفحه 11

(به دلیل اینکه به قول مامانم از روز ازل موقع تقسیم شانس سر ما بی کلاه ماند) آمدند و ناشکری کردند که یعنی چه ؟ ما هم سواد می خواهیم؛ انگار حالا سواد تحفه بود ! و به این ترتیب قدر آسایش خود و فرزندانشان را ندانستند . باز هم عذاب الهی نازل شد و مدرسه ها همگانی شدند . باز این بشر مگر از رو رفت ؟ نخیر که نرفت . رو که نبود سنگ پا بود ! . . . بله می گفتم بشر دوباره از رو نرفت . و دانش آموز های آن موقع که درس و مرس آن چنانی هم نداشتند جز شمردن ده تا انگشت دستهایشان و چند خط نامه نگاری و صد البته مثل اجدادشان هم ناشکر بودند ، بیکار ننشسته و برای همین یک ذرّه مشق ، غرغر و ناشکری راه انداختند تا نیوتن و ارشمیدس و ابوعلی سینا و حافظ و سعدی و پاسکال و غیره و ذالک متولّد شدند و هی به موّاد درسی ما افزودند و علاوه بر آن پدر اقتصاد و مادر روانشناس و دایی آمار و مادربزرگ نمی دانم چی چی هم کم و کم و کم آمدند و قوز بالا قوز شدند امّا این خاتمه ماجرا نیست . من می دانم ! آخر این صنف دانش آموز همیشه ناشکر است و هنوز تا هنوز است پشت سر مردۀ دانشمندان و فضلا هِی وِز وِز می کند تا خدا خشمش بگیرد . . . راستی ! اتفاقاً خشمش هم گرفت و خداوند باریتعالی این بار انیشتین را با آن حرف های سخت سختش که گفته می شود نوعی زبان مریخی دری و ترکیب مریخی دری و پشتو است را تقدیم به دانش آموزان پر توقع کرد . حالا شما هم هِی ناشکری کنید تا ببینم می خواهید چه بدبختی سر خودمان و نوه و نتیجه های بیچاره مان نازل کنید . فصل امتحان است دیگر ! شما می گویید چکار کنیم ؟ ! . . . راستی روی من این بار با شماست ای زرنگان محترم و خوب کلاس ! بیایید بد جنس نباشیم ! بیایید روحیۀ تعاون و دلسوزی و کمک به همنوع را در خودمان تقویت کنیم . بیایید با آن با چهار تا دست یدکی که برگه مان را دور تا دور و عینهو دیوار چین محاصره می کند ، سر جلسۀ امتحان نرویم . بیایید دور صندلی سر جلسه امتحانمان سیم خار دار نکشیم ! آخر همکلاسی های ما گناه دارند . . . به چشم های معصوم و دلشکسته آن بچّه چهار- پنج سال ردی کلاس نگاه کن . چطور دلت می آید که شادیهایت را با او تقسیم نکنی ؟ ! نه جانم ! این انسان های دلسوخته و کم توقع رقیب شما در رتبه اولی کلاس نمی شوند . هرگز . . . آن ها فقط یک نمره ناقابل که تو عینهو آب خوردن دوبرابرش را می گیری می خواهند . . . به مچ دست تا بازوی کثیف و پر از جوهر خودکار آن یکی همکلاسی دیگرت نگاه کن که با دلی پرامید نزدیک می شود به درهای ورودی حوزۀ امتحان که پر از مراقبان اخمو و ناجوانمرد است . به گیجی این دانش آموز بدبختی که کنار دیوار نشسته است تا امتحانش را اُپن وال به جای اُپن بوک بدهد نخند ! او تمام اطلاعاتش را در میان انبوه اطلاعات سال های قبل که روی دیوار های مدرسه نوشته شده است گم کرده . . . و من روزهاست که معلمانم را به هوای اغفال کودکان خردسالشان و کش رفتن برگه سؤالات امتحان فردا کوچه به کوچه تعقیب می کنم امّا یا آن ها بچّه خردسال ندارند و یا به بچّه خردسالشان یاد داده اند که در را روی غریبه باز نکنند . ای زرنگ کلاس اگر تو آینده سازی ما هم هستیم . به فکر آینده ما نیز باش و خود خواه نباش ! ما هم می خواهیم تابستان و عید آیندۀ مان را پر از آرامش و لبخند بسازیم . . . ای زرنگان کلاس ما را دریابید . چرا که جناب آقای شیخ سعدی نیشابوری می فرمایند : بنی آدم اعضای یکدیگرند تو کز محنت دیگران بی غمی ! این بود یک نامۀ سر گشوده برای تمام زرنگان مدرسه های دنیا در فصل تحمیلی امتحانات . به امید این که تمامی زرنگان کلاس کمی خوش قلب تر به زندگی و همکلاسی هایشان بنگرند .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 71صفحه 11