مجله نوجوان 92 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 92 صفحه 8

طنز مریم شکرانی بدبخت آقای فلانی فرد آقای « جیم0- سین زاده » با یک قفس گنده وارد شرکت شد . قفس قناری را روی زمین گذاشت و همانجا کنار در ایستاد تاکمر گشاد شلوارش را که جلوی هر کس و ناکس از پایش می افتاد تنگ تر کند . پیرهن چرک مرده آبی رنگش را بالا زد و یک چین ضایع به کمر شلوارش داد و سنجاق قفلی را بست . آقای « فلان فلانی فرد » سرپرست بخش ، یک سی دی را درون سی دی رام کامپیوترش گذاشت . چهره شطرنجی شده خانم « چ- ا » روی مانیتور نقش بست که نفرین دنیا را از ته قلب به مسؤولان شرکت می کرد ، آن هم فقط به دلیل کمبود حقوق : « الهی تیکه تیکه بشوند ! الهی دست و پایشان قطع نخاع بشود ! الهی زمینگیر بشوند ! گوربه گور شده ها ، چشمشان کور است که ما کارمندان گرامی این شرکت از صب تا شب کلی جان می کنیم و صادقانه و مسئولیت پذیرانه خدمت می کنیم . آن وقت چه جوری اینها رویشان می شود که این فیش حقوق را بگذارند کف دست ما ؟ ! به جان دردانه بچه ام تا حالا هزار بار از جلوی بنگاه های بالای شهر رد شدم و دلم لک زده برای خریدن یکی از آن خانه ویلایی های خوشگل که حیاطشان فواره و آب نما و از این چراغ های رنگی دارد اما مگر با این حقوقها می گذارند آدم آرزو به دل نمیرد ؟ مگر ما شل هستیم ؟ کریم ؟ کوریم ؟ این مسؤولان شرکت باید به من جواب بدهند زیر گل رفته ها ! چرا ؟ ! واقعاً چرا ؟ ! . . . من درد دلم که یکی دو تا نیست . مهناز جون رفته واسه خودش چهار تا کلفت گرفته ، آشپز از چین آورده تا غذا های چینی واسشون درست کنه اما من چی ؟ من بدبختی که از صبح تا شب توی این شرکت . . . » خانم « چ- ام » نشسته بود و ناخنهایش را سوهان می زد . انگار نه انگار سرپرست شرکت به وضوح دارد دسته گل به آب داده اش را می بیند . آقای « جیم- سین زاده » جلوتر آمد و یک سلام بلند بالا از ته گلویش سر داد . آقای سرپرست کله کچلش را خاراند و نگاهش را از مانیتور گرفت و به سر تا پای جیم- سین زاده خیره شد . بعد یهو دو دستی محکم کوفت کف کله نورافکنی اش و داد زد : « آی خدا ! . . . جین- سیم زاده . . . » جیم- سین زاده با خونسردی گفت : « قربان ، جیم-سین زاده ! » سرپرست ، عصبانی تر پایش را به زمین کوبید و گفت : « سین جیم زاده ، جیم سین زاده ، سین جیم زاده ، کوفت و زهر مار . خیر ندیده سرطان بگیری ! تو قاتل من خواهی بود . ن مش « ب-الف » آّبدارچی ، فوری گوشی تلفن را برداشت تا به پلیس زنگ بزند و چقلی رابطه بین قتل و قاتلی فلانی فرد و جیم سین زاده را به پلیس بکند . خانم چ میم با مگس کشی که با آن پشت کمرش را می خاراند ، محکم روی دست مش ب الف زد و زیر لب غر زد : « مرتیکه فضول ! » جیم سین زاده روی زمین نشسته بود تا قناری زبان بسته را از قفسش در بیاورد و با از این گوشی قلب دکتریها هست ها ! با از اونها قلب حیوان را معاینه کند ببیند توی این فضای خشونت بار بلایی سر حیوان نیامده باشد . وقتی صدای قلب قناری اش را شنید و خیالش راحت شد ، نفس عمیقی کشید و رو به فلانی فرد جواب داد : « خودت سرطان بگیری و هفت جد و آبادت ! چیه بابا ؟ چی شده ؟ جنبه نداری سرپرست شرکت شدی ، فکر می کنی از سرپرستیت می ترسم ؟ من تو این دنیا فقط از یک چیز می ترسم اون هم ترکیدگی لوله است . بله آقا ! » سرپرست زد توی صورت خود و به لپهایش چنگ کشید و گفت : « الهی نیست و نابود بشوی هر غلطی توی این شرکت می کنی دندان روی جیگر می گذارم ولی این جک و جانور آوردنت را نمی توانم تحمل کنم . الهی مراسم ختمت تا ماه آینده جلو بیفتد . این قناری واسه چیه ؟ آن هم جلوی ارباب رجوع مگر اینجا باغ وحشه ؟ » جیم سین زاده کفشش را از پا در آورد و روی میز رفت تا قفس قناری را به سقف بالای میز کارش آویزان کند . بوی گند پاهایش توی اتاق پیچید . خانم چ میم که تازه ساندویچ دو متری نان و پنیرش را از کیفش در آورده بود ، دوباره مگس کش را از زیر میزش درآورد و محکم روی پای جیم سین زاده کوبید و گفت : « خیر ندیده مگر کوری ؟ دارم یه لقمه غذا کوفت می کنم . حتماً باید آن پای بو گندویت هر روز حال ما را بد کند و صبح به صبح یک کیسه استفراغ کنم ؟ » جیم سین زاده همانطور که یک طناب گنده را از سقف آویزان می کرد ، جواب داد : « مشکل از خودته که بد دلی خانوم ! از بس این زنها لوسند ، آدم جرئت ندارد با فرآیند های طبیعی بدنش راحت باشد . حیف که زن من نیستی وگرنه حتماً طلاقت می دادم . » خانم چ میم لجش گرفت و دوباره آمد با مگس کش محکم روی پای جیم سین زاده بکوبد که جیم سین زاده از فرصت استفاده کرد و فوری دمپایی پلاستیکی اش را که گوشه اش با ماژیک نوشته بود « منچسترته » به پا کرد و از میز پایین پرید . سرپرست با کلافگی جلو آمد و نالید : « جیم سین جیم می گویم این قناری اینجا چیکار می کند ؟ » جیم سین زاده جواب

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 92صفحه 8