مجله نوجوان 92 صفحه 14

حبیب بابایی آی کشک بادنجان ! روزی امیر مختار روسیه به دیدن امیرکبیر رفت . او در مورد یک موضوع مرزی تقاضای نابجایی داشت . امیرکبیر که به هیچ وجه زیر بار نمی رفت ، رو به مترجم کرد و گفت : « از جناب وزیر مختار بپرس که هیچ کشک بادنجان خورده ای ؟ » وزیر مختار تعجب کرده و گفت : « بگویید نه ! » امیرکبیر به مترجم گفت : « پس به وزیر مختار بگو ما در خانه یک فاطمه خانم جان داریم که کشک بادنجان را خیلی خوب درست می کند . این دفعه وقتی که فاطمه خانم جان کشک بادنجان درست کرد ، مقداری هم برای شما خواهم فرستاد تا بخورید و ببینید که چه قدر خوب است . آی کشک بادنجان ، آی فاطمه خانم جان ! » وزیر مختار گفت : « بگویید ممنونم اما درباره مسئله مرزی چه می فرمایید ؟ » امیرکبیر گفت : « به وزیر مختار بگویید آی کشک بادنجان ، آی فاطمه خانم جان ! » سرانجام چون وزیر مختار دید به غیر از این ، جواب دیگری نخواهد گرفت با ناامیدی از آنجا رفت . نشان بند جوراب در سال 1348 میلادی در یکی از مهمانی های بزرگ سلطنتی ، هنگامی که ادوارد سوم پادشاه انگلستان با نامزد خود قرار ملاقات داشت ، نامزد وی به حدی عجله کرد که بند جوراب آبی رنگ وی از پای چپش افتاد . شاه در میان خنده و تمسخر درباریان خم شد و بند جوراب را برداشت و گفت که این عمل را برای خود افتخاری می داند . از آن زمان به بعد ، « نشان بند جوراب » در انگلستان معمول شد . اوایل این نشان فقط به پادشاه و ولیعهد و نجیب زادگان اهدا می شد اما رفته رفته مقرر شد که این نشان به شاهان و شاهزادگان خارجی هم اعطا شود . ناصرالدین شاه و مظفرالدین شاه قاجار ، در سفر های خود به اروپا این نشان را دریافت کردند .