مجله نوجوان 92 صفحه 13
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 92 صفحه 13

و کمک لازم نداشته باشی یا چیزی از این قبیل ولی تو فقط پشت فرمان اتومبیل ، کمی به جلو خم شده بودی و ظاهراً غرق خواب خوش بودی و آنها یک دختر بچه ده ساله را دست و پا و دهان بسته کف جایگاه عقب ماشینت پیدا کردند . خب تو نمی توانی توریست های وحشت زده را برای اطلاع دادن به پلیس سرزنش کنی . می توانی ؟ گفتم : نه ولی من تکرار می کنم که هنوز هم دقیقاً نمی دانم که چه اتفاقی افتاد . نه داروی خواب آوری استفاده کرده بودم و نه خسته بودم . البته هیجان داشتم . کدام آدم بایی حین دزدی هیجان ندارد ؟ من پیوسته از روی شانه ام و به صندلی عقب نگاه می انداختن تا ببینم که دخترک ، زنده و سلامت است یا نه . می خواستم مطمئن شوم که مثلاً بچه به وسیله نوار چسب روی دهانش خفه نشده باشد متوجه هستی ؟ اما خودم از پیشرفت جریان کار ، راضی و خوشحال بودم ولی بعد کاملاً حالم دگرگون شد بنابراین ماشین را کنار جاده نگه داشتم و دیگر نفهمیدم چه شد . وقتی به خودم آمدم ، پلیس مرا دستگیر کرده بود . وکیل گفت : پزشک پلیس هم در کلانتری پس از معاینه تو نظر داد که هیچ گونه دارویی استفاده نکرده ای یا دچار حمله قلبی و گرفتگی رگ های شریانها نشده ای . پس باید با حقیقت روبرو شوی . تو دیوانه شده بودی وگرنه نمی بایست در یک عملیات آدم ر بایی چرت بزنی درست می گویم یا نه ؟ سرانجام از روی موافقت گفتم : شاید بودم ولی مسلماً احساس جنون نمی کردم . « لوین » گفت : هیچ دیوانه ای هیچ وقت خودش را مجنون نمی داند اما به هر حال ما از این موضوع به عنوان حربه ای در دفاعیات خود استفاده می کنیم تنها امیدمان همین است و بس . در ضمن اگر هنگام محاکمه قدری تحقیر شدی غصه نخور ، این جنون موقتی است و تو را از صندلی الکتریکی نجات می دهد . وکیل نگاهی به ساعت مچی اش انداخت و گفت : من یکی دو روانشناس می فرستم این جا تا تو را خوب معاینه و آزمایش کنند . فعلاً خداحافظ .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 92صفحه 13