مجله نوجوان 137 صفحه 3
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 137 صفحه 3

گفتگو مژگان بهمنش گفتگو با فرّخ لقا هوشمند بازیگری درمیان دشتهای سبز شمال مادر شانۀ چوبی را روی موهای مجعد دختر کوچولویش می­کشد. موهای بلندش را به دست می­گیرد و می­بوید و می­بوسد. بلند می­شود. جعبۀ عروسکهای دخترش را از روی طاقچۀ اتاق بر می­دارد و به دختر می­دهد. دخترک چشمهای عسلی و درشتش را ریز می­کند و انگشت باریکش را روی لبان سرخ و غنچه شده­اش می­گذارد. حالت متفکرانه­ای به خودش می­گیرد و نگاهی به داخل جعبه می­کند. جعبه عروسکهای پارچه­ای که مادر برای هر کدام پیراهن گل دار و رنگارنگ دوخته است، کنار هم چیده شدهاند. دستهای سفید و تپلش را روی تک تک عروسکهایش می­کشد. رو به مادر می­کند و به صدایی ریز و دلنشین می­گوید:« آخه امروز کدومشون رو با خودم ببرم مهمونی به خونۀ دریا جون؟ غنچه را ببرم؟ نه! امروز نوبت لبخنده! نه، گلی، نه بهار، یا نه، اصلاً امروز نوبت زیباست!» مردّد مانده که کدام را انتخاب کند. بالاخره طاقت نمی­آورد. هر پنج عروسکش را بغل می­کند و پلههای سنگی ایوان خانه را دو تا یکی می­کند و به طرف دالان بلند خانه که با شاخههای باریک و پیچ در پیچ یاس و اقاقیا تزیین شده است، می­دود. باد در میان شاخههای بلند کاج و نارون می­پیچد، انگار که درختان با دیدن دختر کوچولوی شاد و خندان دست افشانی می­کنند. مادر که در ایوان شمعدانهای رنگارنگ را آبیاری می­کند با لبخند به موهای خرمایی رنگ دخترش که زیر نور آفتاب برق می­زند، نگاهی می­کند. عطر یاس انگار از میان گیسوان دختر بلند می­شود. مادر با لهجۀ گیلانی دخترش را صدا می­زند «فرخ جان، تی بلامیسَر کُرجان ( درد و بلایت به جانم دخترجان) باز هم که همۀ بچههایت را باخودت بردی پلاپته بازی(مهمان بازی). کرجان.» «فرخ لقا هوشمند» دختر زیبای آن روز، حالا نزدیک به 80 سال سن دارد و چهرۀ زیبایش با لبخندی مهربان، زیباتر از آن روزهاست.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 137صفحه 3