مجله نوجوان 137 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 137 صفحه 6

جک براون تنها کسی بود که در جمع کارگران مرمّت، صدای نفسهای اژدها را می­شنید. البته همه به او لطف داشتند و او را دوست داشتند. سالها قبل نگهبانی که از طرف ادارۀ محافظت از آثار باستانی به قلعه اعزام شده بود، جک براون را در زیر درخت سروی در نزدیکی قلعه پیدا کرده بود و او را بزرگ کرده بود. جک براون پسر خوش قلبی بودکه به زودی توانست در دل همه جا باز کند. بعدها که مسؤولین تصمیم به مرمت آن قلعه گرفتند جک براون را هم استخدام کردند و او هم مشغول بازسازی قلعه شد. جک براون پدر و مادری نداشت و هر وقت که به مادرش فکر می­کرد به یاد اژدها می­افتاد و صدای نفسهای آتشین اژدها را می­شنید. همکاران جک عقیده داشتند دلیل این احساس او گردنبندی است که به گردن دارد. جک براون از روزی که به خاطر داشت، گردنبند عجیبی به گردنش بود که نقشی چون شعلۀ آتش بر روی آن بود. همه می­گفتند که این گردنبند متعلق به کولیهاست ولی جک هیچوقت جرأت نداشت به کولیها نزدیک شود. * * * کار مرمّت باروی بزرگ قلعه رو به اتمام بود جک از آن بالا کولیها را دید که در حال چادرزدن هستند. او از آن بالا زنی را دید که در حال نگاه کردن به قلعه است. حس غریبی جک را ازآن بالا به پایین قلعه کشاند و وقتی به خودش آمد روبروی زن ایستاده بود. بر گردن زن گردنبندی مانند گردنبند جک بود. * * * حالا جک می­دانست که قصّۀ اژدها از کجا در وجودش لانه کرده است. سالها قبل، قبل از آنکه ارتش به آن حوالی حمله کند و کولیها را شبانه غافلگیر کند مادر جک که گردنبندی مشابه او به گردن داشت در هنگام شیر دادن و در آغوش کشیدن فرزندش قصّه اژدها را در گوش او زمزمه کرده بود. آن شب وقتی همۀ کولیها دستگیرو زندانی شدند، کودکی تنها بر روی چمنزار و زیر درخت سرو جا ماند. کولیها عقیده داشتند اژدها تا کودک گم شده­ای را به مادرش نرساند روحش در عذاب است. پس از آن دیگر کولیها صدای غرش اژدهای غمگین را نشنیدند.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 137صفحه 6