مجله نوجوان 163 صفحه 19

یک روز دیگه بابام صِدام کرد تا نصیحت پدرانه بهم بکنه بابا هزار چند گاهی این کار رو می کرد. ببین پسرم.. تو باید از الان استعداد تو کشف کنی و نذاری مثل من توی این سن کشف بشی، بازیگری توی خون جدم، پدرم، من و تو هست. بابا چند روز بعد توی یک روزنامة معروف یک آگهی بزرگ داد که براش چاپ کنن.... کلاسهای هنری آقا کمالی (بازیگری ــ فیلم نامه نویسی ــ کارگردانی ــ تصویر پردازی ــ گریم ــ نور پردازی و... تلفن آدرس روز به روزبه شب نمایش فیلم نزدیک می شدیم. ..و اهالی محل هم حسابی بابا رو خجالت دادن... امشب ساعت 30 /10 خونه آقا کمال فیلم پر هیجان، اکشن «جگر طلا » با حضور آقا کمال مراسم تجلیل از پیشکسوت بزرگ سینما باعث افتخار ما هستی آقا کمال اهالی محل بالاخره روز مهم رسید و همه اهالی محل وفک و فامیل ریختند توی خونه. . آقا کمالی ستاره سینمای دنیا دوست داریم من متعلق به همه شما هستم عزیزان. . و فیلم پخش شد... بابا فقط در یک صحنه کوتاه از فیلم حضور داشت آن هم از دور. ..همین !! رئیس این یارو خُله می گم بیا پولها شو بدزدیم بعد عین سگ بکشیمش و جناز شو بدیم لاشخورها بخورن... درست یک هفته بعد ما از آن محل رفته بودیم و تازه من هم مدرسه ام را عوض کردم و بابا دیگه هیچ وقت تلویزیون نخرید...