ماجرای من و خط 66
لطفاً با لهجة مشهدی بخوانید !
این ماجرای من و اتوبوس خط 66، در یک اتفاق چند ساعتی و چند روزه خلاصه نمیشود که به راحتی بتوانم برای شما
بنویسم و حقالتألیفم را بگیرم و بروم دنبال کارم. من تقریباً نصف دوران زندگیام را سوار خط 66 شدهام. ماجرا از زمان
سربازی شروع شد. نه، قبل از سربازی (خدایا توبه!) میرفتم مجتمع غدیر (کشتارگاه سابق ).چه جالب کشتارگاه را خراب
میکنند و برای ذبح هنر، کشتارگاهی میسازند.تازه تهران هم درست همین کار
را کرده است. من هم میرفتم آنجا برای قصابی ادبیات. بعد رفتم سربازی همان
نزدیکیها. باز هم با خط 66 میرفتم هر روز سر خدمت. بعد از دو سال رفتم چهار راه
مقدم فرودگاه، سازمان فرهنگی و تفریحی شهرداری. بازهم خط 66 که به خاطر قطار
شهری افتاده بود از مسیر عدل و فرودگاه (این قطارشهری هم عجب نعمتی بود
برای ما!) چند سالی هم میرفتم سازمان با خط 66، حالا هم هنوز سوار میشوم
وبه حوزه میآیم. این اسم حوزه آدم را به اشتباه میاندازد.یا باید کامل بگویی
حوزة هنری یا اصلاً نگویی! بازهم خط 66 و این ماجراهای من و خط 66. کم
کم سینه خیز و سازمان به سازمان دارم خود را به طرقبه میرسانم. حیف که
خط 66 به طرقبه نمیرود.
خط 66 که خط 66 نبود
این قضیه بر میگردد به دوران دروغ گفتن زن و شوهر به هم. یعنی
دوران دست زیر چانه زدن و توی چشم هم نگاه کردن و ادا و اصول
در آوردن و خود را برای هم لوس کردن. ما توی دوران عقد چون
جایی نداشتیم برویم، در حالی که همه میآمدند طرقبه، ما میآمدیم
مشهد. روزهای جمعه، خیابانهای خلوت، گرما و سرمای تنهایی،
اما ما چون احساس میکردیم خیلی دو تا کبوتر عاشقیم همان
قدراحساس میکردیم چقدر مشهد مال ماست و اگر مشهدی
میدیدیم ترش میکردیم.
آن شب بعد از اینکه در سئانس آخر نمیدانم کدام فیلم
مزخرف سینما پولمان را دور ریخته بودیم و ساعت حدود یازده
داشتیم به خانه برمیگشتیم، چشمم افتاد به اتوبوسی که رویش
نوشته شده بود «نقندر». همیشه باید سر راننده اتوبوس را بند
میکردم تا همسر آیندهام با تلاش بسیار و تعارف و عزت و
احترام سوار اتوبوس شود و من همیشه معترض بودم که چرا
زنان اینقدر در زندگیشان تأخیر دارند. سریع خودم را به
اتوبوس رساندم و ازراننده پرسیدم:
آقا ببخشید، این خط نقندره این وقت شب؟
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 163صفحه 20