مجله نوجوان 176 صفحه 10
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 176 صفحه 10

چاپار خونة پانادون ای نام تو بهترین سر آغاز بی بی نام تو نامه کی کنم باز گلهای بابا سلام از اینکه برای ما نامه و ایمیل می­فرستید بسیار ممنونیم. البته قرار نیست که شما فقط برای ما شعر و مطلب و داستان و نقاشی بفرستید. شما می­توانید در نامهها و ایمیلهایتان از مجّلة دوست خصوصاً از این آقای اعصاب نورد بی­تربیت و صفحة مزخرفش انتقاد کنید. اگر نوههای من این صفحات را بخوانند که با چوب سیاهشان می­کنم. پس انتقادهایتان را برای ما بفرستید و جایزه بگیرید. از من هم تعریف کنید چون نامهها به دست من می­رسد و برندگان را هم خودم اعلام می­کنم. راستی همراه نامه عکستان را هم برای ما بفرستید. نام اثر : غورباقة گشنه فرستنده : فریال باقری، 13 ساله دیبا ابریشم کار، 11 ساله فرشته یا شیطان؟ همه ساکت بودند. حتی صدای نفس کشیدن هم به گوش نمی­رسید. همه داشتند امتحان می­دادند. سؤال یک چه بود؟ حالا می­توانم از نفر جلویم تقلب کنم. سؤال یک، سؤال دوم، ناگهان کسی به سمت راستش زد. یک فرشتة مهربان بود. فرشته: داری دزدی می­کنی . دخترک: نه کی گفته فقط دارم راستش جواب یک سؤال را پیدا می­کنم. فرشته چرا خودت نمی­نویسی. دخترک: آخه چیزی نخوندم. فرشته: ولی به این کار دزدی می­گن. ناگهان کسی به سمت چپش زد. یک شیطان بود. شیطان: فرصت را از دست نده. دخترک: من گول تو را نمی­خورم من نمی­خوام در عذاب خدا یعنی آتش ...» دخترک ورقه را به خانم معلّم داد و با دلی راضی به خانه رفت. آفرین دختر گلم. معلومه که علاقه­ای به عضویت در کلوپ اعصاب نوردی نداری. محدثه رضایی ـ کلاس پنجم حکایت موش و قالب پنیر روزی روزگاری دو موش یک قالب پنیر پیدا کردند امّا هیچ کس به دیگری اجازة خوردن پنیر را نمی­داد. آنها می­ترسیدند که یکی از دیگری پنیر بیشتری بخورد. یکی پیشنهاد کرد که بیا برویم پیش گربه او بهتر از ما بلد است که چگونه پنیر را بین ما تقسیم کند. موش دیگر گفت: امّا گربه دشمن ما است؟! ولی موش دیگر گفت: دیگر قدیم نیست و گربهها موش نمی­خورند. موش دیگر قبول کرد. آن دو به پیش گربه رفتند گربه گفت: آفرین پیش خوب کسی آمدید. بعد دو کاسه را به هم وصل کرد و یک ترازوی کوچک درست کرد. پنیر را به دو قسمت تقسمیم کرد و یکی را در یک طرف ترازو دیگری در طرف دیگر. آن وزنه پایین بود، دیگری بالا. گربه برای هم­وزن کردن، همه را خورد و چیزی باقی نگذاشت و برای موشها درس خوبی شد. البته فکر نمی کنم که این درس خیلی به دردشان بخورد چون الان در شکم آقا گربه هستند!

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 176صفحه 10