مجله نوجوان 176 صفحه 31
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 176 صفحه 31

مسایل، حتماً چنگ و مرغ را هم از جایی دزدیده است. پس حق من است که بردارمشان.» توجیهات دیوانه­وار او که ناشی از محرومیتهای شدید اقتصادی­اش بود در تقابل با حقوق فردی غول بسیار بی­رحمانه به نظر می­رسید. شکی نبود بی­رحمانه به نظر می­رسید. شکی نبود که جک دارای تعصبات هیکلی بود و در نظر او همۀ غولها موجودات کم عقل و فاقدالعلم و قابل استثمار بودند. وقتی غول،جک را با چنگ و مرغ دید گفت: «تو چرا چیزهایی که به من تعلق دارد با خودت می­بری؟» جک می­دانست که زورش به غول تحریک کرد. بنا براین چنگ و مرغ را برداشت و دوید به طرف در ،ناگهان طنین قدمهای سنگینی به گوشش خورد و صدایی بسیار بم و سنگین گفت: «پیف، پیف، پیف، پیف، پیف، بوی یک انگلیسی می­آید. دلم می­خواهد دربارۀ فرهنگ و نطرات او راجع به زندکی چیزی بدانم!و در مورد این مسایل با او به تبادل نظر بپردازم.» «متأسفانه چنان حرص و طمع، عقل از سر جک ربوده بود که نتوانست پیشنهاد تبادل فرهنگی غول را بپذیرد. پیش خود گفت: «حتماٌ دارد کلک می­زند. اصولاً غول را چه به این ناراحت شد. مادرش همیشه فکر می­کرد که جک بچه­ای است با فکر عمیق و اصلاً سطحی نیست اما حالا می­دید که توانایی­های او کاملاً متفاوت است. او سه لوبیا را گرفت و با نفرت از پنجره بیرون انداخت. بعد از ظهر همان روز او برای شرکت در سمینار حمایت از مادران قهرمان قصه­های کودکان از خانه بیرون رفت. صبح فردای آن روز، جک سرش را از پنجره بیرون آورد تا ببیند آیا خورشید باز از شرق طلوع کرده است یا نه. (تازه متوجه شده بود که این کار دارد هرروز اتفاق می­افتد) اما بیرون از پنجره لوبیا را دید که تبدیل به درخت بزرگی شده و رفته آسمان و نوک آن از ابرها هم بالاتر زده است. از آن جایی که دیگر گاوی نود تا صبحها وقتش را با دوشیدن آن بگذراند، تصمیم گرفت از تنۀ لوبیا بالا برود. بالای ابرها در نوک درخت لوبیا چشمش به قصری بزرگ و باشکوه افتاد. قصر بسیار عظیم­الجثه بود و اجزای آن نیز بزرگ­تر از حد معمول ساخته شده بود. به نظر می­رسید این قصر را برای غول ساخته­اند. جک وارد آن شد و موسیقی زیبایی که همه جا پخش می­شد به گوشش خورد. جهت آن را دنبال کرد تا رسید به یک چنگ طلایی که خود به خود در حال نواختن بود. در کنار این چنگ خودنواز، مرغی بود که روی تلی از تخمهای طلا نشسته بود. وسوسۀ ثروت سهل­الوصول، تفریحات سبک و احساسات بورژوایی، جک را

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 176صفحه 31