مجله نوجوان 176 صفحه 11
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 176 صفحه 11

ملیکا ابراهیم آبادی، 12 سال گرگی که می خواست انگور بخورد یک روزی گرگی یک انگور را بالای درخت دید و گفت به به چه انگور خوشمزه­ای چه انگور خوشگلی چه انگور بنفشی ولی وقتی خواست آن انگور را بکند نتوانست و آنقدر سعی کرد نتوانست و بعد گفت چه انگور زشت و بد مزه­ای. شما دو قلو هستید؟ نشانی ما : تهران ـ صندوق پستی 3563ـ14155 پست الکترونیک : . امیر سر پلّه، 17 ساله آگهی برای استخدام یک مادر در ماشین نشسته بود. مدام نگران حادثه­ای بود که در قلب کوچکش صدا می کرد از قدیم گفتهاند «آدم هر چه بدش می­آید سرش می­آید.» ماشین همچنان می­رفت و ترس دانیال به حقیقت رسید. چشمانش سیاهی رفت و دیگر هیچ چیز نفهمید. حالا 15 سال می گذرد، دانیال بزرگ شده ولی هنوز به دنبال کسی است که جای مادر را پر کند. فکری به سرش زد. بهترین کار، آگهی در روزنامه بود، آگهی برای استخدام مادر، فردا صبح در روزنامه چنین متنی منتشر شد. به مادری صبور، مهربان، دلسوز، با حقوق کم و دلی بزرگ نیازمندیم. 3 روز گذشت ولی خبری نشد. با شاخه گلی به سر قبر مادرش رفت و سنگ نوشته قبر مادر را خواند. بچهها این جا قبر مادرمان است. جرم 30 سال مهربانی و محبت امیر جان خوب می­نویسی ولی چرا اینقدر غم انگیز؟

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 176صفحه 11