مجله نوجوان 181 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 181 صفحه 8

به آن افتخار می‏کنم. من هم نیازهایی دارم که یکی از آنها خوردن بز است. تو باید به این نیازها احترام بگذاری.» بز که ترسیده بود تته پته کنان گفت: «کاملاً حق با شماست. اگر خوردن من باعث شود شما هیولای بهتری شوید. زهی سعادت اما من برای اقدام به چنین کاری نیاز به مشورت با هم‏شیرهای خودم دارم. با اجازه...» دوید و برگشت به دره. پس از او، بز هم‏شیر وسطی رفت به طرف پل. این بز از نظر تقویمی پیشرفته‏تر از بز اولی بود و از حیث جثه هم امتیاز بیشتری داشت. (البته چنین امتیازی او را بز لایق‏تری نمی‏کرد). همین که بز شروع کرد از پل رد شود هیولا جلویش را گرفت: «طبیعت مرا به صورت هیولا درآورده است. و من به هیولایی خود افتخار می‏کنم. آیا تو معتقدی که من نباید یک زندگی کامل و درست و حسابی هیولایی داشته باشم؟» بز با جسارت تمام گفت: «کی؟ من؟ اصلاً.» پس حرکت نکن تا بیایم و تو را قورت دهم. سعی نکن در بروی، من این کار را توهین به خودم حساب می‏کنم.» هیولا با قصد تجاوز به حریم شخصی بز، جلوتر آمد. بز دومی با عجله گفت: «اما من خانواده‏ای بسیار صمیمی دارم. این نهایت خودخواهی است که بدون مشورت با آنها بگذارم شما مرا بخورید. من برای احساسات آنها احترام زیادی قایلم. فکر می‏کنم غیبت من باعث فشار روحی آنها می‏شود...» هیولا فریاد زد: «خیلی خوب برو!» بز گفت: «به محض این که به نتیجه برسم بر می‏گردم. درست نیست که شما را این جا معطل بگذارم.» هیولا آهی کشید و گفت: «تو چه قدر مهربانی.» هیولا داشت لحظه به لحظه بیشتر گرسنه‏اش می‏شد و دیگر طاقتش از دست بزها طاق می‏شد. تصمیم گرفت اگر نتواند یکی از این بزها را بخورد حتماً به یکی از این مقامات شکایت کند. وقتی بز سوم روی پل آمد هیولا دید که دو برابر هیکل او را دارد. شاخهایش تیز است و سمهایش بزرگ. هیولا دید که مزیت هیکلی‏اش دارد به سرعت

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 181صفحه 8