مجله نوجوان 181 صفحه 16
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 181 صفحه 16

ابولفضل زرویی نصرآباد اصول مدیریت پسرم، وحشت از خطر دارم من مگر چند تا پسر دارم؟ تو گرفتار مَکر و فَن نشوی روی هم رفته، مثل من نشوی باید آگه ز ماجرا باشی با مدیّریت آشنا باشی به ریاست اگر شدی منصوب می‏شوی بین مردمان، محبوب بعد از آن، می‏شود به ناچاری سیل تبریک و تهنیت، جاری می‏شود در جریده‏ها اعلان بَغَلِ «کُلّ مَن علیها فان» «حضرت مستطاب والایِ...» یا: «برادر، جناب آقایِ...» چه شکوهی! چه قدّ و بالایی «چه سری، چه دمی، عجب پایی»! تو چنان شمع مجلس افروزی خستگی­ناپذیر و دلسوزی دلمان شد به نحو بایسته شاد از این انتخابِ شایسته تا شود خاطِر شما، ارضا مخلصان... شصت و هشت تا امضا آگهی از سر تواضع نیست عرض تبریک، بی‏توقّع نیست گیرم از این قضیه مفتخرند از زن و بچۀ تو شادترند؟ پس چرا آگهی نشد تکثیر از زن و بچۀ رئیس و مدیر؟ بگذار آگهی شود به وفور تا که چشم حسود گردد کور چون دلِ دشمنان کباب شود در دلت کلّه قند آب شود پس کسانی که آگهی دادند ساقدوشان شاه دامادند رفته‏ای زیر بار منّتشان در بیا فوری از خجالتشان! در فراهم آوردن اسباب بزرگی و در ذکر خصایل مدیر نمونه گوید گوش کن ای مدیر بعد از این نور چشمانِ من، حسام الدّین شیوۀ کار را به سعی کثیر بنشین ذرّه ذرّه یاد بگیر به ضعیفان گلاب و قند نده ابداً رو به «کارمند» نده

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 181صفحه 16