رنگ میبازد. وحشتی دلش را لرزاند.
به زانو افتاد و شروع به تضرع کرد:
«خواهش میکنم مرا ببخشید. من
میخواستم از شما و هم شیرانتان برای
مقاصد شخصی سوء استفاده کنم. اصلاً نمیدانم چه باعث شد این کار را بکنم.
اما حالا به خطای خود پی بردهام.»
بز به آن قسمت از بدنش که زانوی
بز نامیده میشود تکیه داد و گفت: «نه.
نه. شما نباید تمام تقصیر را به گردن
خودتان بگیرید. حضور ما و بدن اشتها
انگیز ما شما را در این وضعیت قرار
داد. من و هم شیرانم از این مسأله
ناراحتیم. شما لطف کرده و ما را عفو
بفرمایید.»
هیولا هق هق کرد: «نه، نگویید. همهاش تقصیر من است. من شماها را
تهدید و ارعاب کردهام فقط برای بقای
خودم. من خیلی خودخواهم!» اما بز
سر سوزنی حرفهای او را قبول نداشت.
«ما خودخواه بودیم. ما فقط در فکر
نجات جان خود بودیم و نیازهای شما
را کلاً فراموش کرده بودیم لطفاً همین
الان مرا بخورید. خواهش میکنم!»
هیولا گفت: «شما باید مرا از این پل
پرت کنید پایین تا به سزای خودخواهی و بیقیدیام برسم.»
بز گفت: «من اصلاً چنین کاری
نمیکنم. از آنجایی که ماها اول شما
را به طمع انداختیم بفرمایید یک گاز
از گوشت من بزنید.»
هیولا کمر راست کرد و گفت: «ببین
چه میگویم. مقصر اصلی من هستم.
زودباش مرا از این پل بیانداز پایین!»
بز هم کشی آمد و کمرش را
صاف کرد و تا جایی که میتوانست
شاخهایش را بالا کشید: «هیچ کس
غیر از من نمیتواند این تقصیر را به
گردن بگیرد. زودباش گاز بگیر وگرنه
میکوبم وسط دو تا چشمات.»
«اُهوی! کله شاخی، این قدر با من
یکی به دو نکن.»
«کله شاخی؟ ای پشمالوی بو گندو!
الان تقصیر نشانت بدهم که...» آن
دو افتادند به جان هم و گاز گرفتند و
مشت زدند و لگد پرت کردند و شاخ
زدند و هر کدام سعی میکرد تقصیر را
گردن خود بگیرد.
دو بز سر رسیدند و آمدند روی پل.
آنها از این که نمیتوانستند تمامی
تقصیر را به گردن بگیرند احساس
گناه میکردند. این است که در میان
توفان پشم و سم و شاخ و دندان وارد
معرکه شدند اما پل کوچک چنان
ساخته نشده بود که این همه وزن را
تاب بیاورد. این است که لرزشی کرد و
تکان خورد و سرانجام در هم شکست
و هیولا را با سه بز فرستاد ته دره.
آن سه در سرازیری، احساس آرامش
کردند از این که توانستند سرانجام به
جزایی که مستوجب آن بودند برسند
به اضافۀ این که پاداش کوچکی هم
نصیبشان شد. آن هم این بود که
هر کدام تقصیر مرگ دیگری را هم
میتوانست به گردن بگیرد.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 181صفحه 9