مجله نوجوان 202 صفحه 30
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 202 صفحه 30

حمید قاسم زادگان بچه‏های هیأت صبح زود ناهید خانم، محمد را از خیابان عبور داد و دست او را در کنار در آبیرنگ مدرسه رها کرد. محمد طاقت نیاورد و دوباره تکرار کرد: مامان یادت نره! قول دادی برام بخری. ناهید خانم با مهربانی لبخندی زد و گفت: چشم پسرم، حالا بهتره بری توی مدرسه، ببین دوستات توی صف ایستادن. ناهید خانم منتظر رفتن محمد نشد و عرض خیابان را طی کرد. محمد همانجا کنار در ایستاده بود و رفتن مادرش را نگاه میکرد که ناگهان گرمی دستی را روی سرش احساس کرد. محمد بالای سرش را نگاه کرد. خانم مشهدی بود و داشت موهای سرش را نوازش میکرد. محمد همیشه در مدرسه وقتی دلش برای مادرش تنگ میشد با نگاه کردن به «او» آرام میگرفت. با خانم مشهدی وارد حیاط مدرسه شد و رفت در صف کلاس سومیها ایستاد. چند روزی بود آقای مدیر که همیشه عادت داشت لباسهای روشن و سفید بپوشد، لباس سیاه پوشیده بود. در مدرسه هم پرچم سیاه آویزان کرده بودند و روی یک پارچۀ قرمز رنگ، بزرگ نوشته بودند: «یاحسین». محمد فهمیده بود این هفته دو روز پشت سر هم تعطیل هستند و او و دوستانش به راحتی میتوانند در کوچه توپ بازی کنند. زنگ تفریح، محمد به همراه دیگر دوستانش وارد حیاط مدرسه شد. هوا گرم بود و تنها جای خنک حیاط مدرسه، زیر درختها در کنار آبسردکن بود. نسیم گرمی، برگ سبز درختهای حیاط مدرسه را میلرزاند. محمد نگاهش رفت به سوی تیرک

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 202صفحه 30