مجله نوجوان 220 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 220 صفحه 5

گفتم: « ولی آقا این حرفها برای ما خیلی سخت است که شما می زنید چون که واقعاً اگر اینجور باشد، ما خیلی می ترسیم، نگرانیم و ناراحت هستیم. » فرمودند: « واقعاً همین جور است. جایی که حضرت سجاد علیه السلام گریه می کردند و می فرمودند ای خدا، چه بسا حسنات من سیئات باشد، من دیگر عملی ندارم که بخواهم به آن خوشحال و دلگرم باشم؟ من فقط به فضل خداوند امید دارم و خودم هیچ عملی ندارم که بخواهم امیدوار باشم به عمل خودم و رفتن خیلی دشوار است؛ رفتن خیلی دشوار است. » پزشکان آمدند و امام فرمودند: « موقع رفتن است. » ایشان یک نگاهی به دور اتاقشان کردند، به صندلی شان، به تاقچه، واقعاً نگاه خداحافظی بود. حتّی از در که بیرون رفتند، یک نگاهی به در کردند و رفتند. فاطمه طباطبایی همان شبی که قرار بود فردایش حضرت امام مورد عمل جراحی قرار گیرد، برای وضو آب خواستند، ایشان نمی توانستند حرکت کنند. سرم دستشان بود. ما رفتیم که آب برای ایشان بیاوریم. رفتیم یک پارچ آوردیم و یک تشتی هم آوردیم که بگذاریم زیر دست ایشان که وقتی وضو می گیرند، جایی خیس نشود. ظرفی که از آن آب می ریختیم، پارچ استیل پر از آب بود. حضرت امام گفتند: « نه! یک قوری بیاورید. » چون پارچ خیلی بزرگ بود و وقتی آب می ریختیم، مقداری بیش از حدّ معمول می ریخت، قوری خواستند. رفتیم یک قوری آوریدم. خیلی جالب بود که اینقدر مواظب بودند تا اندکی آب اسراف نشود. محمد شریفی دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 8 پیاپی 220 / 16 خرداد 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 220صفحه 5