مجله نوجوان 220 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 220 صفحه 14

یاد دوست نهایت آروزها اسماعیل امینی چه حالی می شوی اگر بدانی که همین امروز همة آرزوهایت برآورده می شود؟ اگر بدانی همة چیزهایی که در کتابها خوانده ای و از بزرگترها شنیده ای، همة داستانها و شعرها، و حماسه ها، همین امروز جلوی چشمهایت زنده می شود و تو می توانی در میان اسطوره ها و قهرمانها راه بروی و با آنها حرف بزنی و حتی اگر همت کنی خودت یکی از آنها باشی، چه حالی می شوی؟ روزهایی که منتظر بودیم تا امام به ایران بازگردد، همین حال را داشتیم. در آن روزها من نوجوانی پانزده ساله بودم و برایم همة آنچه می دیدم و می شنیدم تجسم آروزهایم بود. ایران که به خیال شاه و حامیان خارجی اش جزیزة آرامش و در واقع جولانگاه بیگانگان و فرهنگ بیگانه بود، ناگهان تبدیل شده بود به سرزمین اسطوره ها و حماسه ها. مردم از هر رنگ و لباس و طبقه ای برای استقلال، آزادی و حکومت اسلامی به میدان آمده بودند. امام آمد و خواب هزاران سالة شاهان را برآشفت. آمد و پیام عدالت و معنویت و برادری را آورد. من حس می کردم که تمام تاریخ مثل نوار فیلم از جلوی چشمم رد می شود. زندگی در هر روز از روزهای انقلاب برابر 100 سال جست و جو در تاریخ بود. امام آمده بود که دلها و دیدگان ما را دگرگون کند. آمده بود که حال ما را بهترین حال بگرداند. آرزو داشت که ایران ، مستقل، سربلند و دیار برادری و معنویت باشد. دلش می خواست که ندای آسمانی الله اکبر و لااله الا الله در همة جهان رساتر از هر صدای دیگری به گوش برسد. امام منادی توحید و عدالت بود و همه را به مهربانی و برداری و عدالت دعوت می کرد. من یقین دارم هنوز با نگاه مهربانش، حرفها، فکرها و کارهای ما را تماشا می کند و دلش خواهد که ما هر روز مهربن تر، با انصاف تر، پرتلاش تر، شجاع تر، عادل تر و در یک کلام مسلمان تر باشیم. دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 8 پیاپی 220 / 16 خرداد 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 220صفحه 14