مجله نوجوان 240 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 240 صفحه 4

اول سلام آخرین ماه سال بهمن دستش را برای خداحافظی پیش آورد . اسفند می خواست دست او را بگیرد . اما دستش توی هوا ماند . باد سردی که بوران و برف با خود داشت ، آن دورا از هم جدا کرد . اسفند می خواست با صدای بلند به برادرش سلام کند . بهمن ، اما با صدایی که توی باد گم شد ، گفت : خداحافظ . بهمن رفت تا یک سال دیگر ! اسفند آمد . یکی از یازده برادران . نهمی دختر بود؛ آذر نام . اسفند فکر کرد : یعنی آذر و دی هم این طوری از هم جدا شدند ؟ اسفند دلش می خواست یک روز میهمان برادرش بهمن می شد . بهمن هم دوست داشت روزی به خانه ی اسفند برود . قرن ها می گذشت و آن هیچ وقت میهمان هم نشده بودند ! اما همدیگر را سخت دوست داشتند و با اطمینان برای بازگشتی دوباره به هم خدا نگهدار می گفتند و می رفتند . اسفند فکر کرد : چقدر زود برگشته است ، چقدر زود یک سال تمام شده است ! به درخت ها و کوه و جنگل و دریا و دشت سلام کرد و فریاد زد : من آمدم ! من ، اسفند ، آخرین ماه سال ، سومین ماه زمستان به شما سلام می کنم و ممنونم که مرا می پذیرید ! دوستان خوبم ، دوستان عزیز دوست نوجوانان ، ما هم به شما سلام می کنیم . این بار سعی کردیم اول ماه به دیدارتان بیاییم . ما را ببخشید اگر در دو ماه گذشته با کمی تأخیر به خانه هایتان می رسیدیم و سلام های ما دیر به گوش شما می رسید . همچنان منتظرتان هستیم . منتظر نوشته های خوبتان و همین طور نظرها و پیشنهادها و انتقادهایتان . منتظرمان نگذارید .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 240صفحه 4