مجله نوجوان 240 صفحه 30
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 240 صفحه 30

داستانک محمد رضا یوسفی خیابان دو طرفه یکی بود و یکی نبود . یک خیابان دو طرفه بود . یک ماشین قرمز و یک ماشین سبز هر روز از خیابان دوطرفه می گذشتند . ماشین قرمز از بالا به پایین می آمد وماشین سبز از پایین به بالا می رفت . هر دو ماشین تا به هم می رسیدند ، بوق می زدند ، چراغ خاموش روشن می کردند و برف پاک کن را حرکت می دادند و این طوری به هم سلام می دادند و خداحافظی می کردند . این کار هر روز ماشین قرمز و سبز بود . تا اینکه یک روز ماشین قرمز به خواستگاری ماشین سبز رفت . بعد آن ها با هم عروسی کردند و همیشه می گفتند : "این خیابان های دوطرفه چقدر خوب هستند ، آدم ها ، ماشین ها از روبه رو همدیگر را می بینند و با هم آشنا می شوند !" این روزها درخیابان دوطرفه دو تا ماشین آبی و زرد با هم آشنا شده اند . آشپز یک آقا خرسه بود و یک خانم خرسه . اقا خرسه خیلی عصبانی و خشمگین بود خانم خرسه نمی دانست چه کار کند تا آقا خرسه لبخند بزند و دعوا نکند . روزی خانم خرسه با یک خرگوش آشنا شد و مشکل زندگی اش را به او گفت . خانم خرگوشه کمی فکر کرد و بعد گفت : "خانم خرسه از حرف من ناراحت نشوی ، هیچ می دانی چرا اسم خرس ها ، خرس است ؟چون آنها شب و روز می خورند ، زیاد می خورند و دوست دارند بهترین غذا را بخورند ! شما هم همین کار را بکن تا ببینیم آقاخرسه چه کار می کند !" از فردای آن روز خانم خرسه جور به جور ، رنگ به رنگ غذا پخت و جلو آقا خرسه می گذاشت . آقا خرسه هم هپلی هپو غذاها را خورده و لبخند زد . خانم خرسه تعجب کرد و گفت : "وای خدا ، اخم و دعوای تو واسه غذا بود ؟" آز آن روز خانم خرسه یک آشپز خوب و ماهر شد و آقا خرسه هم دیگر دعوا و جار وجنجال نکرد !

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 240صفحه 30