مجله نوجوان 240 صفحه 26
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 240 صفحه 26

چه صبحی ! س .حسینی تابستان سال 1384 به خاطر کسالتی که برای مادرم پیش آمده بود . برای مراقبت از او چند روز با همسرم در کنارش بودیم . خانه ی پدر و مادر من یک خانه ی قدیمی بزرگ است . سالی که پدرم این خانه را می ساخت . اطراف خانه کشتزار و بیابان بود . از این خانه تا کوه خضر نبی ، پیاده ربع ساعت فاصله بود و تا کوه دو برادران - معروف به کوه جمکران - نیم ساعت . الان دیگر از آن کشتزارها هیچ خبری نیست و به جایشان آپارتمان های سر به فلک کشیده خودنمایی می کنند؛ اما خدا را شکر ، کوه ها هنوز سرجایشان هستند . از موضوع پرت نشویم . . . . . خانه ی پدری ام حیاط وسیعی دارد که پدرم از سالها قبل در وسط آن باغچه ی بزرگی درست کرده وتمام دلخوشی اش درساعت هایی که در خانه است این باغچه است و چیز هایی که در آن کاشته . از آنجا که قم هوای گرم و خشکی دارد و تابستانهایش بسیار آزاردهنده است ، مردم قم طبق یک سنت قدیمی با شروع تابستان رختخواب و پشه بند خود را به بام یا ایوان خانه می برند ، قدیم ترها که تلویزیون و ماهواره و اینترنت نبود . گاهی شام را هم همان جا نوش جان می کردند ، حتی شب نشینی هایشان را هم که تخمه از اجزای جدا نشدنی آن بود همان جا برگزار می کردند . ما هم از کودکی شبهایمان را روی بام یا ایوان وسیع دلشگای خانه می گذراندیم . آن چند روز هم که در خانه ی پدری بودیم از خدا خواسته

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 240صفحه 26