مجله نوجوان 44 صفحه 5
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 44 صفحه 5

طنز نوشته: مریم شکرانی اگر ماشین زمان اختراع می شد...! آیا تا به حال فکر کردید اگر ماشینی اختراع می شد که ما را به زمانهای دیگر ببرد چه اتفاقاتی رخ می داد!... مامان محترم بنده معتقد است که چه بهتر که صد سال سیاه این ماشین اختراع نشود، چون در آن صورت پدر محترم حضرتعالی (یعنی من) می رود و قسطی یک دانه اش را بر می دارد. وقتی هم بابا ماشین خرید دیگر محاله عید و تابستان و وقت و بی وقت باهاش مسافرت نرود و وقتی هم مسافرت رفت محاله ما بچه ها جلوی فک و فامیل دور و اجدادی مان آبروریز راه نیندازیم...! آبجی سارا نیز اختراع نشدن ماشین زمان را به صلاح من می داند و میگوید بهتر است قبل از اینکه من نسل آینده ام را ببینم فاتحه دنیا را بخوانم، چون اگر یک وقت هوس رفتن به زمان آینده به سر خانواده ما بزند به احتمال قوی نوه ها و نتیجه ها و ندیده های من از داشتن چنین پدربزرگی حسابی خجالت خواهند کشید. البته در این قضیه شکی نیست که داشتن مادربزرگی مثل سارا هزار بار خجالت آورتر از این است که تشک خوابت را جلوی چشم دوست و همکلاسی هایت آفتاب بیندازند که آبیاری شبانه گلهای تشکت خشک بشود! مادر بزرگ می گوید خدا کند یک همچین ماشینی بیاید تا او سریع یک دربستی بگیرد و برود زمان مغولها و به چنگیز خان سفارش کند با لشگرش یک سر به خانه اجداد پدربزرگم بزنند بلکه هیچ وقت یک همچین شوهر دق مرگ کنی برای او به دنیا نیاید. پیرمردی که دو قران حقوق بازنشستگی اش را بر می دارد و می رود گیم بازی می کند شوهر می شود؟! بابا از خدا می خواهد ماشین زمان اختراع بشود تا او برود اجناس چند قرن بعد را بیاورد توی زمان خودمان و پول خوبی به جیب بزند، ولی عمه زهرا می گوید از این صابونها به شکمت نزن چون قبل زا اینکه این فکر و بکرها و زرنگی ها تو کله بابا بیفتد، دولت یک گمرک اساسی بین مرز زمان ما و زمانهای دیگر می کشد و بابای من بهتر استبرود همان آب باریکه حقوقش را بگیرد و کلاهش را پرت کند هوا! خان دایی از همین حالا گوسفند نذر کرده تا ماشین زمان بیاید و او برود یک دانه از آن تاکسی هایش را بگیرد چون با تاکسی مکان که هیچی نشد، شاید با تاکسی زمان سری تو سرها در بیاورد و یک کم وضعی رو به راه بشود! من اما اگر ماشین زمان اختراع بشود رایانه قدیمی ام را که همه می خواهند مفت از چنگمان در بیاورند بر می دارم و می برم دربار کریم خان زند و با پول گنده ای می فروشم به بچه اش، کلی هم شهریه می گیرم تا طرز کارش را یادش بدهم بعد هم با دست و بال پر بر می گردم زمان خودمان و کلاس چگونه ثروتمند بشویم را با جدیدترین شیوه روز راه می اندازم! راستی شما چی ...؟!

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 44صفحه 5