مجله نوجوان 44 صفحه 6
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 44 صفحه 6

داستان نوشته: باربارا اریکسن ترجمه: محسن رخش خورشید مثل آدمهای معمولی ... در یک کشور کوچک، در قصری که به اندازه یک خانه بزرگ بود، شاهزاده خانمی زندگی می کرد به اسم "جیلیان" که چهره چندان زیبایی نداشت. خیلی کم پی شمی آمد که شاهزاده ای از راه برسد و از پدر او "شاه اوتبرت دوم"، او را خواستگاری کند. چند شاهزاده ای هم که از او تقاضای ازدواج کرده بودند، فقط توانسته بودند چند دقیقه ای با او صحبت کنند، چون او خیلی زود حوصله اش سر می رفت و می گفت: از دیدار شما خیلی خوشحال شدم. سفر به خیر. این موضوع شاه را نگران کرده بود، چون او میال بود دخترش مثل تمام شاهزاده خانمهای دیگر، خیلی زود با یک شاهزاده ازدواج کند. اما ملکه الیزاند همیشه می گفت: نگران نباش، دخترمان با ذکاوت و هوشیار است. اگر یک شاهزاده مناسب از راه برسد، او را از دست نمی دهد. اما شاهزاده خانم جیلیان معلوم بود که توجه چندانی به این خواستگارها نداشت. او خودش برای خودش لباس می دوخت و غذا می پخت و روزها به سختی در باغ کار می کرد و به گلها و گیاهان می رسید. باغبان پیر قصر، تمام روشهای کاشت و نگهداری گیاهان را به او آموخته بود. اما در کشور همسایه، همه چیز فرق می کرد. جلوی قصر، یک صف طولانی از شاهزاده های کشورهای مختلف ایستاده بودند تا شاهزاده خانم دوروبلای زیبا را خواستگاری کنند. وصف زیبایی خیره کننده او در تمام کشورها پخش شده بود. پدر او، شاه گریزوولف برای پیدا کردن لایق ترین شاهزاده، چهار امتحان خطرناک تعیین کرده بود که البته هیچکس نمی توانست بیشتر از سه مرحله آن را طی کند. بیشتر شاهزاده ها از پس کشتن شش اژدها و به دوش کشیدن اسبشان بر روی پل متحرک بر می آمدند. چند نفری هم حتی توانستند بار زره هایشان طول رودخانه را شنا کنند ولی هیچکس نمی توانست با پای برهنه و بدون هیچ سلاحی از درخت بزرگ بالا برود و پرنده طلایی را شکار کند.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 44صفحه 6