مجله نوجوان 44 صفحه 28
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 44 صفحه 28

حکایت بشنو و پند بگیر گردآوری: مرجان زمانی - شاعری، در مدح خواجه ای بخیل، قصیده ای گفت و برو خواند. هیچ صله نداد. یک هفته صبر کرد و اثری ظاهر نشد. طه تقاضایی بگفت و بگذرانید. خواجه التفات ننمود. شاعر بیامد و بر در خانه او بنشست. چون خواجه بیرون آمد و او را چنان دید؛ گفت: ای شوخ چشم بی حیا، مدح گفتی هیچت ندادم، قطعه تقاضا آوردی پروا نکردم، هجو کردی به روی خود نیاوردم، دیگر به چه امیدی اینجا نشسته ای؟ گفت: بدان امید که بمیری و مرثیه است نیز بگویم! - خواجه بخدید و او را صله ای نیکو بخشید. علی صفی - گویند: ملا را دو بز بود. یکی از آن دو بگریخت. ملا هر چه کوشید گرفتن آن نتوانست. برگشت و بز بسته را به زدن گرفت. سبب پرسیدند. گفت: شما نمی دانید اگر این بسته نبود از دیگری چابک تر می گریخت. - ... جوحی گفت: من و مادرم ه ردو منجمانی ماهریم که در حکم ما خطا واقع نمی شود، گفتند: این بزرگ دعوی است. از کجا می گویی؟ - گفت: از آن جا که چون ابری برآید، من می گویم باران خواهد کرد و مادرم گوید نخواهد کرد. البته یا آن شود که من گویم و یا آن شود که او گوید؟ علی صفی - درویشی با گیوه نماز می گزارد. دزدی طمع در گیوه او بست. گفت: با گیوه نماز نباشد، درویش گفت: اگر نماز نباشد، گیوه که باشد. عبید زاکانی حاجی رجب از مکه چو برگشت به میهن آورد دو صد گونه ره آورد به خانه اشیای گران قیمت و اجناس نفیسی کز حسن و ظرافت همه را بود نشانه از رادیو و ساعت و یخچال و فریزر تا ادکلن و حوله و آیینه و شانه از پرده ابریشم و رو تختی مخمل تا جامه مردانه و ملبوس زنانه در جعبه محکم همه را چیده و بسته تا لطمه نبینند ز آفات زمانه دیدم که بر آن جعفه نوشته است ظریفی "مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه!" ابوالقاسم حالت -

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 44صفحه 28