احساس عشق
چشمی بخند! اینکه مرا شادمان کنی
کاری خلاف رسم قدیم جهان کنی
آن قدر تشنهام که تو باید به خندهای
این تشنه را به شیر و عسل میهمان کنی
در من، هزارو یک شب دلتنگ و بیقرار
چشم انتظار اینکه خودت روزشان کنی
مجنون منم - و اینکه دعا میکنم خودت
فکری برای لیلی این داستان کنی
گاهی فقط دریچه بازی غنیمت است
تا رو به بینهایت هفت آسمان کنی
احساس عشق سبزترین نوع بودن است
حتی اگر که گاه گداری گمان کنی
که:
... عاشقی و در تو کسی راه میرود.
عادل سالم
اتفاق سرخ
غلاف از دشنه خالی گشت و مردی بر زمین افتاد
و بر رخسار زرد مادری در خواب، چین افتاد
تفنگی بیبرادر گشت و دشیت خالی از فریاد
جنونی، ناجوانمردانه از بالای زین افتاد
و تا پنهان بماند از نگاه دیگران مرگش
تمام آسمان بر روی آن تنهاترین افتد
دلیری کز میان قصههای شرق بر میخاست
چنان ققنوس، در خاکستر خود آتشین افتاد
الا ای سندباد، ای موج بیبرگشت، امیدم
میان پنجه سیمرغ یأسی سهمگین افتاد
میان نای مردانی که با او آشنا بودند
پس از آن اتفاق سرخ، آوایی حزین افتاد
غلاف از دشنه خالی گشت، کابوس شکوفا شد
و یک آیینه از طاق اتاقی بر زمین افتاد
بهروز سپید نامه
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 59صفحه 23