نویسنده: تری جونزی
مترجم: امیر مهدی حقیقت
ماهی دنیا
یک روز یک شاه ماهی تصمیم گرفت دور دنیا شنا کند. پیش خودش گفت: «از دریای شمال خسته شدم. میخواهم برم ببینم باقی دنیا چه خبره.»
و شنا کنان به طرف جنوب رفت، از همه دریاهایی که میشناخت و دور و دورتر شد تا به اقیانوس اطلس رسید. شنا کرد و شنا کرد. از آبهای گرم استوا رد شد و به جنوب اقیانوس رسید. در طول مسیر به ماهیهای عجیب و غریب و حیرتانگیزی بر میخورد که پیش از این ندیده بود. یک بار نزدیک بود طعمه کوسه بشود، یک بار برق یک مارماهی برقی داشت خشکش میکرد، یک بار هم یک سفره ماهی خواست نیشش بزند اما شاه ماهی قصه ما هر بار قسر در رفت و به راهش ادامه داد. به این ترتیب، از آفریقا هم گذشت و به اقیانوس هند رسید. از آن همه شکل و رنگ و اندازه ماهیها شگفت زده شده بود: دیو ماهی، کبود ماهی، ماهی بادبانی، خل ماهی، خورشید ماهی.
باز همین طور شنا کرد و کرد تا به دریای جاوا رسید. آنجا ماهیهایی را دیدکه هی از آب میپریدند بیرون، ماهیهایی را دید که کف دریا زندگی میکردند، ماهیهایی را دید که روی بالههاشان راه میرفتند. باز رفت و رفت تا به دریای مرجان رسید؛ یعنی دریایی که لاشه میلیون موجود ریز روی هم عین سنگ شده و مثل کوه، زیر آب بالا رفته بود. شاه ماهی به راهش ادامه داد و به اقیانوس آرام رسید. شنا کنان به گودترین قسمت اقیانوس رفت؛ جایی که سیاهِ سیاه بود. آنجا بعضی ماهیها روی کلهشان، چیزهایی مثل فانوس داشتند، بعضیهاشان هم سرِ دمشان برق برق میزد.
شاه ماهی از اقیانوس آرام هم رد شد، بعد راهش را کج کرد و راهی دریای سرد سیبری شد. آنجا کوههای عظیم یخ را دید که مثل کشتیهای غول پیکر از کنارش رد میشدند. باز رفت و رفت تا به اقیانوس منجمد قطب رسید. به راهش ادامه داد، از گرینلند و ایسلند تا سرانجام، به دریای شمال و وطن خودش برگشت.
***
همه دوستها و فک و فامیلش آمدند پیشوازش. دورش جمع شدند و شادی کردند. مهمانی بزرگی ترتیب دادند و بهترین غذاهایی را که پیدا کرده بودند برایش آوردند. اما شاه ماهی دهن درهّای کرد و گفت:«من تموم دنیا رو گشتهام. هر چیزی رو که بشه دید، دیدهام و خیلی خیلی بیشتر از اونی که فکرش را میکنید، غذاهای فرد اعلا خوردهام.» و به چیزی لب نزد.
دوستها و کس و کارش التماسش کردند که به خانه
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 59صفحه 28