داستان
زهرا صفایی زاده
اشتباه
ب) راههای جدید علمی:
1) تمام وسایل و ابزار سرگرمیاش را از جمله تلویزیون، کامپیوتر،
تلفن و نیز دوستانی را که با آنها ارتباط دارد، درکیسهای ریخته،
همه را یک جا آتش بزنید و بگویید: «اِ...زرنگی»
2) به زور اسلحه یا کفگیر مجبورش کنید تا مشقهایش را
بنویسد، آن گاه هم را پاره کرده و یا تهدید از او بخواهید که
دوباره بنویسد و بگویید: «اِ...زرنگی»
3) میان دوستانش شایعه بیاندازید که وبا دارد و بیماریاش از
طریق تلفن هم منتقل میشود، آن وقت هیچ کس حاضر نمی شود
تا تکالیفش را به او بدهد و او رونویسی کند و از همه بخواهید به او
از راه دور بگویند: « اِ...زرنگی»
4) با همکاری مدرسه، زنگهای تفریح و هنر و فارسی، او را
بیهوش کنید و به معلم ریاضی و علوم بسپارید تا حسابی به خاطر
ننوشتن تکلیف کتکش بزنند و چیزی نگویند.
5) به او بگویید که در صورت انجام تکالیف درخانه، برایش
بازی کامپیوتری جدید و یا یک وسیله سرگرم کننده می خرید،
آن وقت پس از انجام تکالیف به قول خودتان عمل نکرده، بگویید:
«اِ...زرنگی»
6) اگر آدم شد و تکالیفش را انجام داد، صبح زود تکالیفش را
پاره کنید تا حالش در مدرسه گرفته شود و بگویید:
«اِ...زرنگی»
تذکر:
1) در تمام طول درمان مواظب جان دوستان بیمار باشید.
2) می توانید به جای همه این کارها و صرف انرژی و پول از او
صادقانه بخواهد که تکالیفش را در مدرسه انجام ندهد.
پروفسور شیمپال
مرد نفس نفس میزند. روبروی جنازه
غرق در خون نشسته است. دستهایش
کمی میلرزد. با احتیاط دستمالی روی
گوشی تلفن میاندازد. همه اثر انگشتها
را پاک کرده. تلفن را با دستمال برمیدارد
و با نوک چاقو شماره گیری میکند. آهسته حرف میزند. صدایش لرزش دارد. کسی گوشی را برمیدارد. مرد بیمقدمه
میگوید: «قربان کار تمام شد. جنازه رو
تیکه تیکه کردم. ریختم توی گونی؛ تمام
اثر انگشتها رو هم پاک کردم. همه پولها
رو هم برداشتم... صدای پشت تلفن گفت:
«اشتباه گرفتید. مرد هول شد. دستپاچه
گفت: «شما؟» صدای پشت گوشی گفت:
«رئیس کلانتری نزدیک محل جنایت
شما...»
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 09صفحه 9