مجله نوجوان 141 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 141 صفحه 14

و اون طرف. بالاخره یک روز صبح همة بچهها برگشتند. از کوههای بینالود رد شده بودند و از اون طرف رفته بودند درود، نیشابور و بعد چون دیده بودند اونجا هم آسمون همون رنگه و به آرزوی خودشون نرسیده بودند برگشته بودند و فقط یک کمی سرما خورده بودند. راستش من عادت ندارم موضوع را الکی کش بدهم ولی خودتون حدس بزنید توی اون یکی دو روز چی کشیدم. از اخراج و زندون و محاکمه و... تا غش کردن مادرم و دو سه تا پشت کلگی از این و اون و اخطار و طومار و... فراموشش کنید. *** اون روز توی روستا مجلس مفصلی به پا بود به مناسبت بازگشت موفقیت آمیز جهانگردهای جوان... خیلی خوش گذشت. شب هم موندم تا رمان «شهر طلا و سرب» رو شروع کنند. مردم روستایی اینقدر صداقت دارند که زود اشتباهات آدم را فراموش کنند. صبح برگشتم طرقبه و یک راست رفتم ادارة پست، امّا در کمال ناباوری دیدم یک روستایی با سر و کله باندپیچی شده اونجا نشسته، دو تا مأمور هم بَرِ دلش؛ و تا چشمش به من افتاد، بلند شد و شروع کرد به داد زدن: سرکار اینو بگیرین... همش تقصیر کتابای این نامرده و الّا بچههای ده ما اهل شورش نبودند. - بچههای ما توی مشقای خودشون موندهاند اون وقت... - خاک توی سر اون «کوههای سفید»ات... - یکی از بچهها که ترسوتر از بقیه بود و با اونها همراه نشده بود ماجرا رو تعریف کرده بود. - *** اگر رمان چند جلدی «کوههای سفید»، «شهر طلا و سرب»، «تنورة آتش» و... رو خونده باشید می­دونید چند نوجوان برای فرار از دست سه پایهها که به اونا حکومت می­کنن به کوههای سفید که قرارگاه تعدادی آزادیخواه جوان مثل خودشونه فرار می­کنن و در تمام این رمان، کوههای سفید سمبل آزادیند. از قرار معلوم، بچهها که رمان را خونده بودند به کلههاشون می­زند و چون کوههای بینالود، اول بهار برف روشه و بی شباهت به کوههای سفید نیست، نقشه کشیدن و زدن به کوه. - البته اونا بچة کوه بودن امّا برنگشتن اونها بعد از دو روز آشوب به پا کرده بود. صفر که برعکس اسمش از سفر بدش میومده و خیلی آدم ترسویی بوده، با اونا نرفته و مونده تا آشوب به پا کنه، حالا بر علیه کی؟ برعلیه پستچی بدبخت که داعیة فرهنگ دوستی داره. - چند تا چوپون بعد از یکی دو روز گشتن مارو مثل طعمه می­بردند این طرف

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 141صفحه 14