مجله نوجوان 141 صفحه 16
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 141 صفحه 16

شوخی با اخبار مریم شکرانی شوخی با اخبار رئیس مجمع خیّرین مدرسه ساز: رفع کمبود فضای آموزشی در کشور به 230 هزار میلیارد اعتبار نیاز دارد. آقا من اصلاً نمی­فهمم چرا بعضیها لقمه را دور سرشان می­گردانند و توی دهان می­گذارند؟!... آخر چرا اینقدر بودجههایتان را هدر می­دهید؟ به جان آقای مدیر ما اسراف استها... خوب ما که با زبان خوش و بیانی محترمانه و در آرامش و کمال ادب هزاران بار در همین مجله و از همین جایگاه اعلام فرمودیم که اجازه بدهید ما مدرسه نرویم تا این همه بودجه هدر نرود. اگر شما و والدین آدم را جریمه نکنید و این همه اصرار به تحصیل ما نداشته باشید به جان آقای مدیر ما هیچ کمبود فضای آموزشی نمی­گیریم. به عنوان مثال همین مدرسه کشته و مردگان علم خودمان، کافی است از شما به یک اشارت از ما به سر دویدن... سه سوت مدرسه را تخلیه می­کنیم و این فضای آموزشی را در اختیار کمبودداران علاقمند قرار می­دهیم. به جان شما نباشد به جان آقای خشونتیان باشد قریب... ( قریب را با غین نمی­نوشتند؟! یعنی درست است از نظر املایی؟! ضایع نشویم جلوی ویراستار و اینها؟ حالا اگر اشتباه است شما به بزرگی خودتان ببخشید) ! بله قریب به 99999/ 99 درصد از دانش آموزان مدرسه کشته مردگان علم در انتظار همان یک اشارت و اینها هستند. آخر راه به این آسانی وجود داشته باشد و آدم این همه میلیارد اعتبار حرام کند؟! معاون آموزش و پرورش: چنانچه والدین دانش آموزان آنها را از رفتن به مدرسه محروم کنند بر اساس قانون تا سقف یک میلیون تومان جریمة نقدی خواهند شد. ما می­گوییم چرا والدینها! این قدر اصرار دارند که ما بچّهها به مدرسه برویم...؟ حالا هِی از ما انکار و از اونها اصرار... خودمان را می­کشیم و به در و دیوار می­کوبیم. الکی مریض می­شویم، از مدرسه فرار می­کنیم. کلّی نمرههای ضایع می­گیریم که خودشان مجبور بشوند اخراجمان کنند، دنبال فوتبال و خوانندگی می­رویم تا درس نخوانیم و هزار کار دیگر ولی باز مرغ والدین یک پا دارد که به هر وجه من الوجوه ما باید تشریفمان را به مدرسه ببریم. به جان خودم من می­دانستم این باباها الکی می­گویند که دوست دارند ما بدبخت نشویم. من از اوّلش هم می­دانستم پای پول و جریمه و از اینجور چیزها در میان است. حالا این بماند. تو بپرس این مسؤولان گرامی چه اصراری دارند که ما مدرسه برویم و در غیر اینصورت به زور از بابایمان پول می­گیرند تا آنها هم پایشان را در یک کفش بکنند و بگویند الا و بلّا مدرسه؟! همه چیز به طرز فجیعی مشکوک است...

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 141صفحه 16