مجله نوجوان 19 صفحه 21
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 19 صفحه 21

دوست پرندگان نویسنده: ادوارد میریدونیان ترجمه: ساناز کامور وسط مزرعه بزرگی ایستاده بود. با همان کت سیاه و قدیمی که زمانی پسر شاعر باغبان پیر می پوشید. کلاه حسیری اش را هم باغبان درست کرده بود. با همان سادگی اش از دور اصطار می کرد: «نزدیک نشوید» از وقتی او آنجا ایستاده بود، پرندگان جرأت نزدیک شدن به درختان میوه را نداشتند. خوب، کار همه مترسک ها همین است. مثل یک نگهبان در مرکز مزرعه مراقب میوه ها هستند. ولی او این کار ار دوست نداشت. دلش نمی خواست دیگران را بترساند. دوست داشت به جای ترس و وحشت، محبت و صمیمیت پخش کند،مثل دلقک ها، اما نمی توانست! زبان نداشت تا بتواند پرندگان را صدا کند. سرش را تکان می داد تا توجه آنها را به خودش جلب کند. شاید به سمتش بیایند، غافل از اینکه با این کار، پرندگان، وحشتزده از او فرار می کردند. تابستان ها بی تاب تر از همیشه بود.زمانی که همه میوه های باغ می رسیدند؛ هلو و زردآلوهای خوش رنگ، تاک های به هم پیچیده، سیب ها و گوجه ها و ساقه های بلند آفتاب گردان که با لبخند سلام می کردند. مترسک را آزار می دادند. چون که نه خودش می توانست میوه ها را بچشد و نه اجازه می داد پرندگان آنها را مزه کنند. کاری نمی توانست انجام دهد. او مهربان بود و مهربانی را دوست داست و دیدن فرار پرندگان از باغ افسردگی اش را بیشتر می کرد. آرزو می کرد گنجشک ها روی کلاهش بنشینند، لانه درست کنند یا در وقت پاییز و بارش باران به زیر کتش پناه ببرند، اما همیشه تنها بود. یکی از روزهای پاییزی آرامش گرم باغ کم کم تمام شد و نسیم ملایم به باد تندی تبدیل شد. ضربات باد کلاه مترسک را با خود برد و کتش را پاره کرد. نه، انگارطوفان شدیدی آغاز شده بود. چند دقیقه ای نگذشت که دست های گشاده مترسک نیز شکست. مترسک را خیس کرد. او دیگر مثل سابق نبود. باد دارایی اش را غارت کرده بود و از مترسک بدشانس به جز یک تکه چوب چیزی نمانده بود. این باور نکردنی بود، پرندگان دیگر از او نمی ترسیدند و تک تک به تعدادشان اضافه می شد. روی بدن چوبی اش تکیه می دادند و باغ را تماشا می کردند. آنها نمی دانستند که او یک تکه چوب معمولی نیست بلکه سرشار از محبت و عاطفه به انگورهای کشمش شده اشاره می کند، به سیب های پنهان شده زیر برگ ها...!

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 19صفحه 21