مجله کودک 17 صفحه 8
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 17 صفحه 8

آزاده اکبری خرازی مترو سرویس مدرسۀ ماست علی دانش­آموز کلاس دوم دبستان ابن سیناست و مادرش نزدیکیهای مدرسه­اش در یک مطب کار می­کند. خانۀ علی در شهر کرج است و مجبور است هر روز با مترو به مدرسه باید.علی مترو را خیلی دوست دارد. چون می­تواند از پنجره بیرون راتماشا کند،از تونل رد شود ودر مترو دوستهای جدیدی پیدا کند. مترو یک جور قطار است که برای مسافرتهای کوتاه از آن استفاده می­شود؛مثلاًً چون تهران خیلی بزرگ است، برای رفت وآمد درآن،متروهای زیر زمینی کار گذاشته­اند یا چون فاصله شهر کرج از تهران کم است،به جای قطار از مترو استفاده می­شود. بچه­های زیادی هر روز سوار مترو می­شوند تا به مدرسه برسند.نازنین روی یکی از صندلی­های مترو در طبقه بالا نشسته و با خواهرش مریم،منظره­های اطراف را تماشا می­کند.ماد نازنین معلم است و نزنین هم در مدرسۀ مادرش درس می­خواند. مریم به کودکستان می­رودو هر روز عصر،سه نفری به خانه بر می­گردند.نازنین درباره مترو می­گوید: «من مترو را دوست دارم. ولی وقتی خسته هستم،دلم می­خواهد بخوابم؛ولی روی صندلی خوابم نمی­برد وکلافه می­شوم.تازه بعد از این یک عالمه پله هست که باید بالا و پایین برویم.» نازنین همیشه می­ترسد که نکند مریم کوچولو در شلوغی پله­ها بین دست و پای مردم گم بشود،امّاعلی می­گوید در پله­ها همیشه دست مادرش را می­گیرد تا گم نشود.در شلوغی و سر و صدای پله­های خروجی،بچه­های زیادی به دنبال مادر و پدرشان می­روند.آنها باید سزیعتر بروند تا به اتوبوسها برسند.گاهی اوقات حت یپدر و مادرها مجبور می­شوند آنها را بغل کنند. مرتضی کلاس پنجم دبستان است و تنهای تنها از کرج به تهران می­آید.مرتضی می­گوید: «مترو خیلی بزرگ است.روزهای اول می­ترسیدم که بین این همه آدم گم بشوم.بعد کم کم عادت کردم و با مأموران مترو هم دوست شدم.مترو برای من مثل سرویس مدرسه است!» برای مرتضی هم پایین رفتن از پله­ها سخت است.او

مجلات دوست کودکانمجله کودک 17صفحه 8