مجله کودک 17 صفحه 9
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 17 صفحه 9

می­گوید: «وقتی درهای مترو باز می­شود،یکدفعه همه مسافرهای قطار به سمت پله­ها هجوم ی­برند و همدیگر را هل می­دهند.این خیلی بد است!» مرتضی حالا دوستانی هم در مسیرش پیدا کرده. محمّد و مهدی با اینکه 2 سال از او بزرگترند،دوستان خوبی برای او هستند.آنها تمام مسیررا باهم حرف می­زنند وخاطرات مدرسه­شان را برای هم تعریف می­کنند. بعضی بچه­های کوچکتر هم هستند که با مادرهایشان به سر کار می­روند.الهه 5 سالش است و با مادرش به یک خیاطی می­رود. به الهه در مترو خیلی خوش می­گذرد؛ چون از صبح در خیاطی حوصله­اش سر می­رود. الناز هم مثل الهه 5 سالش است وبا مادرش به تهران می­آید. الناز معمولاً در مترو می­خوابد.او عادت کرده که دراین مسیرنیم ساعته چرتی بزندتاوقتی به خانه می­رسند، بتواند تلویزیون نگاه کند. امّا امیر هر روز صبح با پدرش از تهران به کرج می­رود. امیرهم صبحها در مترو می­خوابد،امّا بعداز ظهرها با پدرش حرف می­زند یا به آدمهای توی مترو نگاه می­کند.امیر حتی یکبار اتاقک راننده را هم دیده است.امیر می­گوید: «هر قطار،دو تا اتاقک راننده دارد.آنجا پر از دکمه است.من روی صندلی راننده هم نشستم.دوست دارم باز هم آنجاراببینم و موقع حرکت قطار پیش راننده بایستم!» محمّد هم می­گوید: «از وقتی سوار مترو می­شوم، دوست دارم در آینده راننده مترو بشوم.آن وقت به بچه­ها اجازه می­دهم بیایند و ببینند که قطار چطور حرکت می­کند.» علی،نازنین،مریم،مرتضی، محمد،مهدی،الهل،النازو امیر بچه­هایی هستند که هر روز مدتی از وقتشان در مترو می­گذرد آنها در تمام این راه،همراه و همسفر بقیه مسافرها هستند؛دوستان کوچک مترو!

مجلات دوست کودکانمجله کودک 17صفحه 9