تربیت و تعدیل قوا
معنای عدالت
بدان که عدالت عبارت است از: حد وسط بین افراط و تفریط. و آن از امّهات فضایل اخلاقیه است؛ بلکه عدالت مطلقه، تمام فضایل باطنیه و ظاهریه و روحیه و قلبیه و نَفْسیه و جسمیه است.(97)
* * *
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 180
توصیف علم اخلاق به «فریضۀ عادله»
«فریضۀ عادله» راجع به علم اخلاق است، توصیف فریضه است به «عادله». زیرا که خُلق حَسَن، چنانچه در آن علم مقرر است، خروج از حد افراط و تفریط است؛ و هر یک از دو طرف افراط و تفریطْ مذموم، و «عدالت»، که حد وسط و «تعدیل» بین آنهاست، مستحسن است. مثلاً شجاعت، که یکی از اصول و ارکان اخلاق حسنه و ملکۀ فاضله است، عبارت است از حالت متوسطه و معتدله بین افراط، که از آن تعبیر شود به تهورـ و آن عبارت است از نترسیدن در مواردی که ترس سزاوار است ـ و بین تفریط، که از آن تعبیر شود به جبن ـ و آن عبارت است از ترسیدن در مواردی که سزاوار ترس نیست. و حکمت، که یکی از ارکان است، متوسط بین رذیلۀ «سَفَه» که از آن تعبیر به «جُربُزه» شده است ـ و آن عبارت از استعمال فکر است در غیر مورد و در مواردی که سزاوار نیست ـ و بین رذیله «بَلَه» است ـ که عبارت است از تعطیل قوۀ فکریه در مواردی که سزاوار است به کار اندازد. و همین طور عفت و سخاوت وسط بین رذیلۀ شَرَه و خُمود، و اسراف و بُخل است.(98)
* * *
اهمیت تعدیل قوا
بدان که تعدیل قوای نفسانیّه، که غایت کمال انسانی و منتهای سیر کمالی بسته به آن است بلکه به یک معنی خود آن است، از مهمات امور است که غفلت از آن، خسارت عظیم و خسران و شقاوت غیر قابل جبران است.
و انسان تا در عالم طبیعت است ممکن است قوای سرکش خود را تعدیل کند و نفس چموش سرکش را در مهار عقل و شرع کشد، و این در اول جوانی بسیار سهل و آسان است، زیرا که نور فطرت مقهور
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 181
نشده، و صفای نفس را از دست نرفته، و اخلاق فاسده و صفات ناهنجار در نفس رسوخ ننموده.(99)
* * *
فضیلت قوای چهارگانه
عدالت طریق سیر انسان کامل
حکما جمیع اجناس فضایل را چهار فضیلت دانند: حکمت، شجاعت، عفت، عدالت.
زیرا که نفس را دو قوّه است: قوّۀ ادراک و قوّۀ تحریک. و هر یک از این دو را به دو شعبه منقسم فرمودند.
اما قوّت ادراک منقسم شود به عقل نظری و عقل عملی؛ و اما قوّت تحریک نیز منقسم شود به قوّه دفع ـ که آن شعبه غضب است ـ ، و قوّۀ جذب ـ که آن شهوت است ـ .
و تعدیل هر یک از این قوای چهارگانه و خارج نمودن آنها را از حد افراط و تفریط، فضیلتی است.
پس حکمت عبارت است از: تعدیل قوّۀ نظریّه و تهذیب آن. و عدالت عبارت است از: تعدیل قوّۀ عملیه وتهذیب آن. و شجاعت عبارت است از: تعدیل قوّۀ غضبیّه و تهذیب آن. و عفت عبارت است از: تعدیل و تهذیب قوّۀ شهویّه.
و عدالت را اطلاق دیگری است و آن عبارت است از: تعدیل جمیع قوای باطنیّه و ظاهریّه و روحیّه و نفسیّه. و به این اطلاق، فیلسوف متقدّم گفته: عدالت، همه فضیلت است نه جزوی از آن.
و به این مقیاس، جور را نیز دو اطلاق باشد: یکی مقابل عدالت به معنی اخص؛ و یکی مقابل عدالت به معنی اعم و آن همان است که در فرموده فیلسوف مذکور، تمام رذیلت است.
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 182
و باید دانست که چون عدالت، حدّ وسط بین افراط و تفریط است، اگر از نقطۀ عبودیّت تا مقام قرب ربوبیت تمثیل حسی کنیم، بر خط مستقیم وصل شود. پس طریق سیر انسان کامل از نقطه نقص عبودیّت تا کمال عزِّ ربوبیّت، عدالت است که خط مستقیم و سیر معتدل است. و اشارات بسیاری در کتاب و سنت بدین معنی است چنانچه صراط مستقیم، که انسان در نماز طالب آن است، همین سیر اعتدالی است.
و [این که] در احادیث شریفه است که، صراط از مو باریکتر و از شمشیر تیزتر است برای همان است که حد اعتدال وسطیّت حقیقیّه را دارد، از این جهت، در تمثّل در عالم ظهور حقایق، باید بدین نحو متمثّل شود.
و از رسول خدا منقول است که، خط مستقیمی در وسط کشیدند و خطهای دیگری در اطراف آن، و فرمودند: این خط وسط، خط من است.
و اعتدال حقیقی، جز برای انسان کامل که از اول سیر تا منتهی النهایۀ وصول هیچ منحرف و معوج نشده است، برای کسی دیگر مقدّر و میسور نیست، و آن به تمام معنی خط احمدی و خط محمدی است و دیگران از سایرین، سیر به تبع کنند، نه به اصالت. و
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 183
چون خط مستقیمِ واصل بین دو نقطه، بیش از یکی نیست، از این جهت، فضیلت به قول مطلق و سیر بر طریق عدالت و بر سبیل اعتدال، بیش از یکی نیست.(100)
* * *
مراد از عقل هادی
این عقلی که من عرض می کنم آن عقلی است که «ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمن» والاّ ـ تدبیر ـ شیطنت و تدبیر را اینها هم دارند. اما آن عقلی که عقل سالم باشد و بتواند انسان را به ارزش های انسانی برساند ندارند. مجرد دانشمند بودن به یک معنا، این فایده ندارد. ممکن است که یک کسی دانشمند بسیار بزرگی باشد لکن آن عقل را نداشته باشد، دانش خودش را صرف فساد بکند، صرف تباه کردن ملت ها بکند.(101)
15 / 8 / 62
* * *
ملکوت انسان تابع قوای نفس
باید دانست که چون از برای انسان چهار قوّه است: یکی قوّۀ عاقلۀ روحانیّه، دوّم قوّۀ غضبیّۀ سبعیّه، سوّم قوّۀ شهویّۀ بهیمیّه، و چهارم قوّۀ واهمۀ شیطانیّه؛ صورت انسانی در عالم آخرت ـ که یوم بروز صور غیبیّه و ملکات نفسانیّه است ـ به طور کلّی از هشت صورت خارج نیست؛ زیرا که مقام جسمانیّت و صورت ظاهرۀ انسان در عالم آخرت و نشئۀ ماورای عالم طبیعت تابع صورت روحانیّه و مقام نفس است (و آن عالم مثل این عالم نیست که طبیعت مخالف باطن باشد و ملک بدن از ملکوت نفس تعصّی کند، و این مطلب در علم اعلی مبرهن است).
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 184 پس اگر انسان در این عالم سیر به طریق مستقیم انسانیّت کرد و تعدیل آن سه قوّه را کرد، و آنها را تابع روحانیّت و عقل کرد، و سیر باطن و ظاهر در تحت میزان شریعت الهیه شد، باطن او ملکۀ استقامت پیدا کند و صورت روح و باطن صورت مستقیمۀ انسانیّه شود. پس صورت جسمانیّه و ظاهر او در آن عالم مستقیم و به صورت جمیله انسانیّه است.
و اگر مقام روحانیّت نفس و نشئه عقلیّه آن تابع یکی از سه قوّه دیگر شد، پس هر یک از این سه قوّه غلبه کرد و دیگر قوا را در تحت نفوذ خود قرار داد، و ظاهر و باطن مملکت انسانی را به حکم خود کرد، صورت باطن ملکوتی تابع آن شود.(102)
* * *
صورتهای حاصل از ازدواج قوا
بدان که انسان را از اول نَشْوِ طبیعی پس از قوۀ عاقله، سه قوه ملازم است:
یکی قوه واهمه که آن را «قوۀ شیطنت» گوئیم، و این قوه در بچّه کوچک از اول امر موجود است و به آن دروغ گوید و خدعه کند و مکر و حیلت نماید.
دوم قوه غضبیّه که آن را «نفس سَبُعی» گویند، و آن برای رفع مضارّ و دفع موانع از استفادات است.
سوم قوه شهویّه که آن را «نفس بهیمی» گویند و آن مبدأ شهوات و جلب منافع و مستلذّات در مأکل و مشرب و منکح است.
و این سه قوه به حسب سنین عمر متفاوت شوند، و هر چه انسان رشد طبیعی کند، این سه قوه در او کاملتر گردد و ترقیات روزافزون کند. و ممکن است در انسان هر یک از این سه قوه در حد کمال رسد
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 185
بطوری که هیچ یک بر دیگری غلبه نکند، و ممکن است یکی از آنها بر دو دیگر غلبه کند، و ممکن است دو تای از آنها بر دیگری غالب شود. از این جهت، اصول ممسوخات ملکوتیه به هفت صورت بالغ شود:
یکی صورت بهیمی. اگر صورت باطن نفس متصور به صورت بهیمی باشد، و نفس بهیمی غالب شود، پس انسان در صورت ملکوتی غیبیِ آخرتی به شکل یکی از بهائم مناسبه در آید؛ چون گاو و خر و امثال آن. و چون آخِر فعلیت انسان سبعی باشد ـ یعنی، نفس سبعی غالب گردد ـ ، صورت غیبی ملکوتی به شکل یکی از سباع شود؛ چون پلنگ و گرگ و امثال آن. و چون قوه شیطنت بر سایر قوا غلبه کند و فعلیت شیطانیّه آخرین فعلیات باشد، باطن ملکوتی به صورت یکی از شیاطین باشد. و این، اصل اصول مسخ ملکوتی است.
و از ازدواج دو از این سه نیز، سه صورت حاصل شود: گاوْ پلنگ، گاوْ شیطان و پلنگْ شیطان. و از ازدواج هر سه، یک صورت مخلوطه مزدوجه حاصل آید؛ چون «گاوْ شیطان پلنگ». و به این محمول است حدیث مرویّ از حضرت رسول ـ صلّی الله علیه و آله و سلّم ـ :
«یُحْشَرُ بَعْضُ النّاسِ عَلی صُورَةٍ تَحْسُنُ عِنْدَها الْقِرَدَةُ وَ الْخَنازِیْرُ».
و بدان که همان طور که این قوای ثلاثه، طرف افراط آنها، مُفسد مقام انسانیت است، و انسان را گاه از حقیقت انسانیّت و گاه از فضیلت انسانیّت خارج کند، همان طور طرف تفریط و قصور آنها نیز، از مُفسدات مقام انسانیّت و از رذایل ملکات به شمار می رود.
و اگر تفریط و قصور، خَلْقی و طبیعی باشد بدون اختیارِ صاحب آن، نقصان در اصل خلقت است، و غالباً توانْ نقصانهای طبیعی را، که بدین مثابه است، با ریاضات و مجاهدات و اعمال قلبی و قالبی تغییر
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 186
داد، و کمتر صفت از صفات نفس است که طبیعی به معنی غیر متغیر باشد، اگر نگوییم که هیچ یک نیست که قابل تغییر نباشد.
پس عدالت، که عبارت ازحدّ وسط بین افراط و تفریط وغُلّو وتقصیر است، ازفضایل بزرگ انسانیّت است؛ بلکه ازفیلسوف عظیم الشأن «ارسطاطالیس» منقول است که: «عدالت جزوی نَبُوَد از فضیلت؛ بلکه همۀ فضیلتها بُوَد، و جور ـ که ضد آن است ـ جزوی نَبُوَد از رذیلت؛ بلکه همۀ رذیلتها بُوَد».(103)
* * *
ثمرۀ تعدیل قوا
استعلای نفس بر قوا
انسانیت در گرو تعدیل قوا
برای انسان لازم است که عقل عملی داشته و قوا و آینۀ طبیعت را تعدیل کند و آن را از افراط و تفریط به در آورد، و اگر تعدیل کرد، چنان می شود که گویا قوای طبیعی و شیطانی و حیوانی ندارد؛ زیرا وقتی متضادین تعادل کردند از خاصیت می افتند؛ مثل اینکه اگر آب سرد و گرم را به یک اندازه ممزوج کنند، حرارت و برودت تعدیل شده و ملایم می شود و گویا حرارت و برودت نیستند، اوصافی که مقتضای خود را خواهان هستند نیز چنین هستند، مثلاً شهوت مقتضای خود را می خواهد اگرچه عالم خراب شود، و هکذا غضب می خواهد به مقتضای خود برسد هرچه می خواهد بشود.
و بالجمله: هر یک از اوصاف انسانی از قبیل ذوق، لامسه، باصره، سامعه، غضب و شهوت مقتضای خود را خواهان است، باید در انسان قوۀ عدالتی باشد که بتواند با آن قوه، اینها را تعدیل کند و مشتهی و لا مُشتَهای اینها را جمع نماید، و میزان شرع باشد که هرچه را اجازه داد، عمل کند ولو مُشتَهای یکی از قوا نباشد، و هرچه را نهی کرد عمل
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 187
نکند ولو مُشتَهای یکی از قوا باشد؛ مثلاً تغضّب و لا تغضّب یکی باشد، به این معنی که آنچه تغضّب است و از او غضب دارد، اگر شرع اجازه نداد، مثل لا تغضّب باشد، و آنچه لاتغضّب است، اگر شارع به او امر کرد، بر او غضب داشته باشد، و هکذا در مقتضیات قوای دیگر.
به هر حال باید نفس بر این قوا استعلا داشته باشد و اینها از آن منقهر گردند و نفس، قهاریت داشته باشد و هر چیزی را که بر قوا تحمیل کرد، قبول کنند و از هر چیز که باز داشت بازداشته شوند؛ مثلاً نفس، نسبت به چیزی که مورد غضب شرع است طوری باشد که با قهاریت و استعلای خود بتواند قوۀ غضب را به راه انداخته و تحریک کند. و اگر چیزی باشد که از نظر شرع مغضوب نیست اگرچه مورد آن مقتضای قوۀ غضب است، نفس قاهر شود که بتواند قوۀ غضب را رام کرده و از سورت بیاندازد.
و بالجمله: باید نفس بر قوا مستعلی باشد، نه اینکه قوا بر نفس استعلا داشته باشند، و این طور نباشد که مقتضیات قوا وقتی موجود شدند و قوا طالب و مایل گردیدند، نفس، مقهور شده و به عقب قوا به مشایعت آنها رود، تا آنجا که کثرت حاصل آید، و هر قوه مقتضایی را که طالب است به آن برسد و نفس در این قوای مختلف و متشتّت که همه مستقل شده اند فانی گردد و تابع و مشایع اینها شود، و چون مقتضیات آنها مختلف است تشتّت و کثرت و نفاق حاصل آید، بلکه نفس باید بر همه مستعلی باشد و همه مأموم نفس شوند و نفس امام قوا گردد و قوا را از استقلال و قهاریت بیاندازد.
شاید معنای جملۀ «المؤمن وحده الجماعة» این باشد که مؤمن و نفس عادلۀ او امام شود و قوا به مشایعت و مأمومیت او حاضر باشند؛ چون ایمان، صورت و ملکۀ نفس است لذا طبق ایمان بالله حرکت
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 188
خواهد کرد و قوا هم تابع او خواهند شد، اینجاست که امام هر اشاره ای کرد، مأمومین و تابعین با اشاره و به حکم سلطان انجام وظیفه خواهند کرد و چون سلطان مؤمن و عادل، طبق ایمان حکم خواهد کرد لذا همۀ قوا، ایمانی می باشند، «الناس علی دین ملوکهم» و البته انسان وقتی توانست قوا را تعدیل کند و افراط و تفریط را به مقام عدالت بیاورد، انسان می شود.
همانند جمع حرارت و برودت که ماء فاتر حاصل می شود، و مثل این می شود که حرارت و برودت نیست، با اینکه هر دو هست و ماء فاتر، بالنسبة الی الحراره برودت دارد و بالنسبة الی البروده حرارت دارد. مثل این است که این قوای حیوانی را ندارد و انسان می شود. والبته تعدیل بر میزان شرع، محتاج عقل نظری است وبا جهالت نمی توان تعدیل کرد، «والجاهل إمّا مُفْرِط» مثل جهلهای ما، «و إمّا مفرِّط» مثل آن مرتاضی که یک چشم و یک گوشش را بست و گفت دو تای دیگر بس است.(104)
* * *
از میان رفتن قبح کارها
تأثیر قدرت و شرافت نفس
اگر چیزی از ملکات شد، دیگر انسان آن را قبیح نمی داند و این طور نیست که هر کسی مرتکب امر قبیحی می شود، قبح آن در نظرش مجسم باشد؛ چنانکه در نظر دیگران است.
و اگر جلوی قوۀ علم را گرفت و این قوه در طرف افراط و در طرف تفریط واقع نشد، بلکه متوجه علوم حقه و اعلی و ابقی گردید، این قوه در آن متوسط تقویت می یابد و آن ملکه می شود.
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 189
آخوند می فرماید: این همان حکمت است که قرآن فرمود: (وَمَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَةَ فَقَدْ اُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً). بعید نیست که قرآن روی اصطلاح، حرف نزده باشد، بلکه مراد همان حکمت که در لسان نوع مردم است باشد، البته حکیم در تفاهم عرفی آن کسی را گویند که کارش از روی اتقان و سنجش باشد؛ یعنی کسی که امر معاد و معاش و رفتار و کردار خود را روی میزان اتقان و احکام بنا گذاشت و عقایدش را با موازین متقنه تحصیل نمود، صاحب حکمت است.
و همین طور باید قوۀ غضب و شهوت را هم به حال اعتدال درآورد که با اشارۀ عقل حرکت کند، بلکه تحت قوۀ عقل کل که عبارت از قوانین الهیه باشد، درآورد که در موارد اذن شارع و منع شارع قبض و بسط دهد، البته اگر این طور باشد، غضب هم غضب الهی می شود، شهوت هم از جنود الله می باشد و آن غضب، ممدوح و مستحسن است؛ برای اینکه آن مرتبۀ شجاعت است و در روایت است: «إنّ الله یحبّ الشجاعة ولو بقتل حیّة».
و همچنین باید قوۀ عدل را ـ بنابر اینکه این هم از اصول باشد، چنانکه بعضی گفته اند ـ به حالت اعتدال درآورد، و دو طرف افراط و تفریط آن «ظلم» و «انظلام» است.
و بالاخره آخوند بعد از ذکر این اصول، فروعاتی که بر این اصول مترتب می باشد ذکر می کند و بعد از همۀ اینها می فرماید: انسان قدرة النفس و همچنین شرافة النفس دارد؛ چنانکه ممکن است بعضی از اوصاف به جهت قدرت نفس باشد، و بعضی به جهت شرافت نفس باشد، و ممکن است بعضی هم از هر دو باشد.
مثلاً کسی که شجاعت دارد و حمله می کند، یک دفعه از قوّت
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 190 نفس است که خود را قوی و طرف را از این جهت خفیف و حقیر می داند، چون این انسان اطمینان بر نفس ـ که از قدرت نفس حاصل است ـ دارد، حمله می کند، و یک دفعه ضعیف النفس است و طرف را حقیر نمی داند و گمان غلبه بر خصم را ندارد، ولی چون نفس شریف است لذا راضی به اهانت و توهین و ذلت نیست، حیات را در ممات می داند و از تن دادن به ذلت راضی نیست، این است که حمله می کند، پس صفت شجاعت ممکن است از قدرت نفس و یا از شرافت نفس و یا از هر دو حاصل شود.
همین طور ممکن است کسی را فقر و فاقه ترسانده باشد، و چون ضعف نفس دارد و در موقع حاجت گمان ندارد مایحتاج خود را بیابد، لذا ممسک است، و بعضی را ممکن است حب شرافت و برتری پیدا کردن به مردم، وادار کند که امساک کند و ذخایر دنیا را جمع کند؛ برای اینکه می بیند اهل زمان و ابناء وطن با پول و لباس و کفش، انسان را محترم می دارند و ممکن است هردو سبب امساک باشند.
همچنین هر کسی در هر جایی به هر چیزی که اعتنا نکرد، ممکن است این معنی از قوّت نفس صادر شود و ممکن است از شرافت نفس صادر شود؛ مثلاً کسی که به منفعت جزئی که قدری قیل و قال می خواهد، اگر دیدی اعتنا نمی کند، دلیل آن نیست که عفیف است، بلکه ممکن است از قدرت نفس باشد، چون این طبق قدرت نفس که دارد اطمینان به خود دارد که هر موقع که بی پول شد، می تواند از دیوار مردم بالا برود، این است که احتیاج، او را نمی ترساند تا در چیزهایی جزئی حاضر به قیل و قال شود، لذا اعتنا نمی کند، البته این از عفّت نیست، و همین طور ممکن است این بی اعتنایی از روی عفّت باشد و شرافت نفس نگذارد که به هر جایی برود و به هر کسی برای جیفۀ دنیا
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 191
تذلل نماید.(105)
* * *
کیفیت تعدیل قوا
تخلیه مرتبه خیال و باطن
انسان این قوا را طوری باید تعدیل کند که قوای انسانی شود؛ شهوت صرف نباشد، بلکه شهوت انسانی گردد و غضب مطلق نباشد تا مثل غضب حیوانی گردد، بلکه مثل کلب معلَّم باشد نه مثل کلب هراش؛ و این در صورتی است که غضب، غضب انسانی گردد و همین طور قوای دیگر، و راهش این است که به قانون الهی سورت آنها شکسته شود؛ زیرا اگر به قانون الهی سورت قوا شکسته شد، قوۀ غضبیه یکی از قوای شریفه خواهد شد که با آن از ناموس الهی و از ناموس خود انسان و از ناموس دینی و از ناموس مملکتی دفاع می شود، و وقتی که به دستور شرعی درآمد، از اهمّ عبادات می گردد که فوز عظیم است؛ لذا همان آدم کشی و خون ریزی در معرکۀ جهاد، از اهم عبادات می شود و مأکولی که مباح است هنگامی که به عنوان مباح الهی خورده شود در قلب و روح انسان تأثیر نورانی دارد.
و بالجمله: اگر قوای جسمانی و مرتبۀ شهود را الهی کرد، نوبت مرتبۀ متوسطه است که خیال و باطن را از وسوسه ها خالی کند و کم کم عادت کند که از غیر خدا خوف نداشته باشد و خوفش فقط از خدا باشد و طمع به مال دیگران نکند و حسد به نعمت دیگران نورزد و باب احتیاج به غیر باب غنی مطلق باز نکند، و همین طور تا به مرتبۀ بالا برسد که قوۀ عاقله باشد؛ اعتقادات باطله را راه ندهد و تا اندازه ای که ممکن است، براهین دالۀ بر توحید و کمال مطلق و نور الانوار را در قوۀ عاقله تثبیت کرده و تحکیم نماید که اگر از حد برهان گذشت چه بهتر، و اگر در این عالم از حد برهان نگذشته باشد، مستعد گردد تا
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 192
به واسطۀ خرق حُجب و دفع حجابهای مانعه ـ که با فراغ از طبیعت حاصل می گردد ـ افاضه را قبول نماید.(106)
* * *
نتایج تربیت و تعدیل
میزان باز ماندن از حق متابعت هوای نفس است؛ و مقدار بازماندن نیز متقدر شود به مقدار تبعیت. مثلاً اگر به واسطۀ تعلیم انبیا و تربیت علما و مربیان، مملکت انسانیت این انسان کذایی، که در اوّل ولادت با آن سه قوّه هماغوش بود و با ترقی و تکامل او آنها نیز ترقی و تکامل می کردند، در تحت تأثیر تربیت واقع شد، و کم کم تسلیم قوّۀ مربیۀ انبیا و اولیا، علیهم السلام، گردید، ممکن است چیزی بر او نگذرد جز آنکه قوّۀ کاملۀ انسانیه، که در او به طریق استعداد و قابلیت ودیعه گذاشته شده بود، فعلیت پیدا کند و ظهور نماید و تمام شئون و قوای مملکت برگردد به شأن انسانیت. شیطان ایمان آورد به دستش؛ چنانچه در دست رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، ایمان آورد، فرمود: إنَّ شَیْطانی آمَنَ بِیَدی. «شیطان من به دست من ایمان آورد.» و مقام حیوانیت او تسلیم مقام انسانیتش شود، به طوری که مرکب مرتاض راهوار عالم کمال و ترقی و براق آسمان پیمای راه آخرت شود و ابداً سر خودی نکند و چموشی ننماید. و بعد از تسلیم شدن شهوت و غضب به مقام عدل و شرع، عدالت در مملکت بروز کند و حکومت عادلۀ حقه تشکیل شود که کارکن در آن و حکمفرمای در آن حق و قوانین حقه باشد، و قدمی بر خلاف حق در آن گذاشته نشود و بکلی از باطل و جور عاری و بری گردد.(107)
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 193
نتیجه تربیت قوا در برزخ و قیامت
انسان اگر صرف قوای خود در راه شهوت و شیطان نمود، از آنها چیزی باقی نماند جز حسرت و ندامت. و اگر آنها را صرف در راه طاعت خداوند کرد، خداوند تبدیل کند آنها را به قوای روحانی؛ پس سمع و بصر او سمع و بصر روحانی گردد، و با آن سمعْ کلمات ملائکه را بشنود. و به واسطۀ موت آن سمع و بصر ضعف پیدا نکند؛ و در قبر با آن سمع روحانی و بصر روحانی سؤال و جواب واقع شود؛ و در قیامت به واسطۀ این سمع و بصر روحانی دارای سمع و بصر است. به خلاف آنهایی که دارای این سمع و بصر نیستند، کور و کر محشور گردند.(108)
* * *
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 194