چگونگی خلقت انسان
صورت رحمت الهی
انسان را، خدای تعالی از حقیقت رحمت خود آفریده، و انسان صورت رحمت الهیّه است. چنانچه خدای تعالی فرماید: (الرَّحْمنُ * عَلَّمَ الْقُرآنَ * خَلَقَ الإنْسانَ)؛ خلق انسان را به اسم رحمان نسبت می دهد.(160)
* * *
خلیفۀ خدا
فهو خلیفة الله علی خلقه، مخلوق علی صورته، متصرف فی بلاده، مخلّع بخلع اسمائه وصفاته، نافذ فی خزائن ملکه وملکوته، منفوخ فیه الروح من الحضرة الالهیة، ظاهره نسخة الملک والملکوت و باطنه خزانة الحی الذی لا یموت.(161)
* * *
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 245
هدف از خلقت انسان
سالک باید به خود بفهماند و به ذائقۀ روح بچشاند که دار طبیعت مسجد عبادت حق است و او برای همین مقصد در این نشئه آمده، چنانچه حق تعالی جلّت عظمته فرماید: وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَاْلاِنْسَ اِلاّ لِیَعْبُدون.(162)
* * *
تولد انسان بر فطرت الهی
انسان از اول این طور نیست که فاسد به دنیا آمده باشد. از اول با فطرت خوب به دنیا آمده؛ با فطرت الهی به دنیا آمده: کُلُّ مَوْلُودٍ یُولَدُ عَلَی الْفِطْرَةِ که همان فطرت انسانیّت، فطرت صراط مستقیم، فطرت اسلام، فطرت توحید است. این تربیتهاست که یا همین فطرت را شکوفا می کنند؛ و یا جلوی شکوفایی فطرت را می گیرند.(163)
10 / 11 / 59
* * *
معنای فطرت
اهل لغت و تفسیر گویند «فطرت» به معنای «خلقت» است. در صحاح است: «الفطرة، بالکسر، الخلقة.» و تواند بود که این «فطرت» مأخوذ باشد از «فطر» به معنای شق و پاره نمودن، زیرا که «خلقت» گویی پاره نمودن پردۀ عدم و حجاب غیب است. و به همین معنی نیز «افطار» صائم است: گویی پاره نموده هیئت اتصالیۀ امساک را.(164)
* * *
مقصود از فطرت الهی
بدان که مقصود از فطرت الله ، که خدای تعالی مردم را بر آن مفطور
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 246
فرموده، حالت و هیئتی است که خلق را بر آن قرار داده، که از لوازم وجود آنها و از چیزهایی است که در اصل خلقتْ خمیرۀ آنها بر آن مخمّر شده است. و فطرتهای الهی، چنانچه پس از این معلوم شود، از الطافی است که خدای تعالی به آن اختصاص داده بنی الانسان را از بین جمیع مخلوقات؛ و دیگر موجودات یا اصلاً دارای این گونه فطرتهایی که ذکر می شود نیستند، یا ناقص اند و حظ کمی از آن دارند.(165)
* * *
نفخ روح در انسان
(وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءنْسَانَ مِنْ سُلاَلَةٍ مِنْ طِینٍ * ثُمَّ جَعَلْنَاهُ نُطْفَةً فِی قَرَارٍ مَکِینٍ * ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظَاماً فَکَسَوْنَا الْعِظَامَ لَحْماً ثُمَّ أنْشَأْنَاهُ خَلْقاً آخَرَ فَـتَبَارَکَ الله ُ أحْسَنُ الْخَالِقِینَ).
نکته در اینجاست که می فرماید: ما آن را خلق دیگری انشا کردیم، و در همۀ تبدّلات سابق تعبیر به خلق فرمود، ولی در این بیان عبارت را تغییر داده و تعبیر به انشا فرموده است وفرموده است که آن را چیز دیگری درآخرین مرحله قرار دادیم. و در حقیقت می رساند که این، جوهراً با آن ما سَبَق فرق دارد، مثلاً این، مجرد شده و ما سبق جسم بوده و باز بعد از این فرمود: (فَـتَبَارَکَ الله ُ أحْسَنُ الْخَالِقِینَ) و این جمله را درچیزی که از مادیات وجسمانیات بود نفرموده است، ولیکن ازتشریفات این انشای جدید است که (أحْسَنُ الْخَالِقِینَ) را فرموده است.
پس معلوم می شود که این یک موجودی شریف و ورای جسم و
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 247
جسمانی است؛ چنانکه از غایت تشریفات این است که فرمود: (فَإذَا سَوَّیْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی) البته از تشریف است که تسویه را به خودش نسبت داده است. مثلاً اگر یک شریفی بیاید، از شرافت اوست که صاحب منزل مباشرت به کارهای او بکند و از اهمیت و شرافت فعل است که خود خواجه مباشر آن باشد. و باز از تشریف است که روح او را به خودش نسبت می دهد و می فرماید: (وَ نَفَخْتُ فِیهِ مِنْ رُوحِی) و راضی نمی شود که نفخش را به دیگری، از قبیل ملائکة الله ، نسبت بدهد؛ زیرا روح، مظهر الوهیت بوده و از صُقع ربوبی و نشانۀ اوست.(166)
* * *
قابلیت ماده انسانی
سیر کمالی «لابد منه» است، نمی شود انسان از کمال به نقص بیاید، بلکه همیشه از نقص به بالا و کمال، حرکت جوهری دارد. موجود طبیعی می رود، منتها به هر حدی از حدود کمالیه که رسید ممکن است از آن بگذرد و ترقی اش را به آن انسان کامل برساند، ولی اگر توفیق یاری نکرد باز ترقی و تکامل وجودی جوهری تجردی پیدا می کند، اما ممکن است در مرتبۀ حیوانیت تجردش به آخر برسد، و انسان از اول انسان حقیقی و تجردش به آن تجرد ممکنۀ انسانی نیست تا بگوییم از انسانیت تنزل می کند، بلکه در مادۀ انسانی قابلیت دارد که به انسان حقیقی رسیده و در آن فعلیت پیدا کند؛ از مرتبۀ نبات که گذشت و در مرتبۀ حیوانیت وقوف کرد و تجردش را به آخر رسانید تنزل نکرده، بلکه ترقی کرده، منتها به غایتش نرسیده؛ غایتش این بود که از اینجا بگذرد و تجردش در این مرحله به آخر نرسد و یقیناً هم
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 248
معنای آیۀ شریفۀ (لَقَدْ خَلَقْنَا الْاءنْسَانَ فِی أحْسَنِ تَقْوِیمٍ * ثُمَّ رَدَدْنَاهُ أسْفَلَ سَافِلِینَ) معنایش این نیست که او را از مرتبۀ تجرد انسانی به مرتبۀ ادنی و اسفل برگرداندیم، بلکه معنایش این است که در حالی که قابلیت داشت در احسن تقویم انسانی بار بیاید، بر آن تقویم انسانی بار نیامد، بلکه اضلّ از حیوان هم شد؛ چون این قابل است در حیوانیت حیوان مجرد شود و موجود مجردی حسود و موجود مجردی بخیل و موجود مجردی بهیم شود.(167)
* * *
معنای خلق انسان «بر صورت خود»
شیخ صدوق در عیون اخبار الرضا به سند خود از حضرت ثامن الحجج، علیهم السلام، نقل فرماید که معنای آن این است: «حسین بن خالد گفت عرض کردم به حضرت رضا (ع): ای پسر رسول خدا، مردم روایت کنند که رسول خدا، صلّی الله علیه و آله، فرمود: "خدا آدم را به صورت خود خلق فرمود." حضرت فرمود: "خدا بکشد آنان را! همانا حذف کردند اوّل حدیث را. رسول خدا (ص) گذشت به دو نفر مرد که یکدیگر را سَبّ می کنند. حضرت شنید یکی از آنها به رفیقش می گفت: زشت کند خدا روی تو و روی آن کس را که شبیه تو است. پس فرمود رسول خدا، صلّی الله علیه و آله: ای بندۀ خدا، مگوی این را به برادر خود، زیرا که خدای عزّوجلّ خلق فرمود آدم را به صورت او."»
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 249 و به واسطۀ این، مرحوم مجلسی حدیث حضرت باقر، علیه السلام، را حمل بر تقیه فرمودند. و نیز احتمال دادند که این معنای حضرت مبنی بر فرض تسلیم باشد. و این احتمال بسیار بعید است. و محتمل است که حدیث حضرت رضا (ع) را ارجاع نموده به حدیث اوّل، که مقصود از «آدم» در ذیل آن که می فرماید: إِنَّ الله خَلَقَ آدَمَ عَلی صُورَتِهِ نوع آدمی باشد؛ و ضمیر عَلی صُورَتِهِ به حق تعالی برگردد. و حضرت رضا، علیه السلام، به مناسبت آنکه راوی اهل فهم معنای حدیث نبوده است، صدر حدیث را نقل فرمودند که آن شخص توهم کند که مراد از آدم حضرت ابوالبشر است، و ضمیر عَلی صُورَتِهِ به آن شخص برگردد. تأمَّل.
و شاید هر دو حدیث صادر باشد. جناب رسول اکرم، صلّی الله علیه و آله، یک وقت حدیث شریف را بی سابقه و ابتدائی فرموده باشند؛ و آن حدیثی است که حضرت باقر، علیه السلام، تأویل آن را بیان فرمودند. و یک وقت با آن سابقه فرمودند؛ و حضرت رضا، سلام الله علیه، به واسطۀ عدم تحمل راوی معنای آن را، صرف فرمودند کلام را به آن حدیث که مسبوق به سابقه بوده. و شاهد این معنی آن است که در بعض روایات عَلی صُورَةِ الرَّحْمن به جای عَلَی صُورَتِهِ دارد، و این با حدیث عیون سازش پیدا نکند.
بالجمله، بر فرض آنکه این حدیث شریف صادر نباشد، معنای آن در احادیث شریفه مستتر است به بیانی که ان شاءالله مذکور خواهد شد. اکنون رجوع کنیم به شرح الفاظ حدیث شریف.
قوله: آدَمَ در صحاح گوید: «اصل آن با دو همزه است، زیرا که آن «افعل» است. و همزۀ دوم را بدل به الف کردند؛ و وقتی آن را بخواهند
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 250 متحرک کنند، مبدل به «واو» کنند و در جمع آن گویند: اَوادِم ـ انتهی. و وجه تسمیۀ ابوالبشر به «آدم» شاید به واسطۀ آن است که اَسمَرُ اللَّون، یعنی گندمگون، بوده، زیرا که در لغت است که الآدَمُ مِنَ النّاسِ، الْأسْمَرُ. و در بعضِ روایات است که آدم را از آن جهت «آدم» گویند که از «اَدیمِ» ارض در معانی «صورت» است و ادیم ارض به معنای روی زمین است.
قوله: عَلَی صُورَتِهِ «صورت» در لغت به معنای تمثال و هیئت است. و توان گفت یک معنای عامّ مشترک بین اموری دارد، که آن مشترک عبارت از شیئیّت شی ء و فعلیت آن است؛ منتها برای هر چیزی فعلیتی است که به آن اعتبار آن را ذوالصورة گویند، و آن فعلیت را صورت آن گویند. و اینکه «صورت» را در لسان اهل فلسفه به اموری اطلاق کردند که جامع آن همان فعلیت شی ء و شیئیت آن است مخالف با لغت نیست و از قبیل مواضعه و اصطلاح نیست. شیخ ابو علی سینا، رئیس فلاسفۀ اسلام، در الهیات شفا گوید: «گاهی [صورت] گفته شود به هر هیئت و فعلی که در قابل وحدانی یا مرکّب باشد، تا آنکه حرکات و اعراض صورت باشد. و صورت گفته شود به چیزی که ماده متقوّم به آن شود بالفعل؛ پس جواهر عقلیه و اعراض را صور نتوان گفت. و صورت گفته شود به چیزی که کامل شود ماده به واسطۀ آن، گرچه متقوّم به آن نباشد بالفعل؛ مثل صحت و آنچه که شی ء به سوی او بالطبع متحرک باشد. و صورت گفته شود به نوع و جنس و فصل شی ء و به همۀ اینها. و کلّیّت کل در اجزاء نیز صورت است.» ـ انتهی.
و از تأمل در تمام مواردی که استعمالات صورت را در آن نمودند معلوم شود که میزان در همه همان «فعلیّت» است و به اشتراک معنوی در تمام موارد استعمال شود، حتی آنکه به حق تعالی «صورة الصور»
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 251
گویند.(168)
* * *
کتاباخلاق: انسان شناسی در اندیشه امام خمینی (س)صفحه 252