احمد، مهاجر قبیلۀ ایمان ـ قسمت دوم
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: مقاله

پدیدآورنده : انصاری، حمید

زمان (شمسی) : 1374

زبان اثر : فارسی

احمد، مهاجر قبیلۀ ایمان ـ قسمت دوم

سیری در زندگی افتخارآمیز 

امین انقلاب و یادگار همیشه ماندگار 

خمینی کبیر

حضرت حجةالاسلام والمسلمین حاج سید 

احمد خمینی

‏ ‏

 قسمت دوم

 نویسنده: حمید انصاری

[[column]]


[[column]]

[[column]]

‏بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم‏

‏ اشاره:‏

‏آنچه را که می‌‌‌ خوانید قسمت دوم از مقاله‌‌‌ ای است که بر زندگانی سراسر صمیمیت و‏‎ ‎‏علم و جهادِ چهرۀ محبوبِ انقلابِ خمینی کبیر، حضرت حجةالاسلام والمسلمین حاج‏‎ ‎‏سید ا‏‏ح‏‏مد خمینی ـ رضوان‌الله علیهما - نظر افکنده است.‏

‏پیشاپیش در شماره قبل فصلنامه‏‎[2]‎‏، بر ناتوانی این شکسته قلم در تصویر خصائل و‏‎ ‎‏ابعاد و زیبائیهای گوهری که مروارید وجودش را زلال دریای بی‌‌‌ کرانِ عرفانِ مکتب خمینی‏‎ ‎‏پرورش داده است، معترف بوده‌‌‌ ایم و اکنون نیز با اعترافی مضاعف، برآنیم تا فصلهایی‏‎ ‎‏دیگر از دفتر گشوده و پایان‌‌‌ ناپذیرِ حیات طیّبۀ وی را مرور کنیم. باشد تا نسلی که امروز‏‎ ‎‏بیش از هر زمان دیگر نیازمند بازشناسی موقعیت خطیر تاریخی خویش است بر رسالتی‏‎ ‎‏که در پاسداری از مواریث و افتخارات نسل اول انقلاب اسلامی برعهده دارد واقف شود‏‎ ‎‏و در هیاهوی زمانه و مشکلات ایام دچار انقطاع و خودفراموشی نگردد.‏

[[column]]

‏ ‏

[[column]]


[[column]]

[[column]]

‏در قسمت نخست این مقاله، پس از مروری اجمالی بر فضای تربیتی و محیط سیاسی‏‎ ‎‏و اجتماعی دوران کودکی و نوجوانی یادگار حضرت امام، به بررسی نقش حساس آن‏‎ ‎‏بزرگوار در دوران تبعید امام خمینی، به روایت سندهای متعددی از پروندۀ مبارزاتی آن‏‎ ‎‏عزیز در ساواک پرداختیم و دیدیم که تلاشهای موفق او گسترده‏‎‌‌‌ ‎‏ترین ارتباطها را بین رهبری‏‎ ‎‏انقلاب و مبارزین داخل کشور در سالهای اختناق ستمشاهی برقرار ساخته و حضور‏‎ ‎‏نیرومند وی در گرم نگه‏‎‌‌‌ ‎‏داشتن منزل امام، این کانون قیام، و استمرار پرداخت شهریه امام‏‎ ‎‏در حوزه‏‎‌‌‌ ‎‏ها، ساواک عریض و طویل شاه را در تمام آن سالها عاجز و درمانده ساخته بود.‏‎ ‎‏سیر فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی «احمد» را تا چهارمین سفر به عراق و همراهی پدر‏‎ ‎‏بزرگوار در هجرت تاریخی به پاریس پی‏‎‌‌‌ ‎‏ گرفتیم و اکنون در قسمت دوم این مقاله، ادامه‏‎ ‎‏حیات سیاسی و اجتماعی آن مهاجر الی‏‎‌‌‌ ‎‏الله را مرور می‏‎‌‌‌ ‎‏کنیم در سومین قسمت از مقاله -‏‎ ‎‏شماره بعد - ضمن پرداختن به آخرین قسمت از زندگینامه سیاسی او، به جنبه‏‎‌‌‌ ‎‏های دیگر از‏‎ ‎‏زندگانی پرفیض فرزند «روح‌الله»، که سیمای نورانی و دوست داشتنیش هرگز از خاطره‏‎ ‎‏ملت قدرشناس ایران محو نخواهد شد اشاره خواهیم کرد.‏

‏ ‏

‎ ‎

[[column]]

[[column]]

 تلاشهای کارساز احمد در‎ ‎نوفل لوشاتو:

‏یادگار عزیز امام خمینی با کوله‏‎‌‌‌ ‎‏باری‏‎ ‎‏افتخارانگیز از سالها تجربه رویارویی با‏‎ ‎‏رژیم پهلوی در ایران و با پشتوانه‏‎ ‎‏اندوخته‏‎‌‌‌ ‎‏های معنوی و علمی که سالها در‏‎ ‎‏حوزۀ علمیه قم فرا گرفته بود، همراه با مهاجرِ‏‎ ‎‏بزرگِ انقلابِ رهائیبخشِ اسلام در مهرماه‏‎ ‎‏1357 بغداد را به قصد پاریس ترک گفت تا‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏در بزرگترین تحول فرهنگی و سیاسی جهانِ‏‎ ‎‏اسلام، رهبر انقلاب را یاوری و همراهی کند.‏‎ ‎‏مطالعات سیاسی که وی از ماهیت گروههای‏‎ ‎‏سیاسی موجود در عرصه آن روز ایران داشت‏‎ ‎‏و تیزبینی و فراست منحصر به و اجتماعی احمد و‏‎ ‎‏شناخت دقیقی فرد او سبب‏‎ ‎‏شدند تا وی در این مقطع حساس از تاریخ‏‎ ‎‏انقلاب، اساسی‌‌‌ ترین نقش خویش را در‏‎ ‎‏تحکیم رهبری امام خمینی ایفا کند. بر‏

[[column]]

[[column]]

‏ آگاهان به تاریخ حوادث انقلاب اسلامی‏‎ ‎‏پوشیده نیست که بعد از قیام 15 خرداد در‏‎ ‎‏سال 42، مهمترین و بحرانی‌‌‌ ترین مقطع از‏‎ ‎‏تاریخ انقلاب مربوط به همین دوران و‏‎ ‎‏حوادث سال 57، بخصوص ماههای نزدیک‏‎ ‎‏به پیروزی انقلاب اسلامی می‌‌‌ باشد. در این‏‎ ‎‏ایام از یکسو رژیم شاه و حامی اصلی آن‏‎ ‎‏آمریکا و همپیمانان اروپایی او برای‏‎ ‎‏پیشگیری از سقوط رژیمی که بیش از سه دهۀ‏‎ ‎‏متوالی حافظ منافع نامشروعِ دولتهای غربی‏‎ ‎‏در منطقۀ استراتژیک جغرافیایی جهان، به‏‎ ‎‏عنوان ژاندارم و حافظ منافع غرب در خلیج‏‎ ‎‏فارس انجام وظیفه کرده بود و اینک در برابر‏‎ ‎‏فریادهای سیل‏‎‌‌‌ ‎‏آسای جمعیتی که از‏‎ ‎‏دورافتاده‏‎‌‌‌ ‎‏ترین نقاط ایران گرفته تا پایتخت‏‎ ‎‏کشور به ندای انقلابی مرجع و امامشان لبیک‏‎ ‎


‏گفته و بپاخاسته بودند، رو به فروپاشی نهاده‏‎ ‎‏بود، از هیچ کوششی دریغ نمی‏‎‌‌‌ ‎‏ورزیدند.‏‎ ‎‏پیروزی امام خمینی و از دست دادن رژیم‏‎ ‎‏دست نشاندۀ شاه و فروپاشی نظام سلطنت‏‎ ‎‏در ایران، برای آمریکا و جهان غرب به منزلۀ‏‎ ‎‏زلزله‏‎‌‌‌ ‎‏ای بود که نه تنها دروازۀ امنیت‏‎ ‎‏غارتگری‏‎‌‌‌ ‎‏های آنان را فرو می‏‎‌‌‌ ‎‏ریخت بلکه‏‎ ‎‏امواج غیرقابل کنترل آن، ثبات دیگر‏‎ ‎‏رژیمهای دست نشانده در بلاد اسلامی را به‏‎ ‎‏شدت متزلزل می‌‌‌ ساخت. از اینرو هر چه‏‎ ‎‏زمان به ماههای پایانی عمر سلطنت شاه در‏‎ ‎‏سال 57 نزدیکتر می‌‌‌ شد، آثار اضمحلال‏‎ ‎‏ارکان رژیم آشکارتر می‌گردید و بر حجم‏‎ ‎‏تلاشهای پشت پردۀ دولتهایِ حامی شاه و‏‎ ‎‏طراحی توطئه‌‌‌ های خطرناک برای انحراف در‏‎ ‎‏مسیر نهضت نیز افزوده‌‌‌ تر می‏‎‌‌‌ ‎‏گردید که‏‎ ‎

[[column]]

‏ نمونه‏‎‌‌‌ ‎‏هایی از این تلاشهای ناموفق را در‏‎ ‎‏مجموعه اسناد بدست آمده از لانۀ جاسوسی‏‎ ‎‏آمریکا بخوبی مشاهده می‏‎‌‌‌ ‎‏کنیم. ‏‎[3]‎‏ برقراری‏‎ ‎‏تماس و ارتباط با گروهها و جریانات سیاسی‏‎ ‎‏مخالف خط مشی امام و بزرگنمایی‏‎ ‎‏چهره‌هایی از روحانیون وابسته و احزاب‏‎ ‎‏سیاسی به منظور ایجاد شکاف در صفوف‏‎ ‎‏مردم، ایجاد آشوب و بلوا، تغییر مهره‏‎‌‌‌ ‎‏ها و‏‎ ‎‏سیاستها در درون رژیم به منظور فریب‏‎ ‎‏افکار‏‎‌‌‌ ‎‏ عمومی و طراحی کودتای خونین‏‎ ‎‏نظامیان در صورت سقوط رژیم شاه، بخشی‏‎ ‎‏از این تلاشها بوده است. و در سوی دیگر در‏‎ ‎‏این ایام، به برکت قیام جانانۀ ملت ایران،‏‎ ‎‏سران و اعضای احزاب و گروههای سیاسی‏‎ ‎‏از زندان آزاد گردیده و برای سامان دادن به‏‎ ‎‏تشکیلات متلاشی شده خود و بهره‏‎‌‌‌ ‎‏برداری از‏‎ ‎‏شرایط پیش آمده به تکاپو افتاده بودند و‏‎ ‎‏همزمان با آن، صدها گروه و گروهک نوظهور‏‎ ‎‏با اسمهای رنگارنگ و فریبنده در همین‏‎ ‎‏ایام‏‎ ‎‏اعلام موجودیت می‏‎‌‌‌ ‎‏کردند. اینان بدون آنکه‏‎ ‎‏کمترین ارتباطی با قیام اخیر ملت ایران و‏‎ ‎‏هدفهای اسلامی و رهبری آن داشته باشند‏‎ ‎‏ادعای میراثخواری انقلاب را داشتند.‏

‏دقیقاً در همان شرایطی که جوانان و زنان‏‎ ‎‏و مردان مؤمن ایرانی براساس پیامهای پی در‏‎ ‎‏پی رهبری انقلاب در خیابانها و کوچه‌ها در‏‎ ‎‏برابر تانکها و مسلسلهای مأمورین رژیم‏‎ ‎‏جانفشانی می‏‎‌‌‌ ‎‏کردند، اینان مطبوعات را‏‎ ‎‏جولانگاه خود ساخته و از مبارزات موهوم‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏گذشتۀ خود سخن می‏‎‌‌‌ ‎‏گفتند. در چنین‏‎ ‎‏اوضاع و احوال و در حالی که طوفانهای‏‎ ‎‏تخریب و امواج توطئه‏‎‌‌‌ ‎‏ها و تبلیغات مسموم‏‎ ‎‏فضا را به شدت آشفته و مبهم ساخته بود،‏‎ ‎‏مردی هجرت کرده بدانسوی عالم و از قلب‏‎ ‎‏اروپا، با دم مسیحایی خویش افسونهای‏‎ ‎‏دسیسه‏‎‌‌‌ ‎‏ها را در هم می‏‎‌‌‌ ‎‏پیچید. او با رهبری‏‎ ‎‏اعجاب‏‎‌‌‌ ‎‏انگیز خود که تنها نمونه آنرا در‏‎ ‎‏نهضتهای انبیاء سراغ داریم، پیش ا‌ز آنکه‏‎ ‎‏تصمیمهای پشت پردۀ سران دولتهای غربی‏‎ ‎‏برای حفظ رژیم شاه مؤثر افتد، با انجام یک‏‎ ‎‏سخنرانی کوتاه و یا ابلاغ چند سطر پیام،‏‎ ‎‏امیدهای دشمن را که چندین ماه برای تحقق‏‎ ‎‏آنها هماهنگی و برنامه‏‎‌‌‌ ‎‏ریزی کرده بودند نقش‏‎ ‎‏بر آب می‏‎‌‌‌ ‎‏ساخت. با وجود همۀ محدودیتها،‏‎ ‎‏ساعتی از صدور هر یک از پیامهای امام‏‎ ‎‏خمینی نمی‏‎‌‌‌ ‎‏گذشت که همچون موجی در‏‎ ‎‏سراسر ایران می‏‎‌‌‌ ‎‏پیچید و مردم ادیب و ادب‌‏‎ ‎‏پرور ایران مضموم و مفاهیم پیامها را در‏‎ ‎‏قالب شعارهایی گویا به عنوان خواست ملی‏‎ ‎‏خویش در تظاهرات سراسری مطرح‏‎ ‎‏می‏‎‌‌‌ ‎‏کردند. رویارویی دو جبهۀ خیر و شر به‏‎ ‎‏نفع اصحاب ایمان ادامه داشت.‏

‏در تمام این دوران، مردی عزیز و فراموش‏‎ ‎‏نشدنی بنام «احمد»، سایه‏‎‌‌‌ ‎‏وار خورشید‏‎ ‎‏فروزان رهبری انقلاب را همراهی می‏‎‌‌‌ ‎‏کرد.‏

‏اگر از تمام زندگی سرتاسر مبارزه و‏‎ ‎‏افتخار فرزند برومند «روح‌الله» جز همین‏‎ ‎‏مقطعِ حضور کارساز وی در کنار پدر، در‏‎ ‎

[[column]]

‏ایام اقامت در پاریس، اطلاعی نمی‏‎‌‌‌ ‎‏داشتیم‏‎ ‎‏کافی بود تا بر نقش بی‏‎‌‌‌ ‎‏بدیل وی در تحکیم‏‎ ‎‏موقعیت انقلاب اسلامی و تحکیم رهبری‏‎ ‎‏امام و پیشگیری از دسیسه‌چینی گروهها و‏‎ ‎‏دولتهای متخاصم با انقلاب واقف گردیم.‏

‏حضرت حجةالاسلام والمسلمین حاج‏‎ ‎‏سید احمد خمینی با شناختی که از روشها و‏‎ ‎‏شعارها و ماهیت گروههای سیاسی داخلی و‏‎ ‎‏همچنین شناختی که از وضعیت جریانات‏‎ ‎‏نفوذی در حوزه‌‌‌ های علمیه و چهره‌‌‌ های‏‎ ‎‏پشت‌‌‌ پرده آن داشت، کانون هدایت انقلاب‏‎ ‎‏را در نوفل لوشاتو چونان بازویی توانا و‏‎ ‎‏مشاوری امین در تمامی جریانات همراهی‏‎ ‎‏می‌‌‌ کرد. حساسیت فوق‌‌‌ العاده وی در پیگیری‏‎ ‎‏نیات و اهداف کسانی که هر یک به‏‎ ‎


‏انگیزه‌‌‌ های مختلف و بنا به مقتضیات شرایط‏‎ ‎‏انقلاب در آن ایام برای دیدار رهبر انقلاب به‏‎ ‎‏پاریس می‌‌‌ شتافتند، باعث شده بود تا جبهۀ‏‎ ‎‏مخالفینِ راه و مشی امام خمینی کمترین‏‎ ‎‏توفیقی بدست نیاورند. اهمیت رهبری‏‎ ‎‏حکیمانۀ امام خمینی و نقش فرزند صالح آن‏‎ ‎‏حضرت در دوران اقامت در نوفل لوشاتو‏‎ ‎‏زمانی آشکار می‌‌‌ شود که بر این واقعیت توجه‏‎ ‎‏کنیم که سفر امام خمینی به پاریس - چنانکه‏‎ ‎‏شرح آنرا در قسمت اول این مقاله بازگو‏‎ ‎‏کردیم - بدون آمادگی قبلی انجام شده بود.‏‎ ‎‏فرانسه یکی از کشورهای حامی رژیم شاه در‏‎ ‎‏اروپا بود که در آخرین سناریوی دولت آمریکا‏‎ ‎‏برای جلوگیری از سقوط نظام سلطنتی در‏‎ ‎‏ایران و روی کار آوردن شاپور بختیار، سران‏‎ ‎

[[column]]

‏این کشور همراه با انگلیس و آلمان و آمریکا‏‎ ‎‏در کنفرانس گوادلوپ پیمان حمایت از رژیم‏‎ ‎‏سلطنتی در ایران بسته بودند.‏‎[4]‎‏ امام خمینی و‏‎ ‎‏همراهان روحانی ایشان بطور ناگهانی و‏‎ ‎‏برای نخستین بار در یک کشور اروپایی، آنهم‏‎ ‎‏در بحرانی‌‌‌ ترین شرایط انقلاب حضور یافته‏‎ ‎‏بودند. غیر از عناصر مسلمان و مؤمنی که در‏‎ ‎‏اتحادیه انجمنهای اسلامی اروپا از نهضت‏‎ ‎‏امام جانبداری می‌‌‌ کردند غالب گروهها و‏‎ ‎‏چهره‌‌‌ های سیاسی مستقر در فرانسه و اروپا‏‎ ‎‏هواداران احزابی بودند که اساساً با انقلاب‏‎ ‎‏اسلامی و رهبری روحانیت میانه‌‌‌ ای نداشته و‏‎ ‎‏یا رو در روی آن قرار داشتند. آنها از دیرباز‏‎ ‎‏با فضا و موقعیت اروپا آشنا بوده و ارتباطهای‏‎ ‎‏گسترده‌‌‌ ای نیز با اصحاب رسانه‌‌‌ ها و‏‎ ‎‏مطبوعات و احزاب سیاسی این کشورها‏‎ ‎‏داشتند. اگر نبود اراده الهی و تیزبینیهای فوق‏‎ ‎‏تصور حضرت امام و تلاشهای خستگی‏‎‌‌‌ ‎‎ ‎‏ناپذیر فرزند اندیشمند و زیرک آن عزیز،‏‎ ‎‏مطمئناً جریانهای سیاسیِ مخالف راه امام بر‏‎ ‎‏امواج قیام سوار شده و سپس آنرا منحرف‏‎ ‎‏می‏‎‌‌‌ ‎‏ساختند؛ چنانکه دهها بار در تاریخ‏‎ ‎‏معاصر ایران و قیامهای مشابه آن در جهان‏‎ ‎‏سوم شاهد چنین بهره‏‎‌‌‌ ‎‏برداریها و انحرافاتی‏‎ ‎‏بوده‏‎‌‌‌ ‎‏ایم بویژه آنکه در آن ایام، رسانه‏‎‌‌‌ ‎‏های‏‎ ‎‏گروهی غرب همآوا با مطبوعات داخل کشور‏‎ ‎‏بیشترین تلاششان به چهره‏‎‌‌‌ ‎‏سازی احزاب و‏‎ ‎‏عناصر ورشکسته سیاسی و منزوی ساختن‏‎ ‎‏روحانیت و انکار نقش رهبری امام در قیام‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏ملت ایران معطوف گردیده بود.‏

‏حجةالاسلام حاج سید احمد خمینی در‏‎ ‎‏پاریس علاوه‌‌‌ بر مقابله با جریانهای سیاسیِ‏‎ ‎‏منحرف از خط امام، و برنامه‌‌‌ ریزی دقیق برای‏‎ ‎‏تنظیم امور بیت و دفتر امام در نوفل لوشاتو، و‏‎ ‎‏برگزاری بموقع مصاحبه‌‌‌ های مطبوعاتی و‏‎ ‎‏دقت و وسواس فراوان در ترجمه مصاحبه‌‌‌ ها‏‎ ‎‏و پیامهای امام و جلوگیری از تحریف آنها‏‎ ‎‏توسط گروههای ذینفع، رسالتی بس مهم‏‎ ‎‏دیگر نیز بر عهده داشت که تجربۀ کافی آنرا‏‎ ‎‏قبلاً طی سالها مبارزه در ایران آموخته بود و‏‎ ‎‏آن برقراری ارتباطهای گسترده و لازم بین‏‎ ‎‏اقشار مختلف جامعه انقلابی ایران و رهبری‏‎ ‎‏انقلاب در خارج کشور بود.‏


[[column]]

‏در آن روزها رادیو‌‌‌ های فارسی زبان بیگانه،‏‎ ‎‏اخبار مربوط به وقایع ایران را براساس منافع‏‎ ‎‏و اهداف خویش تنظیم کرده و در بوقهای‏‎ ‎‏خود می‌‌‌ دمیدند و در داخل کشور نیز بخش‏‎ ‎‏اعظم مطبوعات در اختیار چپگرایان و راست‏‎ ‎‏‌گرایانی قرار داشت که از فرصت بدست‏‎ ‎‏آمده بهره‌‌‌ برداری کرده و در حالیکه مردم در‏‎ ‎‏خیابانها با نیروهای نظامی رژیم شاه درگیر‏‎ ‎‏بودند آنان به ابزار قلم متوسل شده تا‏‎ ‎‏پناهگاهی برای بهره‌‌‌ برداری در روزهای آینده‏‎ ‎‏و باجخواهی از انقلاب دست و پا کنند.‏‎ ‎‏رسانه‌‌‌ های رسمی دولتی نیز تحت‌‌‌ سلطۀ‏‎ ‎‏حکومت نظامی دولتهای شاه قرار داشتند و‏‎ ‎‏بجز تحریف خبرها و تخریب چهره انقلاب‏‎ ‎‏رسالتی دیگر نداشتند. در چنین شرایطی،‏‎ ‎‏رساندن بموقع پیامهای رهبری انقلاب به‏‎ ‎‏کانونهای انتشار آن در سراسر کشور و‏‎ ‎‏برقراری تماس و ارتباط مستمر بین پاریس و‏‎ ‎‏تهران برای گرفتن اخبار لحظه به لحظه‏‎ ‎‏انقلاب و انتقال رهنمودهای امام به مردم‏‎ ‎‏ایران اساسی‏‎‌‌‌ ‎‏ترین کاری بود که هرگونه وقفه و‏‎ ‎‏اختلال در آن می‏‎‌‌‌ ‎‏توانست شرایط را به نفع‏‎ ‎‏دشمنان انقلاب دگرگون سازد که طیفی وسیع‏‎ ‎‏را دربر می‏‎‌‌‌ ‎‏گرفت از گروه ویژۀ کارتر در کاخ‏‎ ‎‏سفید گرفته تا سازمان سیا و جاسوسخانه‏‎ ‎‏آمریکا در ایران و سفارتخانه‏‎‌‌‌ ‎‏ها و دولتهای‏‎ ‎‏غربیِ پشتیبان شاه و گروه ژنرال هایزر - معاون‏‎ ‎‏فرماندهی سازمان ناتو - که برای طراحی‏‎ ‎‏کودتای نظامیان به تهران آمده و در ستاد‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏مشترک ارتش شاه مستقر شده بود و همچنین‏‎ ‎‏تشکیلات ساواک و دربار و دولت بختیار و‏‎ ‎‏گروههای سیاسی مخالف انقلاب که مترصد‏‎ ‎‏فرصت بودند.‏

‏نقش انکارناپذیر یادگار امام و زحمات‏‎ ‎‏شبانه‏‎‌‌‌ ‎‏روزی او در نوفل لوشاتو سهمی تعیین‏‎ ‎‏کننده در پیشبرد اهداف امام و انتقال پیامهای‏‎ ‎‏ایشان به داخل کشور داشت. او در این راه از‏‎ ‎‏جان خویش مایه می‏‎‌‌‌ ‎‏گذاشت و به گفته‏‎ ‎‏شاهدان عینی و همراهان امام در نوفل‏‎ ‎‏لوشاتو، تراکم کارها و فعالیتهای «احمد» در‏‎ ‎‏آنجا به حدی بود که چندین بار به بستر‏‎ ‎‏بیماری افتاد. او حقیقتاً هستی و موجودیت‏‎ ‎‏خویش را وقف امام و انقلاب کرده بود.‏‎ ‎‏مسئولیت خطیر دیگری که قهرمان نهضت‏‎ ‎‏عاشورایی امام خمینی در پاریس، و سپس‏‎ ‎‏ایران، تا لحظۀ رحلت حضرت امام بر عهده‏‎ ‎‏داشت، حفاظت از جان عزیزی بود که روح و‏‎ ‎‏روان انقلاب بود. دشمن به کهولت سنّ امام‏‎ ‎‏و بیماری ایشان چشم امید دوخته بود و هر از‏‎ ‎‏چند گاه یکبار رسانه‏‎‌‌‌ ‎‏های بیگانه در صدر‏‎ ‎‏خبرهای تحریف شده خویش از تمام شدن‏‎ ‎‏کار انقلاب و بیماری امام خبر می‏‎‌‌‌ ‎‏دادند و‏‎ ‎‏مزید بر این شرایط، طرحهای ترور و توطئۀ‏‎ ‎‏سوء‏‎‌‌‌ ‎‏قصد نسبت به جان امام خمینی نیز‏‎ ‎‏مسائل نگران کننده‏‎‌‌‌ ‎‏ای بودند که بعضاً اخبار‏‎ ‎‏آن در رسانه‏‎‌‌‌ ‎‏های همان ایام مطرح می‏‎‌‌‌ ‎‏شد و‏‎ ‎‏بعدها اسناد ساواک و اعترافهای سران نظامی‏‎ ‎‏رژیم شاه و دولتمردان غربی پرده از‏‎ ‎

[[column]]

‏ شکستهایشان در اینگونه نیات پلید برداشتند.‏‎ ‎‏یادگار امام در تمام این دوران، پروانه‏‎‌‌‌ ‎‏وار گرد‏‎ ‎‏وجود امام می‏‎‌‌‌ ‎‏چرخید. او با استفاده از‏‎ ‎‏هوشمندی و تجربه‏‎‌‌‌ ‎‏های خویش بی‏‎‌‌‌ ‎‏آنکه‏‎ ‎‏مانعی اساسی در مسیر ارتباط مردم با امام‏‎ ‎‏ایجاد شود، مطمئن‏‎‌‌‌ ‎‏ترین روشهای حفاظت از‏‎ ‎‏امام را سامان داده بود. مراقبتهای دقیق‏‎ ‎‏پزشکی از یکسو و ناکام ساختن ساواک، و‏‎ ‎‏سپس منافقین و معاندین انقلاب در‏‎ ‎‏طرحهای سوء‏‎‌‌‌ ‎‏قصدشان نسبت به جان امام از‏‎ ‎‏سوی دیگر، خدمات ارزنده‏‎‌‌‌ ‎‏ای بودند که‏‎ ‎‏فرزند راستین امام و انقلاب با 12 سال‏‎ ‎‏مراقبت و مواظبت و تلاش خستگی‏‎‌‌‌ ‎‏ناپذیر‏‎ ‎‏خویش ارزانی علاقمندان امام نمود و از این‏‎ ‎‏جهت نیز وی حق بزرگی بر گردن انقلابیون‏‎ ‎‏مسلمان و آنانکه راه و رسم جهاد را از امام‏‎ ‎‏خمینی آموخته‌‌‌ اند، دارد.‏

[[column]]

[[column]]


‏رهبر بزرگوار انقلاب اسلامی حضرت‏‎ ‎‏آیة‌‌‌ الله خامنه‌‌‌ ای در همین رابطه می‌‌‌ فرماید:‏

«بی‌‌‌ شک سلامت و توان جسمی و‎ ‎قدرت کاری آن قائد عظیم‌الشأن در‎ ‎دوران پرمخاطره ده ساله با وجود کهولت‎ ‎سنّی و بیماری قلبی، در میان عوامل و‎ ‎اسباب عادی، از همه بیشتر به ابتکار و‎ ‎مراقبت و پیگیری دلسوزانه این فرزند‎ ‎مهربان وابسته بود. ملت ایران از این‎ ‎بابت بسی مدیون این عزیز فقید است.‎ ‎تاریخچۀ خدمات ارزنده آن مرحوم به‎ ‎دوران پس از پیروزی منحصر نمی‌‌‌ شود.‎ ‎نقش ایشان در دوران مبارزات ملت ایران‎ ‎نیز برجسته و فراموش نشدنی است و‎ ‎هر چه زمان به مقطع پیروزی انقلاب‎ ‎اسلامی نزدیکتر می‌‌‌ شود، این نقش و‎ ‎

[[column]]

سهم صاحب آن، بزرگتر و روشنتر‎ ‎می‌گردد. و چون فاصله زمانی میان‎ ‎فقدان فاجعه‌‌‌ آمیز مرحوم آیةالله حاج سید‎ ‎مصطفی خمینی فرزند بزرگ و نام‌‌‌ آور‎ ‎امام و روزهای بازگشت رهبر کبیر‎ ‎انقلاب به کشور  فرا می‌‌‌ رسد، نقش‎ ‎مرحوم حاج سید احمد آقا در قضایای‎ ‎انقلاب، وضعی استثنائی و منحصر به فرد‎ ‎می‌‌‌ یابد. بی‌‌‌ شک در آخرین ماههای‎ ‎دوران نهضت، هیچکس در رابطه با امام‎ ‎بزرگوار نقشی تا بدین حد بزرگ و مؤثر از‎ ‎خود بروز نداده است. تلاش بی‌‌‌ وقفه و‎ ‎پروانه‌وار ایشان در کنار مشعل فروزان‎ ‎وجود امام عزیز رضوان‌الله علیه بسی‎ ‎برکات را منشأ گشته و بسی دشوارها را‎ ‎آسان نموده است.»‎[5]‎ 

 ورود به ایران و همراهی با ناخدای کشتی‎ ‎انقلاب:

‏سرانجام در روز 12 بهمن سال 1357‏‎ ‎‏هجری شمسی خورشید انقلاب اسلامی از‏‎ ‎‏مغرب عالم طلوع کرد، و پرشکوه‌‌‌ ترین مراسم‏‎ ‎‏استقبال تاریخ شکل گرفت. امام خمینی در‏‎ ‎‏شرایطی تصمیم به بازگشت به وطن گرفته بود‏‎ ‎‏که همه جا خبر از بستن فرودگاه، انفجار‏‎ ‎‏هواپیما و کودتای خونین نظامیان بود.‏‎ ‎‏دوستان نگران جان امام بودند و توصیه به‏‎ ‎‏تعویق سفر تا تأمین شرایط داشتند؛ دشمنان‏‎ ‎‏انقلاب نیز که حضور امام در ایران را بمنزله‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏پایان حتمی کار خویش می‌‌‌ دیدند به هر‏‎ ‎‏شیوه و وسیله‌‌‌ ای متوسل شدند تا رهبر کبیر‏‎ ‎‏انقلاب از این سفر سرنوشت‌‌‌ ساز منصرف‏‎ ‎‏شود، بدان امید که در این فاصله راهی برای‏‎ ‎‏خاموش کردن شعله‌‌‌ های قیام در داخل کشور‏‎ ‎‏و یا خاموش کردن صدای رهبری آن در‏‎ ‎‏خارج بیابند. اما غافل از آنکه موسای انقلاب‏‎ ‎‏تصمیم خویش را گرفته است و عزم آن کرده‏‎ ‎‏تا کار فرعون زمانه را در سرزمینی که قلوب‏‎ ‎‏مردمانش آکنده از عشق به امیر مؤمنان و‏‎ ‎‏سالار شهیدان(ع) است یکسره کند و روند‏‎ ‎‏تقسیم‌‌‌ بندی ظالمانۀ سیاست جهانی را به‏‎ ‎‏نفع دین‌باوران و خداخواهان تغییر دهد. و‏‎ ‎‏در این تصمیم شگفت و ماجرای شگفتی‏‎ ‎‏‌‌‌ آفرین نیز، همچون تصمیم هجرت به پاریس،‏‎ ‎‏احمد مشاور امام، یار امام، همراه امام و‏‎ ‎‏فدایی امام است. او همچون گذشته تمهید‏‎ ‎‏مقدمات این سفر، تغییر هواپیمای حامل‏‎ ‎‏امام، انتخاب همراهان و کنترلها و مراقبتهای‏‎ ‎‏لازم را هوشمندانه هدایت کرده است تا‏‎ ‎‏ناخدای کشتی انقلاب در طوفان صدها‏‎ ‎‏حادثه‏‎‌‌‌ ‎‏ای که هر لحظه امکان وقوع آن‏‎ ‎‏می‏‎‌‌‌ ‎‏رفت به سلامت در ساحلی که میلیونها‏‎ ‎‏نفوسِ انقلابی به ‏‎ ‎‏انتظار ایستاده‏‎‌‌‌ ‎‏اند، رحل‏‎ ‎‏اقامت گزیند.‏

‏قامت افراشتۀ مردی که عزت و استقلال‏‎ ‎‏امت اسلامی را در دستهای مهربان خویش‏‎ ‎‏به ارمغان آورده است، بر پلکان هواپیما که‏‎ ‎‏ظاهر شد اشک شوق از دیدۀ منتظران فرو‏‎ ‎

[[column]]

‏ غلطید، 14 سال دوران سخت انتظار به‏‎ ‎‏پایان رسیده بود. دوشادوش خمینی کبیر‏‎ ‎‏سیمای مهربان احمد نیز چون ماه در کنار‏‎ ‎‏خورشید، فروزان و آشکار بود. او سالهای‏‎ ‎‏سال است که گوهر حقیقت را در وجود‏‎ ‎‏خمینی یافته؛ با خمینی زیسته؛ دوران سخت‏‎ ‎‏تنهایی را با عشق خمینی و در راه او مبارزه‏‎ ‎‏کرده؛ و اکنون با خمینی آمده است تا در‏‎ ‎‏غرس نهال حکومت اسلام، این آرزوی دیرین‏‎ ‎‏شیعه، مشارکت کند. او آمده است تا در‏‎ ‎‏لحظه لحظۀ رویش این شجرۀ طیبه‏‎‌‌‌ ‎‏ای که‏‎ ‎‏انشاءالله شکوفه‏‎‌‌‌ ‎‏هایش عطرافشان مقدم‏‎ ‎‏مهدی موعود(عج) خواهد شد، باغبان بر‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏انقلاب را همراهی کند. این همراهی و‏‎ ‎‏شایستگی بر فرزند راستین خمینی گوارا باد.‏

‏چه سعادتی بالاتر از آنانکه همراه نفس‏‎ ‎‏مطمئنه‏‎‌‌‌ ‎‏ای چون امام بودن، مشاور امین او‏‎ ‎‏گشتن، محرم اسرار و رازهای دل دریائی‏‎‌‌‌ ‎‏ای‏‎ ‎‏چون خمینی شدن و سر بر آستان خمینی از‏‎ ‎‏تولد تا رحلت نهادن! بدون تردید این لیاقتها‏‎ ‎‏نتیجه دعای آن عارف کامل، حضرت امام‏‎ ‎‏خمینی است که فرمود: «خداوند احمد را نزد‏‎ ‎‏خود محمود فرما».‏

 

‏برای آنکه در این زندگینامه از مکتب‏‎ ‎‏تربیتی امام، که احمد خود دستپرورده آن‏‎ ‎‏است بهره گیریم در همینجا به خاطره‏‎‌‌‌ ‎‏ای از‏‎ ‎‏زبان یادگار امام از لحظه ورود ایشان در 12‏‎ ‎‏بهمن اشاره می‏‎‌‌‌ ‎‏کنم، که چند روز مانده به‏‎ ‎‏رحلتشان در مجلسی بازگو فرمودند. ایشان‏‎ ‎‏می‏‎‌‌‌ ‎‏فرمود:‏

«وقتیکه هواپیما در فرودگاه به زمین‎ ‎نشست حضرت آیةالله پسندیده (برادر‎ ‎بزرگ امام خمینی) وارد هواپیما شد و پس‎ ‎از سالها دوری با امام خمینی دیدار کرد و‎ ‎لحظاتی در کنار او به گفتگو نشست.‎ ‎لحظه رفتن که فرا رسید حضرت امام‎ ‎فرمودند آقا [: آیةالله پسندیده] باید جلو‎ ‎بروند و من پشت سر ایشان می‌‌‌ روم‎ ‎عرض کردم: مردم چهارده سال است که‎ ‎انتظار این لحظه را می‌‌‌ کشند، خبرنگاران‎ ‎

[[column]]

و عکاسان داخلی و خارجی منتظرند تا‎ ‎این لحظه تاریخی را به تصویر بکشند.‎ ‎هر چه اصرار کردم فایده‌‌‌ ای نداشت،‎ ‎سرانجام راهی به ذهنم رسید. به عموی‎ ‎بزرگوارم پیشنهاد دادم که ایشان با جمعی‎ ‎از همراهان امام که از پاریس آمده بودند‎ ‎از هواپیما پیاده شوند و به جمعیت‎ ‎حاضر در سالن استقبال بپیوندند و بعداً‎ ‎امام پیاده شوند. به همین ترتیب عمل شد‎ ‎

[[column]]

[[column]]


و بالاخره امام حاضر نشد یکی از آداب‎ ‎معاشرت اسلامی را نادیده بگیرد و از‎ ‎برادر بزرگ خویش جلو بیفتد ولو آنکه‎ ‎در چنین شرایطی استثنایی که میلیونها‎ ‎چشم به آن دوخته است، قرار داشته‎ ‎باشد.»!

‏امام خمینی به همراه فرزند عزیزش بعد از‏‎ ‎‏دیداری کوتاه با نمایندگان اقشار انقلابی در‏‎ ‎

[[column]]

‏سالن فرودگاه، بوسیلۀ اتومبیلی که از قبل‏‎ ‎‏توسط کمیته استقبال فراهم شده بود عازم‏‎ ‎‏میدان آزادی و خیابانها و جادۀ منتهی به‏‎ ‎‏بهشت زهرا شد که امواج بیکران میلیونی‏‎ ‎‏جمعیت در کیلومترها از این مسیرِ طولانی،‏‎ ‎‏گل و گلاب بدست منتظر قدوم رهبر خویش‏‎ ‎‏بودند. در بهشت زهرا تلاشهای بی‌‌‌ وقفۀ‏‎ ‎‏احمد برای جلوگیری از فشار و تراکم‏‎ ‎‏جمعیت که مبادا باعث آسیب و رنجش‏‎ ‎‏خاطر امام شود، منجر به بیهوش شدن وی‏‎ ‎‏برای مدتی گردید و بهمین سبب نیز‏‎ ‎‏سخنرانی تاریخی امام خمینی در بهشت زهرا‏‎ ‎‏از جمله موارد استثنایی است که چهرۀ دلارای‏‎ ‎‏احمد را در کنار امام نمی‏‎‌‌‌ ‎‏بینیم.‏

‏پس از پایان سخنرانی، به علت‏‎ ‎‏احساسات غیرقابل کنترل جمعیت، سوار‏‎ ‎‏شدن امام به هلیکوپتر که در چند متری‏‎ ‎‏جایگاه مستقر شده بود ممکن نگردید. و‏‎ ‎


‏سرانجام بعد از نیم ساعت تلاش همراهان‏‎ ‎‏امام، ایشان به همراه فرزند عزیزشان و‏‎ ‎‏همچنین حجةالاسلام والمسلمین ناطق‏‎ ‎‏نوری بوسیله یک آمبولانس به منطقه‌‌‌ ای در‏‎ ‎‏مجاورت بهشت زهرا منتقل شده و از آنجا با‏‎ ‎‏هلیکوپتر بسوی مدرسه رفاه رهسپار شدند اما‏‎ ‎‏به علت ازدحام جمعیت و عدم اطلاع و‏‎ ‎‏اطمینان از امنیت کافی برای فرود، با درایت‏‎ ‎‏فرزند امام و پیشنهاد ایشان، هلیکوپتر تغییر‏‎ ‎‏مسیر داده و در محوطه بیمارستانِ امام‏‎ ‎‏خمینی (هزار تختخوابی) فرود آمد. کارکنان‏‎ ‎‏و بیماران بمحض اطلاع از حضور امام‏‎ ‎‏خمینی سراسیمه برای ابراز احساسات و‏‎ ‎‏دیدار با رهبر به محوطه آمدند. پس از این‏‎ ‎‏دیدار تاریخی و کوتاه، حضرت امام به همراه‏‎ ‎‏یادگار گرانقدرش با یک اتومبیل به محلی‏‎ ‎‏دیگر رفته و از آنجا با اتومبیل آقای ناطق‏‎ ‎‏نوری به منزل یکی از بستگان امام در خیابان‏‎ ‎

[[column]]

‏شریعتی رهسپار شدند. و شامگاه آنروز‏‎ ‎‏(12بهمن) به مدرسه رفاه تشریف برده و از‏‎ ‎‏این پس، در آنجا امور انقلاب را در دهۀ فجر‏‎ ‎‏انقلاب اسلامی و در حالکیه هنوز دولت‏‎ ‎‏دست نشاندۀ بختیار چشم امید به طرح‏‎ ‎‏کودتای ژنرالهای شاه با حمایت آمریکا‏‎ ‎‏داشت، هدایت کرد.‏

‏اعترافات تکان‌دهنده ژنرال هایزر که در‏‎ ‎‏روز 12 بهمن در ستاد مشترک ارتش شاه‏‎ ‎‏کنترل عملیات شکست‌‌‌ خوردۀ پس‌‌‌ ماندگان‏‎ ‎‏رژیم را برعهده داشت، پرده از ماجرایی‏‎ ‎‏شگفت و معجزه‌‌‌ آسا در مورد بازگشت امام‏‎ ‎‏از بهشت زهرا برمی‌‌‌ دارد. «هایزر» در‏‎ ‎‏خاطراتش» ابتدا احتمالات پس از ورود امام‏‎ ‎‏و طرحهای مقابلۀ آمریکا و ارتش شاه با آنرا‏‎ ‎‏چنین توضیح می‌‌‌ دهد:‏

«اگر اوضاع به خوبی در صلح و‎ ‎آرامش برگزار می‌‌‌ شد و هیچ قیامی رخ‎ ‎نمی‌‌‌ داد، رفراندومی صورت نمی‌‌‌ گرفت،‎ ‎مطلبی در زمینه اعلام دولت جدید و‎ ‎امثال آن نمی‌‌‌ شد و اقدامی در جهت‎ ‎سرنگونی دولت [بختیار] انجام‎ ‎نمی‌‌‌ گرفت هیچ اقدام ویژه‌‌‌ ای لازم نبود.‎ ‎اما اگر گروههای مذهبی یا عوامل ثالث‎ ‎دست به خشونت می‌زدند، باید طبق‎ ‎توافق ما! درجا با آن مقابله می‌‌‌ شد و‎ ‎مقابله به طور جدی و قاطع صورت‎ ‎می‌‌‌ گرفت. احتمال بعدی این بود که‎ ‎

[[column]]

[[column]]


آیةالله خواستار انحلال دولت و‎ ‎جایگزینی آن بوسیله دولت موقت خودش‎ ‎می‌‌‌ شد. این هم طبق تصمیم ما‎ ‎می‌‌‌ بایست درجا و قاطعانه رد می‌‌‌ شد.‎ ‎آنچه مسلّم بود، تلاش موفقیت‌‌‌ آمیز یا‎ ‎غیر موفقیت‌‌‌ آمیز برای کشتن آیةالله به‎ ‎هرج و مرج کامل منجر می‌‌‌ شد و یا شاید‎ ‎هم سراسر کشور در یک جنگ داخلی‎ ‎فرو می‌‌‌ رفت، در چنین صورتی ارتش باید‎ ‎در سطح بالا فوراً وارد قضیه می‌‌‌ شد. ما‎ ‎مهمات، حمل و نقل، تانک و هر چیز‎ ‎مورد نیاز دیگر غیر از سوخت در اختیار‎ ‎داشتیم ... ما همه ابزار یک جنگ مقدس‎ ‎را در دست داشتیم!!».‎[6]‎

‏خوانندگان محترم توجه دارند که منظور‏‎ ‎‏«هایزر» از «برخورد قاطع و درجا» در صورت‏‎ ‎‏اعلام دولت موقت از سوی امام و فرمان وی‏‎ ‎

[[column]]

‏به ادامۀ قیام، همان کودتای همه جانبه‌‌‌ ای بود‏‎ ‎‏که این ژنرال آمریکایی در بخشهای دیگر‏‎ ‎‏کتابش ابعاد آنرا تا حدودی برملا ساخته و‏‎ ‎‏در آن باوقاحت از کشتن 40 تا 50 هزار نفر‏‎ ‎‏ظرف یکی دو ساعت از عملیات سریع‏‎ ‎‏کودتاگران، با این توجیه که این کشتار سبب‏‎ ‎‏جلوگیری از کشتارهای بیشتر!! خواهد شد،‏‎ ‎‏سخن می‌‌‌ گوید. به هر حال، طرحها از قبل‏‎ ‎‏تدارک شده بود و چنانکه «هایزر» در ادامه‏‎ ‎‏می‌‌‌ نویسد گروه عملیاتی وی بدقت سخنان‏‎ ‎‏امام در بهشت زهرا را از رادیو گوش‏‎ ‎‏می‌‌‌ داده‌‌‌ اند تا ببینند کدامیک از طرحهای‏‎ ‎‏مقابله باید اجرا شود. امام خمینی با صراحت‏‎ ‎‏در سخنرانی خود فرمودند که دولت موقت را‏‎ ‎‏بزودی تعیین کرده و حکومت اسلامی را برقرار‏‎ ‎‏خواهد نمود؛ هایزر در همین رابطه‏‎ ‎‏می‌‌‌ نویسد:‏

«بدون درنگ گفت که دولت کنونی‎ ‎غیرقانونی است و او دولت منتخب خود‎ ‎را به جای آن خواهد گمارد که یک دولت‎ ‎واقعاً اسلامی خواهد بود. اولین مزۀ‎ ‎دارویی تلخ در کام ما نشست.»‎[7]‎

‏معلوم بود که با اتخاذ چنان مواضعی‏‎ ‎‏روشن و سازش‌ناپذیر از سوی امام خمینی‏‎ ‎‏کدامیک از طرحهای پیش‌‌‌ بینی شدۀ آمریکا‏‎ ‎‏می‌‌‌ بایست اجرا شود. آنان دل به امیدهای‏‎ ‎‏واهی تیمسار ربیعی (فرماندۀ معدوم نیروی‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏هوایی شاه) داشتند که نسبت به وفاداری‏‎ ‎‏نیروهای تحت امرش به شاه اطمینان داده بود‏‎ ‎‏غافل از آنکه دیر زمانی است که بخش‏‎ ‎‏عظیمی از پرسنل ارتش و بویژه پرسنل نیروی‏‎ ‎‏هوایی و همافران به نهضت امام پیوسته‌‌‌ اند و‏‎ ‎‏چنانکه چند روز بعد - نوزدهم بهمن - شاهد‏‎ ‎‏بودیم، جمع کثیری از درجه‌‌‌ داران و همافران‏‎ ‎‏نیروی هوایی در حضور امام رژه ‌‌‌ رفته و با‏‎ ‎‏ایشان بیعت کردند. به هر حال، تغییر مسیر‏‎ ‎‏هلی‌کوپتر و فرود پیش‌‌‌ بینی نشدۀ آن در‏‎ ‎‏بیمارستانِ امام خمینی تمام نقشه‌‌‌ های‏‎ ‎‏سرفرماندهی نیروهای نظامی ناتو در اروپا را‏‎ ‎‏بر هم ریخت. «هایزر» می‏‎‌‌‌ ‎‏نویسد:‏

«هلی‌کوپتر عازم محل اقامت [امام]‎ ‎خمینی شد. اما ناگهان [امام] خمینی‎ ‎دستور داد که هلی‌‌‌ کوپتر به سمت‎ ‎بیمارستان (هزار تختخوابی) تهران برود.‎ ‎خلبان، مسئله را با بی‌‌‌ سیم اطلاع داد. اما‎ ‎

[[column]]

زمانی خبر به ما رسید که آنها به‎ ‎بیمارستان رسیده بودند ... کوشیدیم از‎ ‎طریق تلفن و یا بی‌سیم با خلبان تماس‎ ‎برقرار کنیم، اما موفق نشدیم. ربیعی از‎ ‎کوره در رفته بود زیرا هلی‌کوپتر، هلی‎ ‎‌کوپتر او بود و خلبانان، خلبانان [تحت‎ ‎فرمان] او. ربیعی خود را مسئول عدم‎ ‎اجرای موفقیت‌‌‌ آمیز مأموریت‎ ‎می‌‌‌ دانست. خبر رسید که هلی‌‌‌ کوپتر‎ ‎نزدیک شده و آیت‌‌‌ الله و مشاورش سوار‎ ‎

[[column]]

[[column]]


آن شده و رفته‌‌‌ اند. ظاهراً ترتیب کار از‎ ‎قبل داده شده بود. برنامه‌‌‌ ریزی و اقدامات‎ ‎امنیتی باید به خوبی صورت گرفته باشد،‎ ‎زیرا در اطراف محل، هیچ فردی دیده‎ ‎نشده بود، فقط یک اتومبیل و یک راننده‎ ‎در آنجا حضور داشتند. گروه تقریباً دچار‎ ‎وحشت شده بود و ما اصلاً نمی‌‌‌ دانستیم‎ ‎که بعداً چه خواهد شد... تحقیقات را‎ ‎شروع کردیم که ببینیم آیا او دوستان‎ ‎قدیمی دارد که پیش آنها برود و آیا‎ ‎مخفیگاهی دارد. اما نتوانستیم اطلاعی‎ ‎بدست آوریم. مرغ از قفس پریده بود!!‎ ‎مردم حالا در حال متفرق شدن بودند و‎ ‎هنوز همه چیز آرام بود. درست تا هنگام‎ ‎تغییر برنامه از سوی [امام] خمینی همه‌‌‌ ‎ ‎چیز طبق برنامه پیش رفته بود، اما گروه در‎ ‎نگرانی عمیق بسر می‌‌‌ برد. اینک مطمئن‎ ‎بودند که عمر سلطنت شاه واقعاً به سر‎ ‎آمده است ... ایرانیان [منظور: ژنرالهای‎ ‎عضو گروه کودتای هایزر است] مشوّش‎ ‎شده بودند و حرفهای خودشان را هم‎ ‎قبول نداشتند. دلواپس بودم که بدانم‎ ‎«اریک فون ماربود‎[8]‎» برای مقابله با‎ ‎چنین بن‌بستی چه طرحی در ذهن‎ ‎دارد.»‎[9]‎

‏اعترافهای بعدی ژنرال هایزر و حوادثی که‏‎ ‎‏پس از 12 بهمن اتفاق افتاد نشان داد که نه‏‎ ‎‏برای این «بن‌بست» آمریکا که بواسطۀ یک‏‎ ‎

[[column]]

‏ ماجرای شگفت و تصمیمهای زیرکانۀ فرزند‏‎ ‎‏دلاور خمینی اتفاق افتاد و نه دیگر‏‎ ‎‏بن‌‌‌ بستهای آمریکا در مقابله با انقلاب‏‎ ‎‏اسلامی راه حلی جز آنکه کاخ‌‌‌ سفید شکست‏‎ ‎‏را پذیرا شده و دستور دهد تا مستشارانش از‏‎ ‎‏ایران فرار کنند، وجود ندارد.‏

‏ضمناً منظور ژنرال هایزر از «مشاوری» که‏‎ ‎‏همراه امام از هلی‌‌‌ کوپتر در بیمارستان پیاده‏‎ ‎‏شده و به وسیلۀ اتومبیل به نقطه‌‌‌ ای نامعلوم‏‎ ‎‏روانه می‌‌‌ شوند و داغ ناکامی عملیاتِ موفق را‏‎ ‎‏بر دل ژنرالهای مغرور آمریکایی و فرماندهان‏‎ ‎‏ارتش شاه می‌‌‌ گذارند، همان چهرۀ آشنای‏‎ ‎‏انقلاب، حضرت حجت‏‎‌‌‌ ‎‏الاسلام والمسلمین‏‎ ‎‏حاج سید احمد خمینی است. و این‏‎ ‎‏نخستین بار نیست که صاحبان دستگاههای‏‎ ‎‏عریض و طویل جاسوسی و اطلاعاتی و‏‎ ‎‏نظامی در برابر اقدامات غافلگیر کننده و‏‎ ‎‏برنامه‏‎‌‌‌ ‎‏های بسیار دقیق و سریع، و غیرقابل‏‎ ‎‏کشف، و تصمیمهای شگفت و غیرقابل‏‎ ‎‏پیش‏‎‌‌‌ ‎‏بینی حضرت روح‏‎‌‌‌ ‎‏الله که چند مورد‏‎ ‎‏سرنوشت‏‎‌‌‌ ‎‏سازِ آن با مشارکت و مشورتِ‏‎ ‎‏مستقیمِ فرزند برومندش: «احمد»، اتخاذ شده‏‎ ‎‏است، اعتراف به عجز و ناتوانی می‌کنند.‏‎ ‎‏پیش از این، در ماجرای هجرت امام به‏‎ ‎‏پاریس و فعالیتهای گستردۀ رهبری انقلاب‏‎ ‎‏در نوفل لوشاتو، علیرغم تهدیدها و‏‎ ‎‏اولتیماتومهای مکرّر دولت فرانسه، و‏‎ ‎‏در ماجرای بازگشت امام خمینی به میهن، و‏‎ ‎‏زمان و نحوۀ انجام این سفر تاریخی نیز،‏‎ ‎


‏دشمنان انقلاب عجز خود را آزموده بودند. و‏‎ ‎‏گذشته از اینها، احمد چهارده سال تمام با‏‎ ‎‏همین شیوه‏‎‌‌‌ ‎‏ها ساواکِ پرادعای شاه را‏‎ ‎‏سردرگم ساخته بود که اسناد متعددی از آن را‏‎ ‎‏در قسمت نخست همین مقاله عیناً نقل‏‎ ‎‏کردیم و در اینجا، که در پیگیری زندگینامۀ‏‎ ‎‏سیاسی یادگار امام به آخرین فصل از دوران‏‎ ‎‏مبارزۀ وی با رژیم شاه در بهمن سال 1357‏‎ ‎‏رسیده‏‎‌‌‌ ‎‏ایم، یکی دیگر از اسناد ساواک را که‏‎ ‎‏خود گویای نکته‏‎‌‌‌ ‎‏های بسیاری در همین‏‎ ‎‏رابطه می‏‎‌‌‌ ‎‏باشد نقل می‏‎‌‌‌ ‎‏کنیم. این سند،‏‎ ‎‏گزارش استراق سمعِ منبع نفوذی ساواک در‏‎ ‎‏عراق از سخنان یادگار امام با یکی از‏‎ ‎‏دوستانش در نجف اشرف می‏‎‌‌‌ ‎‏باشد. یادآور‏‎ ‎‏می‏‎‌‌‌ ‎‏شویم که در قسمت نخست این مقاله،‏‎ ‎‏ماجرای چهارمین سفر فرزند امام به عراق را‏‎ ‎‏در سال 56 توضیح دادیم و به این نکته اشاره‏‎ ‎‏کردیم که یکی از انگیزه‏‎‌‌‌ ‎‏های این سفر،‏‎ ‎‏دستگیری چند تن از همرزمان روحانی و غیر‏‎ ‎‏روحانی ایشان و امکان لو رفتن برخی از‏‎ ‎‏ارتباطهای مخفیانۀ گروههای مستقل اسلامی‏‎ ‎‏با‏‎ ‎‏آن مبارز خستگی‏‎‌‌‌ ‎‏ناپذیر بوده است که سند‏‎ ‎‏ذیل به آن نیز اشاره دارد. ضمناً سند خیلی‏‎ ‎‏محرمانۀ ساواک با تاریخ موهوم و لغو‏‎ ‎‏شاهنشاهی نوشته شده است و منظور از‏‎ ‎‏«37»، سال 1357 می‏‎‌‌‌ ‎‏باشد. جالب آنکه در‏‎ ‎‏قسمت اظهارنظر مسئولین بلندپایۀ ساواک‏‎ ‎‏در ذیل اصل سند، واژۀ «منحط» با املای‏‎ ‎‏غلط «منحت»! نوشته شده که خود بیانگر‏‎ ‎

[[column]]

‏سطح معلومات کارگزاران سازمان امنیت شاه‏‎ ‎‏است! متن سند به قرار زیر است:‏

«خیلی محرمانه

 ناهید عراق

 23/3/37 

دربارۀ سید احمد خمینی

نامبردۀ بالا اخیراً به طور خصوصی‎ ‎اظهار می‌‌‌ داشت چندی پیش یکی از‎ ‎کارمندان امنیتی ایران با اظهار تأسف‎ ‎گفته است ما دیر متوجه شدیم که سید‎ ‎احمد خمینی دارای فعالیت شدید در قم‎ ‎بوده و حیف شد که از دست ما جان‎ ‎سالم بدر برد. سید ‌‌‌ احمد ضمن ابراز‎ ‎ناراحتی از فاش شدن روابط وی با‎ ‎گروههای چریکی، از اینکه توانسته است‎ ‎

[[column]]

[[column]]


قبل از گرفتار شدن، از ایران خارج شود‎ ‎اظهار خرسندی می‌‌‌ نمود.

نظریه یکشنبه: امکان صحت خبر‎ ‎وجود دارد. عناصر منحط کلیه فعل و‎ ‎انفعالات موجود در ایران بویژه مسائلی‎ ‎که مستقیماً با خمینی و دارودسته‌‌‌ اش‎ ‎ارتباط پیدا می‌‌‌ کند را در اسرع وقت به‎ ‎اطلاع خمینی و پسرش احمد‎ ‎می‌‌‌ رسانند.»

‏قلب تپندۀ انقلاب اسلامی در ساعت 10‏‎ ‎‏بعد از ظهر 12 بهمن 1357 در مدرسۀ‏‎ ‎‏علوی و رفاه تهران مستقر گردید. این مکان تا‏‎ ‎‏اسفند همان سال که امام خمینی به همراه‏‎ ‎‏فرزند و مشاور امینش احمد عازم قم گردید،‏‎ ‎‏محل هدایت و فرماندهی امور انقلاب در پر‏‎ ‎‏ماجراترین روزهای آن بود. در همین مکانِ‏‎ ‎‏بسیار ساده و مردمی بود که تصمیمهای‏‎ ‎‏اساسی مربوط به ادامۀ انقلاب و چگونگی از‏‎ ‎‏کار انداختن ماشین جنگی رژیم شاه و خنثی‏‎ ‎‏کردن توطئۀ کودتای آمریکا گرفته شد. چند‏‎ ‎‏روز پس از استقرار امام در همین محل بود که‏‎ ‎‏با وجودِ دولت دست نشاندۀ بختیار و‏‎ ‎‏اعلامیه‏‎‌‌‌ ‎‏های رسمی کاخ‏‎‌‌‌  ‎‏سفید‏‎ ‎‏و دولتهای‏‎ ‎‏اروپایی در حمایت از وی، امام خمینی‏‎ ‎‏دولت موقت انقلاب را تشکیل داد و فرمان راه‏‎ ‎‏ندادن وزرای غیرقانونی شاه به‏‎ ‎‏وزارتخانه‏‎‌‌‌ ‎‏ها و انحلال مجلسین فرمایشی شاه‏‎ ‎‏را صادر کرد، و کمیته‏‎‌‌‌ ‎‏های انقلاب را تشکیل‏‎ ‎

[[column]]

‏داد و در همین محل بود که روزانه دهها هزار‏‎ ‎‏تن از مشتاقان دیدار با امام از سراسر کشور‏‎ ‎‏به حضور رهبر محبوب خود می‏‎‌‌‌ ‎‏شتافتند. و‏‎ ‎‏در همین محل بود که اولین شبکه تلویزیونی‏‎ ‎‏سیمای انقلاب، در حالی که ارتش شاه‏‎ ‎‏رادیو تلویزیون را در محاصرۀ خویش داشت،‏‎ ‎‏راه‌اندازی شد. و از همین مکانِ خاطره‏‎‌‌‌ ‎‏انگیز‏‎ ‎‏در تاریخ انقلاب بود که در روز 21 بهمن،‏‎ ‎‏حضرت امام خمینی با فتوایی کوتاه، فرمان‏‎ ‎‏شکستن حکومت نظامی و حضور مردم در‏‎ ‎‏خیابانها را صادر کرد. و ظرف چند ساعت‏‎ ‎‏پس از این فتوا بود که اساس نظام عفن و‏‎ ‎‏کهن شاهنشاهی از ایرانِ اسلامی برچیده شد‏‎ ‎‏و ژنرالهای آمریکایی و مستشاران نظامیِ‏‎ ‎‏بزرگترین قدرت هسته‏‎‌‌‌ ‎‏ای جهان در حسرت‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏کودتا ماندند و با خفّت و زبونی از مهلکه‏‎ ‎‏گریختند.‏

‏رهبران رژیم اشغالگر قدس و سران کفر‏‎ ‎‏در کاخ ‏‎ ‎‏سفید، از پیروزی انقلاب اسلامی در‏‎ ‎‏22 بهمن رسماً به عنوان زلزله‏‎‌‌‌ ‎‏ای که ارکانِ‏‎ ‎‏هستیِ غرب و اسرائیل را به لرزه درآورده است‏‎ ‎‏یاد کرده‏‎‌‌‌ ‎‏اند. بعد از پیروزی انقلاب بود که بی‏‎‌‌‌ ‎‎ ‎‏سابقه‏‎‌‌‌ ‎‏ترین فراخوان، از چپ‏‎‌‌‌ ‎‏ترین رژیم‏‎‌‌‌ ‎‏ها‏‎ ‎‏گرفته تا دولت‏‎‌‌‌ ‎‏های اروپایی و دست‏‎ ‎‎‌‌‌ ‎‏نشاندگان آمریکا در کشورهای دیگر، برای‏‎ ‎‏رویارویی با پدیده‏‎‌‌‌ ‎‏ای نو ظهور - و ناشناخته از‏‎ ‎‏دید آنان ـ علیه انقلاب اسلامی متحد شدند.‏‎ ‎‏امواج فتنه‏‎‌‌‌ ‎‏ها بالا گرفت. طوفانهای سهمگین‏‎ ‎‏توطئه و نفاق از هر سو زبانه کشید. بیرقهای‏‎ ‎‏سرخ و سیاهِ وابستگی و تفرقه‏‎‌‌‌ ‎‏افکنی توسط‏‎ ‎

[[column]]

‏گروهکهای ملحد و منافق در گوشه و کنار‏‎ ‎‏کشور افراشته شد و سر نخ همۀ توطئه‏‎‌‌‌ ‎‏ها به‏‎ ‎‏سفارت آمریکا در تهران می‏‎‌‌‌ ‎‏رسید. برخی از‏‎ ‎‏سران و اعضای دولت موقت انقلاب‏‎ ‎‏برخلاف میثاق اولیه‏‎‌‌‌ ‎‏اشان با امام به جای‏‎ ‎‏برخورد امامگونه و انقلابی با شرایط و‏‎ ‎‏مقتضیاتِ پس از پیروزی، راه مماشات و‏‎ ‎‏سازش و ضعف در پیش گرفتند و از انحلال‏‎ ‎‏کمیته‏‎‌‌‌ ‎‏های انقلاب و دادگاههای انقلاب و‏‎ ‎‏نهادهایی که برای صیانت از انقلاب تشکیل‏‎ ‎‏شده بود - و چند روزی از تاسیسشان‏‎ ‎‏نمی‏‎‌‌‌ ‎‏گذشت - سخن می‏‎‌‌‌ ‎‏گفتند. فرمان امام‏‎ ‎‏در بسیج ملت برای سازندگی و ترمیم‏‎ ‎‏خرابیهای به ارث رسیده از 57 سال خیانت‏‎ ‎‏دودمان ننگین پهلوی، شور و شوقِ کار و‏‎ ‎‏تلاش را در همه جای کشور برپا ساخته بود‏‎ ‎‏اما ضعفهای دولت موقت، طمعِ عوامل ستون‏‎ ‎‏پنجم و گروهکهای ضدانقلاب را که در‏‎ ‎‏کردستان و گنبد و مناطق دیگر نغمه‏‎‌‌‌ ‎‏های‏‎ ‎‏فتنه‏‎‌‌‌ ‎‏انگیزی را ساز کرده بودند، تشدید‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏می‏‎‌‌‌ ‎‏نمود. اما هیچ‏‎‌‌‌ ‎‏یک از این مشکلات و‏‎ ‎‏بحرانهای داخلی، و آنهمه هیاهوی تبلیغاتی‏‎ ‎‏و اتحاد دشمنان خارجی قادر نبودند اندک‏‎ ‎‏تأثیری در ایمان استوار کشتیبانِ انقلاب‏‎ ‎‏اسلامی بگذارند. او اینک عزم خویش را بر‏‎ ‎‏استقرار هر چه سریعتر ارکان نظام جمهوری‏‎ ‎‏اسلامی و تشکیل حکومت الهی جزم کرده‏‎ ‎‏است.‏

‏بدین ترتیب این ایام، مدرسۀ رفاه و علوی‏‎ ‎‏کانون خنثی‏‎‌‌‌ ‎‏سازی توطئه‏‎‌‌‌ ‎‏ها و مرکز هدایت‏‎ ‎‏امت اسلام در مواجهه با دشمنان داخلی و‏‎ ‎‏خارجی انقلاب گردیده است. تنظیم امور‏‎ ‎‏این کانون، همچون دفتر و بیت ‏‎‌‌‌ ‎‏امام در نوفل‏‎ ‎‏لوشاتو و همچون کانون قیام در قم در طول‏‎ ‎‏سالهای پس از تبعیدِ رهبری، برعهدۀ عالمی‏‎ ‎‏کاردان و سیاستمداری زیرک بنام «احمد»‏‎ ‎‏است که در انجام رسالتِ همراهی با امام و‏‎ ‎‏انقلاب لحظه‏‎‌‌‌ ‎‏ای آرام و قرار ندارد. او به‏‎ ‎‏عنوان یک صاحبنظرِ موردِ اعتماد امام ضمن‏‎ ‎‏شرکت در جلساتِ تصمیم‌گیریهای مهم‏‎ ‎

[[column]]

‏ انقلاب، و انتقال پیام‌‌‌ های حضرت امام، و‏‎ ‎‏انعکاس لحظه به لحظۀ رخدادهای انقلاب‏‎ ‎‏به ایشان، همچون گذشته یک آن از حفاظت‏‎ ‎‏جان امام و مراقبت و سلامتی ایشان غافل‏‎ ‎‏نبود. تپش قلب امام، طنین بالندگی انقلاب‏‎ ‎‏بود و «احمد» این لیاقت و افتخار را نصیب‏‎ ‎‏برده بود تا لطف و ارادۀ حق تعالیٰ را در حفظ‏‎ ‎‏این قلب نورانی وسیله باشد. اگر اسناد و‏‎ ‎‏کتابهای مربوط به کودتاهای نافرجام علیه‏‎ ‎‏نظام اسلامی و رهبری آن و طرحهای ترور و‏‎ ‎‏سوء قصد نسبت به جان امام مرور شوند و‏‎ ‎‏اگر روزی تمامی اسناد و مدارک این‌گونه‏‎ ‎‏تلاشهای عوامل بیگانه منتشر شوند، نقش‏‎ ‎‏برجستۀ احمد در ناکام ساختن دشمنان‏‎ ‎‏آشکارتر خواهد شد. در اینجا به نقل یک مورد‏‎ ‎‏از آن، از زبان یادگار امام بسنده‏‎ ‎‏می‏‎‌‌‌ ‎‏کنیم: آن عزیز می‏‎‌‌‌ ‎‏فرمود:‏

«بلافاصله بعد از آنکه ضد انقلاب و‎ ‎منافقین علناً رو در روی نظام اسلامی قرار‎ ‎گرفتند و خط ترور در برنامۀ کار آنها قرار‎ ‎گرفت، به مسئولین حفاظت جماران‎ ‎اعلام کردم که هیچ‌‌‌ کس، حتی مقامات و‎ ‎مسئولین حق ندارند هنگام ملاقات با‎ ‎امام، ساک و یا وسیله‌‌‌ ای به همراه داشته‎ ‎باشند. چند روز بعد از انفجار حزب‎ ‎جمهوری اسلامی، اعضای هیئت دولت‎ ‎و شورای امنیت ملی به حضور امام‎ ‎رسیدند. از دفتر حفاظتِ سه راه بیت (در‎ ‎


جماران) تماس گرفتند و گفتند:‎ ‎کشمیری دبیر شورای امنیت ملی که‎ ‎همراه شهید باهنر و رجایی آمده است، با‎ ‎خود کیفی به همراه دارد و می‌‌‌ گوید‎ ‎محتویِ وسائل و صورتجلسات شورای‎ ‎امنیت است و حتماً باید در جلسه باشد.‎ ‎گفتم بگویید نمی‌‌‌ شود و باید کیف را‎ ‎تحویل دهد. چند بار دیگر تماس گرفتند‎ ‎فایده‌‌‌ ای نبخشید. شهید رجایی شخصاً‎ ‎به وساطت آمد نزد من، و از اینکه او را‎ ‎می‌‌‌ شناسد و وی به حدی مورد اعتماد‎ ‎اعضای شوراست که حتی گاهی نماز‎ ‎جماعت را به او اقتدا می‌‌‌ کنند سخن‎ ‎گفت. گفتم همۀ اینها درست اما ما‎ ‎نمی‌‌‌ توانیم تصمیمهایی را که به خاطر‎ ‎مصالح امام و بعد از بحثهای کارشناسی‎ ‎گرفته‌‌‌ ایم لغو کنیم. ایشان از اینکه من‎ ‎این قدر سماجت می‌‌‌ کنم قدری دلگیر‎ ‎شدند. در همین فاصله اطلاع دادند که‎ ‎دبیر شورای امنیت (کشمیری) به حالت‎ ‎قهر کیف خود را برداشته و رفته و گفته‎ ‎است در جلسه شرکت نمی‌‌‌ کنم! یکی‎ ‎دو روز بعد از این بود که همان منافق‎ ‎نفوذی - یعنی کشمیری - که تا آن حد‎ ‎نفاق و دورویی از خود نشان داده و‎ ‎اعتماد مسئولین را جلب کرده بود با‎ ‎گذاردن همین کیف - که بعداً مشخص‎ ‎شد حاوی مواد منفجره و بمب ساعتی‎ ‎بوده و از ترس اینکه مبادا اصرار و‎ ‎

[[column]]

سماجتش در جماران باعث لو رفتن وی‎ ‎شود، منطقه را ترک کرده بود - در محل‎ ‎تشکیل جلسۀ شورای امنیت در‎ ‎نخست‌وزیری، محبوبترین چهره‌‌‌ های‎ ‎انقلاب یعنی شهدای عزیز: رجایی و‎ ‎باهنر را از ملت ایران گرفت و خود فراری‎ ‎شد.»

‏گفتنی است که آن منافق – کشمیری - پس‏‎ ‎‏از فرار اعتراف کرده بود که او ابتدا مأموریت‏‎ ‎‏داشت تا مواد منفجره را در جلسۀ دیدار‏‎ ‎‏مسئولان با امام کار بگذارد اما پس از ناکامی‏‎ ‎‏در این مأموریت، مواد منفجره را به نخست‌‏‎ ‎‏وزیری برده است. ماجرای فوق تنها یک نمونه‏‎ ‎‏از دقتها و قاطعیتهای فرزند روح‌‌‌ الله است که‏‎ ‎‏دشمنان انقلاب را ناکام گذاشت. در تمام‏‎ ‎‏دوران یازده سالۀ رهبری امام خمینی بعد از‏‎ ‎‏پیروزی انقلاب، همین مدیریت دقیق‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏حفاظتی او بود که داغ موفقیت دیگر‏‎ ‎‏طرحهای ترور را بر دل مزدوران آمریکا و‏‎ ‎‏دشمنان امام گذارد. با آنکه تروریستهای‏‎ ‎‏کوردل طی سالیانی چند در پهنه‌های‏‎ ‎‏مختلف، ضربه‌های سنگینی بر مردم مظلوم‏‎ ‎‏ایران وارد ساختند امّا تمامی راهها در‏‎ ‎‏جماران به روی آنها بسته ماند. و البته این‏‎ ‎‏خود لطف الهی و اثر دعای شبانه‌روزی‏‎ ‎‏ملت ایران بود، اما چنانکه قبلاً اشاره کردیم‏‎ ‎‏لطف و امداد الهی را مجرا و وسیله‌‌‌ ای‏‎ ‎‏می‌‌‌ بایست، و این افتخار نصیب احمد شده‏‎ ‎‏بود.‏

‏حجت الاسلام والمسلمین حاج سید‏‎ ‎‏احمد خمینی در تاریخ 10 اسفند 1357‏‎ ‎‏همراه با حضرت امام خمینی(رض) عازم قم‏‎ ‎‏گردید و او بلافاصله وسایل و زمینه‌‌‌ های لازم‏‎ ‎‏را برای هدایت امور انقلاب و تنظیم امور‏‎ ‎‏بیت و دفتر امام و تأمین شرایط برای‏‎ ‎

[[column]]

‏ ارتباطهای گستردۀ امام با مردم و مسئولین که‏‎ ‎‏روزانه در نوبتهای متوالی به دیدار امام در قم‏‎ ‎‏می‏‎‌‌‌ ‎‏شتافتند، فراهم نمود. او نخستین کسی‏‎ ‎‏بود که با عشق و اعتقادی وصف‏‎‌‌‌ ‎‏ناپذیر،‏‎ ‎‏فرامین و رهنمودهای رهبر کبیر انقلاب را به‏‎ ‎‏مراکز ذیربط منتقل می‏‎‌‌‌ ‎‏کرد و در پیگیریِ‏‎ ‎‏انجام آنها لحظه‏‎‌‌‌ ‎‏ای آرامش نداشت. او خود‏‎ ‎‏در به ثمر رساندن این انقلاب شکوهمند‏‎ ‎‏سالها مبارزه کرده بود و اکنون به عنوان‏‎ ‎‏صاحب‏‎‌‌‌ ‎‏نظری کارآزموده، در بسیاری از‏‎ ‎‏زمینه‏‎‌‌‌ ‎‏های انقلاب مورد مشورت حضرت امام‏‎ ‎‏و ارگانها و مقامات مسئول کشور بود. بجز‏‎ ‎‏در مواردی که از سوی امام مأموریت‏‎ ‎‏می‏‎‌‌‌ ‎‏یافت، لحظه‏‎‌‌‌ ‎‏ای از امام جدا نمی‏‎‌‌‌ ‎‏شد.‏‎ ‎‏معنای زندگیش را با بودن در کنار خورشیدِ‏‎ ‎‏هدایتِ امام می‏‎‌‌‌ ‎‏دید و هیچ مقام و موقعیتی را‏‎ ‎


‏به این افتخار ترجیح نمی‏‎‌‌‌ ‎‏داد. نوع مدیریت‏‎ ‎‏احمد برای کسانی که از نزدیک با وی کار‏‎ ‎‏کرده و آشنا بوده‏‎‌‌‌ ‎‏اند واقعاً نمونه و الگو بود. او‏‎ ‎‏با انتخاب افراد مطمئن و آزموده، دفتر و بیت‏‎ ‎‏حضرت امام را با کمترین نیرو و صرف‏‎ ‎‏کمترین هزینه، چنان کارآمد ساخته بود که‏‎ ‎‏تمامی نیازهای اطلاعاتی و ارتباطی رهبرِ‏‎ ‎‏بزرگترین انقلابِ معاصر را همین تشکیلات‏‎ ‎‏کوچک تأمین می‏‎‌‌‌ ‎‏کرد. از بروکراسی و آفات‏‎ ‎‏نظام اداری در آن خبری نبود. بررسی حجم‏‎ ‎‏انبوه کارهای روزانه دفتر، از مطالعه صدها‏‎ ‎‏نامه ارسالی مردم گرفته تا تنظیم دیدارهای‏‎ ‎‏مکرر و متوالی اقشار جامعه با امام و تنظیم‏‎ ‎‏ملاقاتهای مسئولین و انتقال لحظه به لحظۀ‏‎ ‎‏پیامهای امام و انعکاس اخبار و رویدادهای‏‎ ‎‏ایران و جهان به رهبر انقلاب و تنظیم امور‏‎ ‎

[[column]]

‏ مالی و وجوهات شرعی و مسائلی از این‏‎ ‎‏قبیل، با وجود حساسیتها و مسائل امنیتی و‏‎ ‎‏حفاظتی و مراقبتهای پزشکی و ... مقایسه‏‎ ‎‏این حجم از کارها با تعداد نیروهای دفتر امام‏‎ ‎‏(حدود 20 نفر) و فضا و امکانات بسیار‏‎ ‎‏محدود و مختصر آن، خود نمونه‌‌‌ ای است از‏‎ ‎‏مدیریتی که ویژه رهبران الهی و شخصیتی‏‎ ‎‏همچون امام خمینی است و احمد در مکتب‏‎ ‎‏چنان پدری تربیت یافته بود. حقیقتاً در رشته‏‎ ‎‏مدیریت بحرانها باید اصول و منش و‏‎ ‎‏رفتارهای امام خمینی که جلوه‌‌‌ های بسیاری‏‎ ‎

[[column]]

[[column]]


‏از آنرا در مدیریت یادگار عزیزش مشاهده‏‎ ‎‏می‌کنیم مورد بازشناسی و حتی تدریس واقع‏‎ ‎‏شوند تا مشخص گردد که چه تفاوتهایی‏‎ ‎‏اساسی و ماهوی بین نظام مدیریت الهی که‏‎ ‎‏منبعث از عشق و ایمان و انگیزه‌‌‌ های معنوی‏‎ ‎‏است با نظامهای مرسوم و متداول در میان‏‎ ‎‏است.‏

‏دوران یکسالۀ اقامت امام خمینی در قم‏‎ ‎‏در فاصله اسفند 57 تا بهمن 1358 که آن‏‎ ‎‏حضرت بر اثر عارضه قلبی عازم بیمارستان‏‎ ‎‏قلب تهران (شهید رجائی) گردید، دوران‏‎ ‎‏دشوار تحولات اساسی در نظام سیاسی و‏‎ ‎‏اجتماعی ایران بود. در همین مقطع، رفراندوم‏‎ ‎‏بیسابقۀ جمهوری اسلامی و انتخابات‏‎ ‎‏خبرگان قانون اساسی و انتخابات نخستین‏‎ ‎‏دورۀ مجلس شورای اسلامی برگزار گردید و‏‎ ‎‏ارکان نظام اسلامی در همین دوران شکل‏‎ ‎‏گرفت و این همه در حالی اتفاق افتاد که‏‎ ‎‏صف‌‌‌ بندی گسترده در جبهه دولتهای خارجی‏‎ ‎‏علیه انقلاب آغاز شده بود و در داخل کشور‏‎ ‎‏نیز عوامل گروهکها از هر آشوب و فتنه‌‌‌ ای‏‎ ‎‏حتی آتش‌‌‌ زدن خرمنهای گندم روستائیان نیز‏‎ ‎‏دریغ نداشتند، روزنامه‌‌‌ ها هنوز جولانگاه‏‎ ‎‏اصحاب چپ و راست بودند. نه هیچیک از‏‎ ‎‏آنچه که برشمردیم و نه غائله حزب خلق‏‎ ‎‏مسلمان و غائله‌‌‌ هائی از آن قبیل نتوانستند در‏‎ ‎‏اراده ملت ایران که گوش بفرمان امامشان در‏‎ ‎‏جبهه سازندگی به تلاش برخاسته بودند تأثیر‏‎ ‎‏بگذارد. و احمد را در دفاع از انقلاب امام و‏‎ ‎

[[column]]

‏رو در رو شدن با غائله‌‌‌ ها و بخصوص‏‎ ‎‏مواجهه با کینه‌‌‌ توزیها و دسیسه‌‌‌ های روحانی‌‌‌ ‏‎ ‎‏نمایان مخالف امام و انقلاب، سهمی بسزا‏‎ ‎‏بود. البته ما در مقام تدوین زندگینامه یادگار‏‎ ‎‏امام هستیم وگرنه باید در تمامی ایستادگیها‏‎ ‎‏و افتخارات ملت ایران از نقش برجستۀ‏‎ ‎‏سرداران و بزرگانی همچون علامه شهید‏‎ ‎‏مرتضی مطهری، شهید مظلوم دکتر بهشتی،‏‎ ‎‏شهید باهنر، شهید رجایی و شخصیتهائی‏‎ ‎‏همچون حضرت آیةالله خامنه‌‌‌ ای، آقای‏‎ ‎‏هاشمی رفسنجانی و مسئولین و سران حزب‏‎ ‎‏جمهوری اسلامی و دیگر چهره‌‌‌ های‏‎ ‎‏درخشان روحانی و غیرروحانی از یاران امام‏‎ ‎‏که در تمام مدت قبل و بعد از پیروزی‏‎ ‎‏انقلاب در میدانهای دفاع از آرمانهای امام‏‎ ‎

‎ ‎

‎ ‎

‎ ‎

‎ ‎

‎ ‎

‎ ‎

‎ ‎

‎ ‎

‎ ‎

‎ ‎

‎ ‎

‎ ‎

‎ ‎

‎ ‎

‎ ‎

[[column]]

‏خمینی نقش‌‌‌ آفرین بوده و هر یک به تناسب‏‎ ‎‏موقعیت و رسالت خویش در پیشگیری از‏‎ ‎‏سیل توطئه‌‌‌ ها، و تحکیم رهبری امام و‏‎ ‎‏حاکمیت حزب‌‌‌ الله بر ارکان کشور فداکاری‏‎ ‎‏کرده‌‌‌ اند و بسیاری از آنان در همین مسیر‏‎ ‎‏جان خویش را قربانی داده‌‌‌ اند، یاد کنیم.‏

‏انشاءالله در شمارۀ آتی فصلنامه حضور‏‎ ‎‏ادامۀ حوادث زندگانی موفق و سرشار از‏‎ ‎‏افتخارات یادگار حضرت امام خمینی(رض)‏‎ ‎‏را در سومین قسمت این مقاله مرور خواهیم‏‎ ‎‏کرد.             ‏

‏ والسلام‏

  • - پانوشته ها :- ر. ک: مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریکا در ایران، 1374 یادمان چهلمین روز رحلت حضرت حجة الاسلام والمسلمین حاج سید احمد خمینی، مقالۀ « احمد، مهاجر قبیلۀ ایمان - قسمت اول»
  • - ر. ک: مجموعه اسناد لانه جاسوسی آمریکا در ایران،  انتشارات دانشجویان مسلمان پیرو خط امام.
  • - ر.ک: قدرت و زندگی، خاطرات والرژیسکاردستن،  ترجمۀ طلوعی، مؤسسۀ پیک ترجمه و نشر، 1368.
  • - پیام حضرت آیةالله خامنه ای به مناسبت ارتحال  یادگار امام خمینی، اسفند 1373
  • - مأموریت در تهران، خاطرات ژنرال هایزر، ترجمۀ  رشیدی، انتشارات اطلاعات، 1365، ص 254.
  • - همان، ص 267.
  • - اریک فون ماربود یکی از مستشاران نظامی آمریکا در  نیروی دریایی ارتش شاه بود که به عنوان متخصص  جنگهای روانی و مسئول کمیتۀ تبلیغات گروه  کودتاچیانِ تحت سرپرستی ژنرال هایزر انتخاب گردیده  بود، اما خداوند داغ آرزوی انجام نیافتۀ کودتا را بر دل  آنان نهاد.
  • - مأموریت در تهران، خاطرات ژنرال هایزر، ص 269.