از بهمن تا بهار
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

پدیدآورنده : حکیمی، فروغ

زمان (شمسی) : 1374

زبان اثر : فارسی

از بهمن تا بهار

‏● تقدیم به روح پرفتوح آن عارف وارسته،  ‏

‏باغبان انقلاب که شعر او دریای شعور است  ‏

‏و ما از درک آن ناتوان‏

‏□ فروغ حکیمی‏

‏چو شاهدان چمن سبز چون بهاران بود‏

‏هم او که صوت خوشش نغمۀ هزاران بود‏

‏به روز آمدنش دشت شوق رویش داشت‏

‏اگر چه موسم برف و یخ و زمستان بود‏

‏ترنم سخنش وقت خشکسالی عشق‏

‏شکوه رویش احسان در بهاران بود‏

‏به روزگار مشقت به روز کم آبی‏

‏به کام تشنۀ ما همچو چشمه‌ساران بود‏

‏چو آمد او به وطن رفت حّب خانه و تن‏

‏بپای هر قدمش جان سپردن آسان بود‏


‏وطن ز عطر شقایق، ز لاله گلشن شد‏

‏طراوت نفسش پیک سبزه‌زاران بود‏

‏گسست رشتۀ بیداد بت‌‌‌ پرستان را‏

‏هم او که راهبر خیل شب شکاران بود‏

‏چو موج خون به رگ روزگار جاری گشت‏

‏حضور پرطپش عشق در جماران بود‏

‏ز راز آینه‌‌‌ گر باخبر شوی دانی‏

‏در آسمان جبینش خدا نمایان بود‏

‏قیام نیمه شبش معنی اقامۀ عشق‏

‏مناره‌‌‌ های دلش وعدگاه ایمان بود‏

‏طنین تندر خشمش به عرصۀ پیکار‏

‏خروش صاعقه در فصلِ سبزِ یاران بود‏

‏اگر چه سبزه و گل بود و فصل روئیدن‏

‏زمان رفتنش اما، خزان یاران بود‏

‏هزار غنچه بیادش بباغ دل بشکفت‏

‏چه او مربیِ گلهایِ صد گلستان بود‏

‏نشست پای دلم روز رفتنش در گِل‏

‏که ابر دیدۀ عشاق ژاله‌باران بود‏

‏«فروغِ» روشنِ آن دیدگانِ نورانیش‏

‏به شام تیرۀ ما آفتاب رخشان بود‏

‏که بود او که بیامد قرارِ ما بربود‏

‏چه گویمت که چو یوسف عزیز ایران بود‏

‏فجر 72‏