سخنرانی
مقابله با تبلیغات و تهدید امریکا
سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره مقابله با تبلیغات و تهدید امریکا
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: صحیفه امام

پدیدآورنده : خمینی، روح الله، رهبر انقلاب و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران، 1279 - 1368

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 4 آذر ‭1357

زمان (قمری) : 24 ذی الحجه ‭1398

مکان: نوفل لوشاتو

شماره صفحه : 104

موضوع : مقابله با تبلیغات و تهدید امریکا

زبان اثر : فارسی

حضار : دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج

سخنرانی در جمع ایرانیان مقیم خارج درباره مقابله با تبلیغات و تهدید امریکا

سخنرانی

‏زمان: 4 آذر 1357 / 24 ذی الحجه 1398‏

‏مکان: فرانسه، نوفل لوشاتو‏

‏موضوع: مقابله با تبلیغات و تهدید امریکا‏

‏حضار: دانشجویان و ایرانیان مقیم خارج‏

‏بسم الله الرحمن الرحیم‏

گسترش تبلیغات دشمن

‏     دامنۀ این مبارزات هر چه گسترده تر می شود، دامنۀ تبلیغات هم بر ضد آن گسترده تر‏‎ ‎‏می شود. اول که مبارزات کمتر بود و آرامتر بود، تبلیغات هم به همان حجم کمتر بود در‏‎ ‎‏داخل و خارج؛ و حالا که مبارزات بالا گرفته است، دست و پا می کنند آنهایی که‏‎ ‎‏می خواهند شاه را نگه دارند، چه قشرهایی که در داخل دارد از عمال و چه قشرهایی که‏‎ ‎‏در خارج هستند، چه آنهایی که طمع به کیسه شاه دارند و چه آنهایی که طمع به مخازن‏‎ ‎‏ایران دارند، اینها همه دسته جمعی به دست و پا افتادند و دامنۀ تبلیغات را هر چه بیشتر‏‎ ‎‏گسترده تر کردند و می کنند. از جمله چیزهایی که اخیراً گفتند ـ و تذکرش هم دادم ـ و‏‎ ‎‏کلمه ای که صادر شده است از کارتر، من را بسیار متأسف کرده و متأثر؛ اینکه ایشان‏‎ ‎‏ابتدائاً می گوید که یک ایران قدرتمند و یک ایران مستقل برای ثبات منطقه لازم است ـ با‏‎ ‎‏این تعبیر تقریباً ـ و دنبالش می گوید که ما نمی توانیم ببینیم که «اراذل پست» شاه را کنار‏‎ ‎‏بزنند و این رژیم را از بین ببرند! این یک تبلیغات است و یک تهدید.‏

ثبات ایران در گرو سقوط شاه

‏     اینکه تبلیغ است آن است که ـ خود شاه هم همیشه در حرفهایش هست و بوده است،‏‎ ‎‏و عمالی هم که در خارج دارد و ارتزاق از او می کنند همین حرف را می زدند و می زنند،‏‎ ‎‏و آنهایی هم که منافعشان را می خواهند تأمین بکنند به دست شاه، آنها هم این حرف را‏‎ ‎‏می زنند ـ که ایران اگر شاه برود ثباتش از بین می رود! الآن که شاه هست، الآن ثبات دارد‏

‏ایران؟! اینها اصلاً فکر ‏‏[‏‏نمی کنند‏‏]‏‏ این حرفی که می زنند خوب، منعکس می شود. این‏‎ ‎‏یک آدمی است که قدرتمند است، از ابرقدرتهاست، حرفش را منعکس می کنند؛ در‏‎ ‎‏ایران منعکس می شود، در سایر ممالک منعکس می شود که الآن که شاه هست الآن ایران‏‎ ‎‏در ثبات و آرامش دارد زندگی می کند! مردم همه آرام، همه راحت ‏‏[‏‏در‏‏]‏‏ منزلهایشان‏‎ ‎‏می خوابند! اینجا هم به راحتی مشغول کسب و کارشان هستند! و مدارس هم همه آرام!‏‎ ‎‏دانشگاهها هم همه مشغول به تحصیلشان هستند با آرامش، با خوشی ـ برای اینکه شاه‏‎ ‎‏هستند در ایران! خوب، این منعکس می شود در دنیا که یک همچو انقلابی که الآن در‏‎ ‎‏ایران هست، در غیاب شاه هست یا در حضور شاه هست؟ شاه نیستند و این ناآرامیهای‏‎ ‎‏سرتاسری هست؟ یا شاه هم تشریف دارند، در حضور مبارک «اعلیحضرت» همۀ مردم‏‎ ‎‏ایستاده اند و می گویند مرگ بر این شخص، مرگ بر این سلسله؟!‏

‏     این کشتارهایی که در سرتاسر ایران ما هر روز می شنویم، هر روز ـ تقریباً ـ از تلفنهایی‏‎ ‎‏که از ایران می شود اطلاع می دهند که فلان جا چند نفر کشته داشت، فلان جا چند نفر‏‎ ‎‏کشته داشت، فلان اعتصاب واقع شد، فلان جا اعتصاب شد فلان اداره اعتصاب شد،‏‎ ‎‏فلان دستگاه اعتصاب شد، اینها همه آرامش است که با وجود شاه الآن یک مهد آرامی‏‎ ‎‏است ایران و ثبات دارد؟! یا اگر شاه باشد آرامش نیست؟ ما می گوییم که اگر شاه الآن‏‎ ‎‏باشد و بخواهد ادامه بدهد این سلطنت غیرقانونی و این سلطۀ جهنمی را، ثبات ایران از‏‎ ‎‏بین می رود؛ و رفته است و ایران در معرض سقوط است.‏

لاف و گزاف کارتر

‏     آن شخص می گوید که اگر چنانچه شاه ‏‏[‏‏بماند‏‏]‏‏ یک ایران مستقل، یک ایران برومند،‏‎ ‎‏یک ایران قدرتمند، ثبات منطقه را، ثبات ایران را حفظ می کند! و دنبالش هم آن انگشت‏‎ ‎‏می گذارد روی آن قدرتمند و آن کسی که استقلال را در ایران ایجاد کرده است و یک‏‎ ‎‏دولت برومندی است که آن عبارت از دولت شاه است که آرامش را حفظ کرده و‏‎ ‎‏استقلال را حفظ کرده است! و اگر چنانچه او برود، این استقلال و آرامش ـ این آرامش‏

‏از بین می رود، استقلال از بین می رود، آزادی از بین می رود. همه چیز ما بسته به این‏‎ ‎‏وجود ذی جود‏‎[1]‎‏ است! آخر این چه حرفی است که ... یک کسی که می گوید من رئیس‏‎ ‎‏جمهورم و ابرقدرت و از آن حرفها و لاف و گزافها می گوید، این چه حرفی است که‏‎ ‎‏می زند؟ آخر چرا آدم یک حرفی بزند که ما در این گوشۀ دنیا هم انتقاد از او بکنیم؛ و هر‏‎ ‎‏که بشنود و سر عقل باشد انتقاد از او می کند که آقا کدام ثبات را شما الآن دارید حرف‏‎ ‎‏می زنید؟ الآن ثبات در ایران هست؟ شما از کدام استقلال ایران حرف می زنید؟ ایران‏‎ ‎‏نظامش مستقل است؟ ایران فرهنگش مستقل است؟ ایران صنعتش مستقل است؟‏‎ ‎‏اقتصادش مستقل است؟ آخر چه چیز ایران استقلال دارد تا اینکه به وجود شاه این‏‎ ‎‏استقلال می گویید هست، و وقتی استقلال باشد ثبات پیدا می کند منطقه، و الآن استقلال‏‎ ‎‏هست و ثبات هم دارد منطقه! اگر برود ثباتش به هم می خورد! آخر چه استقلالی ما‏‎ ‎‏داریم؟ تو که می دانی، ما هم که می دانیم که چه می گویی، تو هم می دانی ما می دانیم‏‎ ‎‏دروغ می گویی! ‏‏[‏‏خندۀ حضار‏‎ ‎‏]‏‏استقلال دارد ایران؟!‏

ایران پایگاه منافع امریکا

‏     تو خودت می دانی که ایران را پایگاههای امریکا درست کرد؛ پایگاه برای امریکا‏‎ ‎‏درست کردید. اگر یک مملکتی مستقل باشد تو‏‏[‏‏ی‏‏]‏‏ دهن تو می زند که پایگاه در ایران‏‎ ‎‏بخواهی درست کنی! تو که می دانی که در کوهستانهای ایران پایگاه برای شما درست‏‎ ‎‏شده است، یک مملکت مستقل ـ یک حکومت مستقل ـ که نمی گذارد که در مملکتش‏‎ ‎‏پایگاه درست بشود و کوهستانهایش چه بشود. تو می دانی که به سر اقتصاد ایران چه‏‎ ‎‏آوردی و خزاین ایران و مخازن ایران را چطور غارت کردید و بردید.‏

‏     اگر یک حکومت با شرف ما داشتیم، یک سلطان با شرف ما داشتیم، امکان داشت که‏‎ ‎‏اینطور مخازن ما را به خورد شما بدهد؟ برای اینکه چند روز دیگر می خواهد، یک آدم‏‎ ‎‏قریبِ شصت ساله می خواهد چند روز دیگر هم زندگی کند و زندگی پست و رذلش را‏

‏می خواهد ادامه بدهد، منافع یک ملت بزرگ را همه را از دست می دهد و هیچ فکر آتیۀ‏‎ ‎‏این مملکت نیست و فکر حال این مملکت هم نیست. خوب تو چرا این حرف را می زنی‏‎ ‎‏که می دانی؟ جز این است که می خواهی اغفال کنی؟ خوب کی را اغفال کنی؟ اهل‏‎ ‎‏مملکت خود ما را اغفال کنی؟ خوب مملکت ما می دانند که الآن آرامشی در کار نیست؛‏‎ ‎‏می دانند که استقلالی ما نداریم.‏

«اراذل» در منطق کارتر

‏     یک روز می گوید که یک آزادی «تندی» به مردم دادند و از این جهت که آزادیِ تند‏‎ ‎‏است، مردم به هیاهو درآمدند! من نمی دانم این حرفها، آدم چطور جواب این حرفها را‏‎ ‎‏بدهد. خوب اگر یک آدم عادی بود، آدم می گفت خوب نامربوط گفته ولش کن! اما‏‎ ‎‏یک کسی است که می خواهد با این حرفها تبلیغ کند، می خواهد با این حرفها حکومت‏‎ ‎‏شاه را حفظ بکند. بعد دنبالش آن حرفی که هر انسانی را ـ هر انسانی را ناراحت می کند؛‏‎ ‎‏که یک آدم یک سر و دو گوشی که هوشش سر جایش است ـ باز دیوانه نشده است ـ‏‎ ‎‏می گوید که ما نمی توانیم ببینیم که «اراذل پست» این سلطنت را ساقط بکنند!‏‎[2]‎‎ ‎‏سی و پنج میلیون جمعیت مُسْلم که ایستاده اند و می گویند که ما می خواهیم آزاد باشیم،‏‎ ‎‏ما می خواهیم مستقل باشیم! آزادی و استقلال طلبی، اراذلی و پستی است؟! شما که‏‎ ‎‏می گویید که آزاد کردند شما را و شما به واسطۀ آزادی یک همچو حرفی می زنید، مردم‏‎ ‎‏ایران آزاد هستند؟! مطبوعات ایران الآن آزاد است؟! پس چرا تعطیل است مطبوعات؟‏‎ ‎‏اگر اینها آزادند چرا برای اینکه سانسور نباشد الآن همۀ مطبوعات ایران تعطیل است؟‏‎ ‎‏مخابرات ایران چرا تعطیل است؟ همه چیز ایران الآن تعطیل است، هر اداره ای که بروید‏‎ ‎‏تعطیل است، خوب چرا؟ چرا مطبوعات ایران الآن تعطیل است؟ خوب، این را از آقای‏‎ ‎‏کارتر بپرسیم که چرا مطبوعات ایران الآن تعطیل است؟ مطبوعات ایران هم به واسطۀ‏‎ ‎‏اینکه یک مردم اراذل پستی هستند تعطیل کردند؟! و چاپخانه ها هم هیچ روزنامه ای را‏

‏طبع نمی کنند تا سانسور هست، یا سانسور و اختناق و کارهایی که خلاف انسانیت است‏‎ ‎‏در آنجا دارد انجام می شود و مردم برخلاف این قیام کرده اند. مردم می خواهند که یک‏‎ ‎‏انسان باشند، مردم ایران می خواهند آدم باشند، انسان باشند؛ نه اینکه تحت نظارت یک‏‎ ‎‏اشخاصی ‏‏[‏‏باشند‏‏]‏‏ که هیچ چیز ندارند. آن وقت یک مردمی که قیام کرده اند و‏‎ ‎‏بچه هایشان را، جوانهایشان را دارند فدا می کنند برای آزادی، برای استقلال، برای‏‎ ‎‏اسلام، برای حکومت عدل، اینها «اراذل پست» هستند در منطق شما؟!‏

‏     اصلاً یکوقت عرض کردم که الفاظ از معانی خودش تهی است. این عصر ما یک‏‎ ‎‏عصری است که الفاظ گفته می شود لکن معنا آن معنا را نمی دهد. ایشان می گوید که ایران‏‎ ‎‏«آزاد» است، زیاد آزاد است! در همین حرفش هم گفته من خوشحالم از اینکه شاه‏‎ ‎‏آزادی به مردم داده است! شما خوشحالی؟! این آزادی است که به ما داده؟! الفاظ را‏‎ ‎‏می گویند اما معنا ندارد این الفاظ! الفاظِ بی معنی می گویند. آزادی، یا معنایش به معنای‏‎ ‎‏اختناق است ـ ایشان آزادی را می گوید و مرادش اختناق است ـ یا می گوید و سرش‏‎ ‎‏نمی شود چه می گوید! نمی توانیم ما بگوییم که یک آدمی الفاظی را می گوید و نمی فهمد‏‎ ‎‏چه چیز دارد می گوید. تو ملتفت هستی که داری چه می گویی که ایران آزاد است؛ من‏‎ ‎‏خوشحالم که ایران آزاد است! بله، من متأسفم که بعضی را مثلاً کشته شده اند لکن این‏‎ ‎‏لازم بوده! دنبال اینکه می گوید من متأسفم، می گوید لکن یک مطلب لازمی بوده!‏‎ ‎‏«مطلب لازمی بوده» می دانید یعنی چه؟ یعنی اگر این آدمها را هم نکشند نفت ما نجات‏‎ ‎‏پیدا نمی کند! اگر اینها را نکشند پایگاههای ما ممکن است از بین برود! این لازم بوده‏‎ ‎‏است ... برای استفادۀ خارجیها، برای غارتگری اینها. برای اینکه نفت ما را ببرند و‏‎ ‎‏خودشان پایگاه درست کنند، عوض پول نفت پایگاه برای خودشان درست کنند،‏‎ ‎‏می گویند لازم بوده این. البته تأسف دارد ـ البته! کاشکی مردم هیچ حرف نمی زدند تا ما‏‎ ‎‏نفتهایمان را می بردیم! که مردم حالا حرف زده اند این یک خرده تأسف دارد! آدمکشی‏‎ ‎‏هم تأسف دارد لکن این آدمکشی لازم بوده! یک انسانی که می گوید که حقوق بشر،‏‎ ‎‏اسم از حقوق بشر می برد، آن وقت یک همچو حرفی می زند که یک مردمی که‏

‏ایستاده اند و یک حق اولیۀ بشر را دارند مطالبه می کنند، اینها «اراذل پست» هستند و‏‎ ‎‏کشتن ایشان هم لازم است! اینهایی که می گویند ما می خواهیم آزاد باشیم و می خواهیم‏‎ ‎‏مستقل باشیم، اینها کشتنشان لازم است! یک امر لازمی بوده ولو تأسف دارد که چرا اینها‏‎ ‎‏یک همچو حرفی می زنند! خوب بود این حرفها را نزنند! باشد، مردم باشند تحت همین‏‎ ‎‏مِهْمیز! «اعلیحضرت» باشند تا ما هم نفتها را ببریم و راه باز باشد برای ما! با سرنیزه ریختند‏‎ ‎‏آبادان و آن چیزها را، می خواهند باز نفتها را ببرند. مردم تا حالا حاضر نشده اند؛‏‎ ‎‏نمی دانم الآن وضع امروز چه جوری است.‏

تناقض گویی کارتر در ادعای حقوق بشر

‏     در هر صورت ما در یک محیطهایی واقع شدیم، در یک عصری واقع شدیم که‏‎ ‎‏عجایب و غرایب ما می بینیم! از آن طرف مردک دَم از آزادی بشر می زند و حفظ حقوق‏‎ ‎‏بشر، از آن طرف می گوید که در مثل ایران دیگر حفظ حقوق بشر مطرح نیست! در یکی‏‎ ‎‏از فرمایشاتشان آقای کارتر اینطور می گویند که در مثل ایرانی که ما یک منافعی داریم و‏‎ ‎‏قضیۀ سوق الجیشی است، اینجا دیگر حقوق بشر مطرح نیست! حقوق بشر در جاهای‏‎ ‎‏دیگر مطرح است؛ در مثل ایران و امثال ایران، نه دیگر لازم نیست که حقوق بشر را ما‏‎ ‎‏حفظ بکنیم! از آن طرف هم این حرفها را می زند که یک مشت اراذِل ـ عرض می کنم ـ‏‎ ‎‏پَست، اینها هستند! آیا آن کسی که سلب آسایش مردم را می خواهد بکند اراذل است یا‏‎ ‎‏آن کسی که می گوید می خواهم آزاد باشم؟ آن کسی که منافع مردم را می خواهد بچاپد‏‎ ‎‏از اراذل و اوباش است یا آن کسی که می گوید منافعمان را برای خودمان می خواهیم؟‏‎ ‎‏خوب این را حساب بکنید؛ بیحساب حرف نزنید. حساب بکنید که این مردم چه‏‎ ‎‏می خواهند؛ ببینیم خواست مردمْ اراذلی است و پستی است یا آنکه جلو این خواست را‏‎ ‎‏می خواهد بگیرد اراذل و پست است؟‏

خواست مردم ایران، استقلال ـ آزادی

‏     مردم ایران حرفشان واضح است: دارند داد می زنند، از بچۀ دبستانی تا دبیرستانی تا‏

‏ـ عرض می کنم که ـ همه جا تا برسد به پیرمردها، تمام مدارس ایران، جوانهای ایران در‏‎ ‎‏مدرسه، در دانشگاه، در هر جا فریادشان این است که ما آزادی می خواهیم، ما استقلال‏‎ ‎‏می خواهیم، ما یک حکومتی که استقلال را از ما سلب کرده است این را نمی خواهیم.‏‎ ‎‏این آیا اسمش این است که مردمِ اراذلی هستند، مردمِ پستی هستند که می گویند ما آزاد‏‎ ‎‏می خواهیم باشیم، ما مستقل می خواهیم باشیم، ما می خواهیم تحت حکومت غیر‏‎ ‎‏نباشیم؟ این از پستی آنهاست که می خواهند نباشیم؟ که اگر تحت ارادۀ شما باشند آن‏‎ ‎‏وقت خیلی مردم شریفی هستند؟! اگر نفتها را دستْ همه توی مشتشان بگیرند و بیایند‏‎ ‎‏تقدیم کنند و کلیدهای مخازن را تقدیم شما کنند، آن وقت یک مردم شرافتمندی،‏‎ ‎‏بزرگواری هستند؟! حالا که می گویند که غارتمان نکنید حالا پستند، اراذلند؟! این منطق‏‎ ‎‏است که شما دارید؟! یا منطق اوباش است اینها! منطق اراذل است این حرفها نه منطق‏‎ ‎‏یک انسان! انسان نمی تواند اینطور حرف بزند. تو اگر این جور تعبیر نکرده بودی، من هم‏‎ ‎‏این جور تعبیر نمی کردم. من عار دارم که با تو حرف بزنم!‏

‏     در هر صورت حالا وضع ایران ما به اینجا رسیده؛ و من امیدوارم که با خواست خدای‏‎ ‎‏تعالی پیش ببرد ایران ‏‏[‏‏ان شاءالله حضار‏‏]‏‏ و امیدوارم که پیروز بشود ایران ‏‏[‏‏ان شاءالله ‏‎ ‎‏حضار‏‏]‏‏ و شمایی که اینجا هستید، و از هر جایی که آمدید، همه تان مکلفید که به ایران‏‎ ‎‏خدمت بکنید و به این نهضت کمک بکنید. کمک تبلیغاتی اینجا که هستید می توانید‏‎ ‎‏بکنید. تبلیغات می توانید بکنید تا اینکه این قشر تبلیغاتی که مُرْتَزِق‏‎[3]‎‏ از شاه هستند درِ‏‎ ‎‏دهنشان را ببندند. در خارج البته دارند.‏

تبلیغات متقابل

‏     اینها یک اشخاصی که تبلیغات می کنند برای حفظ شاه، شما هم تبلیغ بکنید؛ مردم را‏‎ ‎‏آشنا کنید به اینکه مردم ایران چه می خواهند. این ملتی که الآن پانزده سال است ـ بیشتر ـ‏

‏قیام کرده و یک سال است که دائماً دارد خون می دهد، دائماً دارد جوانهایش را فدا‏‎ ‎‏می کند، اینها چه می خواهند؟ اینها چه ارزشی قائلند برای این آزادی و استقلال که‏‎ ‎‏جوانشان را می دهند و مع ذلک باک ندارند؟ باید کمک کنید به اینها. باید به مردم‏‎ ‎‏بگویید، به مردم این حدود بگویید که ایران یک همچو چیزی می خواهد. گوش نکنید به‏‎ ‎‏این حرفهایی که، تبلیغاتی که از اطراف می شود که خیر، اینها یک مردم اراذلی هستند و‏‎ ‎‏یک مردم پستی هستند، اینها وحشی هستند! آن مردکۀ امریکایی گفته بود اینها یک‏‎ ‎‏مردم وحشی ای هستند، که آن خبرنگار ـ باز آن هم اروپایی بود ـ گفته آقا اینها که آزادی‏‎ ‎‏می خواهند، چطور وحشی اند؟! یک ملتی که اینطور ایستاده اند و دارند ـ در آن روزی‏‎ ‎‏که آرام هم مردم داشتند می رفتند ـ مردمی که اینطور یک میلیون جمعیت آرام دارد‏‎ ‎‏می رود و لکن برای یک خواست انسانی است، چطور تو می گویی وحشی است؟! آنها‏‎ ‎‏غیر وحشی را عبارت از این می دانند که منافع آنها را تأمین بکند! هر که منافع امریکا را‏‎ ‎‏تأمین کرد، این آدمی است که خیر، آدم شریفی است! اراذل نیست! از اوباش نیست!‏‎ ‎‏پست نیست! شریف است! و هر کس که بخواهد منافعش را، درِ جیبش را ببندد که قاچاق‏‎ ‎‏نبرند مالش را، این آدم پستی است، آدم اراذلی است!‏

‏     ان شاءالله خداوند همه تان را توفیق بدهد و همه را پیروز کند، یک روزی به وطن‏‎ ‎‏خودتان بیایید با سرافرازی؛ الآن هم سرفراز هستید. یک ملتی را شما زنده کردید؛ شما‏‎ ‎‏ملت ایران زنده کردید ایران را؛ آن مرده ها را زنده کردید شماها، جوانها. خداوند‏‎ ‎‏ان شاءالله همه تان را حفظ کند؛ موفق باشید. ‏‏[‏‏آمین حضار‏‏]‏‏.‏

‎ ‎

  • ـ دارای کرم، سخاوتمند.
  • ـ اشاره به سخنان کارتر.
  • ـ جیره خوار.