مجله نوجوان 39 صفحه 24
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 39 صفحه 24

سوژه طلایی نانوایی عارفانه در شهر یزد ، زیارتگاهی وجود دارد که مردم یزد به آن ارادت فراوانی دارند و از آن بسیار حاجت می گیرند. این بقعه متبرکه ، زیارتگاه سیدحسین گل سرخ است. سیدحسین که از عرفای زمان خود بود درمغازه نانوایی کار می کرد و از قضا خمیرگیر نانوایی نیز از سیر و سلوک معنوی و عرفانی بی بهره نبود. نقل کرده اند که روزی خمیرگیر دست در خمیر برده و شاخه گل سرخی درآورده و به دست سیدحسین می دهد. سیدحسین که پای تنور مشغول به کار بود ، از دل آتش یک شاخه گل سرخ بیرون آورده و به دست خمیرگیر می سپارد. می گویند در زمان حمله مغولها ، سیدحسین با پیراهنی سراسر آتش ، پس از راز و نیاز با خدا به بیرون از شهر رفته و پیراهن سرشار از آتش خود را در سپاه مغولها می اندازد که در اثر آتش پیراهن او بسیاری از لشگریان مغول کشته شده و باقی پا به فرار می گذارند. نان بیار ، کباب ببر نان بیار ، کباب ببر ، نام یک بازی ایرانی است. در این بازی نان ، دستی است که جلو می برید و کباب ، دست سوخته است که پس از خوردن ضربه حریف به سوی خود ، می کشید. لازم به ذکر است که با این بازی هیچ شکمی سیر نمی شود و این بازی در محدوده مجاور کبابی ها و نانواییها ، ممنوع اعلام شده است. بالاخره کار و کاسبی مردم را نباید کساد کرد. نان خوردن یعنی همه چی خوردن نان در ادبیات و فرهنگ کشور ما یک کلمه سمبلیک است و در ادبیات ما نان به معنای رزق و روزی و نان خوردن به معنای ارتزاق کردن به کار رفته است. مثلا به پدر خانه ، نان آور خانه می گویند. نان آوردن کنایه از تهیه کردن تمام خوراکیهای خانه است. یا مثلا این شعر : «هرآن کس که دندان دهد ، نان دهد». این شعر به معنای این است که خداوند روزی رسان است و بیشتر در مواقعی به کار می رود که فردی به علت تنگدستی از آوردن بچه ، ترس داشته باشد. و یا این مثال : هر که نان از عمل خویش خورد منت حاتم طایی نبرد در این شعر هم نان فقط به معنای نان نیست؛ چرا که هیچ انسانی تنها با یک نوع غذا ، زندگی اش را سر نمی کند. ولی چون نان غذای اصلی آدمهاست به جای تمامی خوردنی ها به کار می رود. زنگ انشاء : نان دلم دارد قار و قور نه غار و قور می کند. من نان دوست نداشتم. بعدش بابایم من را تهریم کردش و به مامانم گفتش که به من نان ندهد. اولش غذاها بدون نان خوشمزه تر بودند ولی راستیاتش من اصلا سیر نشدم و الان دارم درباره اترافیانم کشفهای بزرگ بزرگ می کنم. من تا حالا فکر می کردم نانوایی یعنی سف تولانی و غروغر های آقای نانوا که چرا پول خرد نداری ولی امروز که دلم قار و غور می کند تازه متوجه شدم آقای نانوا چقدر زحمتکش است و چه سبیلهای خوشگلی دارد بعدش من تا حالا فکر می کردم نان بدمزه است ولی امروز که دلم غار و غور می کند تازه فهمیدم که بوی نان چغدر خوب است و آغای ژان وال ژان حق داشته که نان بدزدد و بینوایان بشود. شاید منهم امروز از مدرسه فرار کنم و نان بدزدم ولی نه چونکه من اگر زیر گاری بروم له و لورده می شوم پس بهتر است بروم معذرت خواهی کنم و نان بگیرم و بخورم تا دلم دیگر قار و قور نکند. با ارز معذرت از خانم معلم چونکه انشایم امروز همه ش تحت تعسیر غار و غور بودش و انشا نبودش.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 39صفحه 24