مجله نوجوان 39 صفحه 27
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 39 صفحه 27

دخترانه رنگ به رنگ ، همراه با انواع و اقسام تزئینات ریز و درشت و عروسک های کوچک با خودکار و دفترچه های زیبا با جملات قصار و البته کلی نمره بالا همچنین لیوان آب خوری و آینه باکلاس. صاحب این گونه کیفها ممکن است دختر باشد. این را می شود صفحه نخست دفتر حساب و کتابش فهمید یعنی (بخش نام و نام خانوادگی) ، باهوش است (البته بستگی به املاح آب منطقه محل سکونت دارد) ، دوست خوبی دارد. آمادگی در مواقعی یک عروسک بزرگ است و یا گاهی به تن زار می زند شما را بیست سال جوان نشان می دهد و شبیه جیغ بنفش است. کودک درون شما کمی زیادی لوس شده است. در آموزش و پرورش مقطع ابتدایی شاغل می شوید. والدینشان را پیر کرده اید. کتاب خودشناسی بخوانید و شناسنامه خودتان را هر روز نگاه کنید. سرخود هیچ اثری از کیف نمی بینید فقط یک حجم قلمبه زیر پیراهن یا بغل دانش گیر از کتاب و دفاتر دیده می شود که نشان از خیلی چیزها دارد. از توصیه و فال گیری برای شما به دلایل اسفناک معذوریم. جادویی دارای تمامی وسایل غیرمدرسه ای از جمله دندان دراکولا ، بازی همسایه جهنمی ، سوسک و عنکبوت پلاستیکی ، ترقه ، آدامس تله دار و ... تربیت چیز خوبی است. جلد دهم هری پاتر را زیاد نخوانید نمره چشمتان بالا می رود. پول پس انداز کنید و به فکر امتحان آخر سال باشید. کمی فوتبال و والیبال خوب است. مولف این کیف پیشنهاد سرآشپز است و فقط برای شما تهیه شده است. شما با این کیف می توانید درجات موفقیت را بپیمایید و این کیفها را فقط ما می فروشیم جهت سفارش کیف یک کیلویی ما بشتابید. اگر می خواهید هیچ نکته منفی در فال شما نباشد از این کیفها داشته باشید در بلاد کیف به کیف زیبا و جادار و مطمئن اهمیت فراوان می دهند. خرده داستان زیباترین قلب ترجمه : سارا طهرانیان مرد جوانی وسط شهری ایستاده بود و ادعا می کرد که زیباترین قلب را در آن شهر دارد. جمعیت زیادی گرد آمدند. قلب او کاملا سالم بود و هیچ خدشه ای بر آن وارد نشده بود. پس همه تصدیق کردند که قلب او به راستی زیباترین قلبی است که تاکنون دیده اند. مرد جوان ، در کمال افتخار ، با صدایی بلندتر به تعریف از قلب خود پرداخت. ناگهان پیرمردی جلوی جمعیت آمد و گفت : "اما قلب تو به زیبایی قلب من نیست." مرد جوان و بقیه جمعیت به قلب پیرمرد نگاه کردند. قلب او با قدرت تمام می تپید ، اما پر از زخم بود. قسمتهایی از قلب او برداشته شده و تکه هایی جایگزین آنها شده بود؛ اما آنها به درستی جاهای خالی را پر نکرده بودند و گوشه هایی دندانه در قلب او دیده می شد. در بعضی نقاط شیارهای عمیقی وجود داشت که هیچ تکه ای آنها را پر نکرده بود. مردم با نگاهی خیره به او می نگریستند و با خود فکر می کردند این پیرمرد چطور ادعا می کند که قلب زیباتری دارد. مرد جوان به قلب پیرمرد اشاره کرد و با خنده گفت : "تو حتما شوخی می کنی... قلبت را با قلب من مقایسه کن. قلب تو ، تنها مشتی زخم و خراش و بریدگی است." پیرمرد گفت : "درست است ، قلب تو سالم به نظر می رسد ، اما من هرگز قلبم را با قلب تو عوض نمی کنم. می دانی ، هرکدام از این زخمها نشانگر انسانی است که من عشقم را به او داده ام؛ من بخشی از قلبم را جدا کرده ام وبه او بخشیده ام. گاهی او هم بخشی از قلب خود را به من داده که به جای آن تکه بخشیده شده قرار داده ام. اما چون این تکه هها مثل هم نبوده اند ، گوشه هایی دندانه دندانه در قلبم دارم که برایم عزیزند ، چرا که یادآور عشق میان دو انسان هستند. بعضی وقتها بخشی از قلبم را به کسانی بخشیده ام ، اما آنها چیزی از قلب خود به من نداده اند. اینها همین شیارهای عمیق هستند. گرچه درد آورند ، اما یادآور عشقی هستند که داشته ام. امیدوارم که آنها هم روزی بازگردند و این شیارهای عمیق را با تکه ای که من در انتظارش بوده ام ، پر کنند ... حالا می بینی که زیبایی واقعی چیست؟" مردجوان بی هیچ سخنی ایستاد. در حالی که اشک از گونه هایش سرازیر بود ، به سمت پیرمرد رفت. از قلب جوان و سالم خود ، تکه ای بیرون آورد و با دستهای لرزان به پیرمرد تقدیم کرد. پیرمرد آن را گرفت و در قلبش جای داد و بخشی از قلب پیر و زخمی خود را جای زخم قلب مرد جوان گذاشت. مرد جوان به قلبش نگاه کرد؛ دیگر سالم نبود ، اما از همیشه زیباتر بود. عشق ، از قلب پیرمرد به قلب او نفوذ کرده بود. نوجوانان دوست

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 39صفحه 27