مجله نوجوان 95 صفحه 25
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 95 صفحه 25

گودال به دام می افتاد . مدتی بعد وقتی سر و کلة بچه دیو پیدا شد ، مرد جوان با حنده به او گفت : تو در معامله کردن خیلی بی استعدادی بد نیست بدانی که فقط حیوانات نر هستند که به دنبال غذا می گردند و به مزرعه ها صدمه می زنند . بچه دیو با سردرگمی به او نگاه کرد و گفت که از آن به بعد خودش در کنار گودال نگهبانی می دهد . فردای آن روز ، زن جوان زودتر از خواب بیدار شد و تصمیم گرفت به مزرعه سرکشی کند و حیوانی را که در گودال به دام افتاده به خانه بیاورد . چند دقیقه بعد مرد جوان هم بیدار شد و به همراه پسر کوچکشان به طرف مزرعه به راه افتاد . وقتی به مزرعه نزدیک شد ، بچه دیو را دید که در کنار گودال با شادمانی بالا و پایین می پرد و می گوید : موفق شدم ، بالاخره یک حیوان ماده توی گودال افتاد . دوران گرسنگی من هم به سر رسید . مرد جوان با عجله خودش را به گودال رساند و داخلش را نگاه کرد و با دیدن همسرش که در گودال افتاده بود ، فریادی از سر وحشت کشید . با عصبانیت به بچه دیو رو کرد و گفت کسی که توی گودال افتاده همسرش است و اجازه نمی دهد که او بخوردش . قرار بود فقط حیوانات ماده به او تعلق بگیرند . دیو با شادمانی گفت : خب ، انسانها هم یک نوع حیوان هستند . بین او و مرد جوان در مورد اینکه انسانها نوعی حیوان هستند یا نه ، بحث سختی در گرفت . کم مانده بود به جان هم بیفتند که پسرک گفت : پدر ، آرام باش ، حق با اوست ! دست نگه دارید ! پسرک تا چند لحظه بعد جان مادرش را نجات می دهد ، به نظر شما چه فکری در سرش است ؟ پسرک گفت : پدر ، شما دارید زیر قول و قرارتان می زنید . شما و این دیو بینوا با هم قرار گذاشته بودید که هر حیوان ماده ای که داخل گودال افتاد ، برای او باشد . دیو بیچاره تا الان هیچ طعمه ای نصیبش نشده و بی انصافی است اگر اینبار هم بخواهیم از غذا محرومش کنیم . اجازه بدهید مادر را بخورد ! دیو گفت : «این بچه با سن و سال کمش قاضی عادلی است .» بی معطلی خودش را آماده کرد تا وارد گودال شود و زن را بیرون بیاورد اما همین که پایش به کف گودال رسید ، پسرک فریاد زد : نگاه کن پدر ، یک حیوان نر توی گودال است ، عجله کن و او را به دام بینداز ! بچه دیو که تازه متوجه شده بود چه فریبی خورده ، زیر ضربات سنگین مرد ، دیوانه وار خودش را از گودال بیرون کشید و پا به فرار گذاشت .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 95صفحه 25