مهمان میزبان
علی باباجانی
رسول شگفتی ها
خانة ابوایوب مرتب و تمیز بود . مادرش با همة ناداری ، بسیار مهمان نواز بود . پسر و مادر شاد بودند از این که مهمان عزیزی دارند؛ مهمانی که همه دوست داشتند در خانة خود از وی پذیرایی کنند ولی پیامبر ، خانه فقیرترین کسی را که در مدینه بود انتخاب کرد؛ خانه ابوایوب ، مرد صالحی که به پیامبر عشق می ورزید . صاحب خانه از شادی در پوست خود نمی گنجید . مردم دیگر پراکنده و هر کدام به سر خانه و زندگی شان رفته بودند .
با این که ابوایوب از وجود پیامبر شاد بود اما غمی در دلش لانه کرده بود . وقتی از مادر سراغ خوراکیها را گرفت ، مادر گفت : «سه کیلو گندم بیشتر نداریم .» همة دارایی آن ها سه کیلو گندم و یک بزغاله بود . با خودش گفت : «با همین ها از پیامبر پذیرایی می کنم .»
آستین بالا زد . گندمها را آسیاب کرد . مادر تنور را برای پختن نان آماده کرد . بوی نان تازه همه خانه را گرفته بود . صاحب خانه تنها بزغاله اش را سر برید و با گوشت آن غذای مفصلی درست کرد . موقع ناهار سفره ای با همین آماده شد؛ نان تازه با گوشت بریان شدة بزغاله . پیامبر با دیدن این پذیرایی ابوایوب که در نظر صاحب خانه مختصر بود ، گفت : «به شهر بروید و بگویید هرکسی گرسنه است مهمان این سفره شود .»
طولی نکشید که خانة ابوایوب پر از مهمان های ریز و درشت شد . همانها که پیامبر را از دروازة مدینه تا خانة ابوایوب همراهی کرده بودند .
صاحب خانه نگران این بود که مبادا غذا کم باشد و شرمندة پیامبر و مهمانانش شود اما نه ، غذا تمامی نداشت . هرکس که می آمد ، با شکم خالی برنمی گشت . سفره برای همه باز بود و پر از غذا . دیگر کسی نمانده بود که گرسنه مانده باشد . مهمانی بزرگ ابوایوب که تمام شد ، پیامبر دستور داد استخوان های بزغاله را درون پوست آن قرار دهند . ابوایوب همین کار را انجام داد . پیامبر لب به سخن گشود : «به اذن خدا برخیز .»
ناگهان پوست و استخوان بی جان تبدیل شد به همان بزغاله ای که از آنِ ابوایوب بود . دهان ابوایوب و اطرافیان از تعجب باز مانده بود . ابوایوب فکر کرد : «امروز ما مهمان پیامبر بودیم .»
بحارالانوار، جلد 17، ص 389
ناهید شهیدی
ضرب المثلهای قرآنی
آدمی را از مرگ چاره نیست. (ابوالفضل بیهقی)
نظیر: کُلّ مَن عَلَیها فانٍ. قرآن کریم، سورة رحمن (55) آیة 46
هر که روی زمین است دستخوش مرگ و فناست
رجوع به: از مرگ خود چاره نیست...، شود.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 95صفحه 34