مجله نوجوان 108 صفحه 30
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 108 صفحه 30

گفتگوی خودمانی گلدونه جای درد دل کردن کجاست ؟ گاهی وقتها آدم کم می آورند ، گاهی وقتها دل آدمها از کسی یا چیزی بدجوری می گیرد . گاهی وقتها ، انگار همه با آدم چپ می افتند ، گاهی وقتها آدم از کسانی که انتظارش را ندارد ، ضربه می خورد ، ولی . . . آدمها ، مخصوصاً جوانتر ها ، اینجور وقتها چه کار می کنند ؟ خود شما ، اینجور وقتها چه کار می کنی ؟ گریه می کنی ؟ توی دلت می ریزی یا گوشی تلفن را بر می داری و با یک دوست حرف می زنی ؟ روی صحبت من ، با گروه سوم است ، با کسانی که اهل درد دل کردن هستند . می دانی ؟ درد دل کردن ، به قول بعضیها ، دل آدم را سبک می کند و به قول بعضیها ، از نگاه روانشناسی ، هیچ تأثیری ندارد ، دختر خانمها و خانمها بیشتر از بقیه ، در معرض درد دل کردن هستند ، کار بدی هم نیست اما یک امای بزرگ دارد . . . وقتی آدم به درد دل کردن عادت می کند ، چند تا چیز را به مرور زمان از یاد می برد ، آدم یادش می رود که به جز فکر کردن به کینه ها و نفرتها ، چیز های بهتری هم برای حرف زدن وجود دارد . آدم اینجور وقتها درگیر خودش است ، می خواهد حرف بزند ، می خواهد از زمین و زمان بد بگوید ، می خواهد از خودش دفاع کند ، فقط خودش ، خودش ، خودش ، این جور وقتها ، آدمها نمی دانند چقدر دارند به خودشان می پردازند ، نمی دانند چقدر منم منم می کنند ، نمی دانند از نظر آدم های بیرون ، چقدر خودخواه به نظر می رسند . از کجا معلوم کسی که برای درد دل کردن انتخاب کردید ، بیشتر از شما ، غم در خانۀ دلش نداشته باشد ؟ از کجا معلوم که از روز های قبل تلخی های زیادی را تحمل نکرده باشد و امروز صبح صورتش را برای فراموش کردن ، با آب یخ نشسته باشد ؟ آن وقت شما گوشی تلفن را برمی داری و از خودت حرف می زنی ، غمت را تقسیم می کنی ، باری بر دوش دیگری می شوی ، ولی چرا ؟ تازه این فقط یک قسمت از ماجراست . بیشتر وقتها ، آدمها بعد از اینکه غصه هایشان را تقسیم کردند ، دچار عذاب وجدان می شوند . شب ، خوابشان نمی برد ، نسبت به خودشان احساس بدی دارند ، می دانید چرا ؟ چون فکر می کنند به قدرت و تسلط روحی شان لطمه زده اند که واقعاً این اتفاق افتاده است آدمها در نهایت دوست دارند که مقاوم باشند ، دوست دارند که بتوانند مشکلاتشان را به دست خودشان حل کنند و دوست دارند در تصمیم گیریهایشان مستقل باشند . قبول دارم که آدمها ، موجوداتی اجتماعی هستند و زندگیهایشان به هم مربوط است ، قبول دارم که خیلی وقتها آدمها به کمک همدیگر احتیاج دارند ولی اشکال کار اینجاست که درد دل به معنی کمک خواستن نیست ، بلکه شما فقط و فقط حرف زده اید ، غم و غصه هایتان را به جای شادیهایتان قسمت کرده اید و وقت یک آدم دیگر را گرفته اید ! از همه بدتر اینکه ، درد دل کردن مال گذشته هاست ! هیچ کس با درد دل کردن ، دنبال راه حل نمی گردد ، به آینده فکر نمی کند ، نمی خواهد رابطه گسیخته ای را دوباره وصل کند یا مشکلی را حل کند ، فقط می خواهد به دیگران بگوید ، ببینید من بیچارۀ بی دست و پا ، چقدر مورد ستم قرار گرفتم . . . خب آخر چرا ؟ مگر خدای نکرده مونگول هستید ؟ یعنی چه بنشینید و مشکلاتتان را مثل بچه آدم تحلیل کنید و برایش راه حل پیدا کنید . ! بروید با دوستها و بزرگترهایتان مشورت کنید ، برای چی مثل پیرزنها فقط نق می زنید ؟ ای بابا به شما هم می گویند نوجوان ؟

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 108صفحه 30