مجله نوجوان 118 صفحه 16
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 118 صفحه 16

کاغذ نمکی مریم شکرانی شوخی با اخبار! - هفتاد کلاس درس ابتدایی در سمنان به دلیل کمبود نیروی آموزشی 12 روز بدون معلّم ماند. * ما هِی به پدرمان می‏گوییم کار و زندگی‏اش را به سمنان منتقل کند ها! گوش نمی‏دهند ایشان. حتماً ما باید عقدۀ تعطیلات بگیریم و افسرده بشویم و دست به کارهای منفیای نظیر فرار از مدرسه و دودَر کردن کلاس بزنیم و برای یکی دو روز غیبت هزار تا دروغ بگوییم تا روی شخصیت آیندۀ‏مان اثر منفی بگذارد و تقویم منزلمان را کچل کنیم و شبانه روز هزار تا مناجات بخوانیم و اشک و آه و ناله بنماییم تا چند روز به طرز فجیعی برف ببارد یا هوا به طرز خفقان آوری آلوده بشود یا معلّممان پایشان بشکند و در بیمارستانها و مراکز درمانی بیفتند یا خودمان آنفولانزا بگیریم تا دکترها گواهی استراحت برایمان صادر بفرمایند یا هزار تا بلای دیگر نظیر سیل و زلزله به شهرمان نازل بشود تا مدرسۀ ما یک روز با خیال راحت تعطیل بشود؟ آن وقت برو بچز سمنانی به همین سادگی کمبود معلّم می‏گیرند و تعطیل می‏شوند. ما به وزیر آموزش و پرورش اعتراض داریم که بین ما دانش آموزان این همه فرق می‏گذارند و اجازه نمی‏دهند ما هم کمبود معلم بگیریم... - معاونت پرورشی و تربیت بدنی آموزش و پرورش تا کنون تحرّکی نداشته است! * خوب مگر چه اشکالی دارد؟! ما هم یک معلّم فیزیک داریم که تا به حال فیزیک نخوانده‏اند یا یک آقای شیمی داریم که تا آخر سال تحصیلی فکر می‏کردند جدول مندلیُف جدون بندِلیف است و کلّی مسخره می‏کردند و می‏خندیدند که جدول عناصر شیمی چه ربطی به بندِ لیف حمّام و از اینجور چیزها دارد و خوب شد که اسم جدول عناصر شیمی را جدول سنگِ پا نگذاشته‏اند. تازه یک مربی شنا هم داشیتم که کلّ ستون فقراتشان فلج بود و چون کار پیدا نکرده بودند مجبور شده بودند استخر بزنند و شنا آموزش بدهند. تازه اینکه چیزی نیست، آن آقای دندانپزشکی که امروز دندان عقل انسی خانوم را کشیدند دامپزشک بودند کهوقتیایشانمتوجّه این مسئله شدند کلّی دعوا راه انداختند و به کلیۀ کلانتریها و مراکز نیروی انتظامی و پلیس 110 و پلیس اینترپُل شکایت کردند که بهشان توهین شده است. غیر از این آن موقعها که ما بچّه بودیم هر ثانیه توی مدرسۀمان یک بیماری خطرناک میکروبی شایع می‏شد و یک دوره‏ای با کلّ بچّه‏های مدرسۀ‏مان 9 ماه سال تحصیلی را توی قرنطینه زندگی می‏کردیم و مادرمان هر روز با کلّی ماسک و دستکش و لباسهای عایق میکروب و ویروس! لباسهای مصرفی ما را با پدرمان به خارج از شهر برده و می‏سوزاندند. خلاصه از طرف پزشک قانونی و اداره بهداشت و پلیس و غیره! که تحقیقات دامنه داری شد متوجّه شدیم که عامل تمامی این بدبختیها معلّم بهداشت مدرسه بودند که اصلاً در حوزۀ دایرۀ واژگانی و لغاتشان واژه‏ای به اسم حمام تعریف نشده بود. چی فکر کردید شما؟! آقای معاون تربیت بدنی که گناهی ندارند. ایشان فقط تحرّک نداشته‏اند مگر چی است حالا؟!

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 118صفحه 16