و گل سر سبد دانشجوهای آقای فلسفه در زمینۀ گیردادن. بیچاره آقای
فلسفه سرِ هر کلمهای که میگوید باید به تعداد موهای
سرش به این دانشجویان جواب بدهد و چارهای هم ندارد؛
«مستشکل» (اشکال گیرنده) دانشجوست و استاد (همان
معلم دانشگاه) باید جواب دانشجو را بدهد وگرنه وجهۀ
خوبی برای خودش ندارد و ضعیف جلوه میکند.
همین دانشجوی ورپریده به خاطر گیری که در مورد اخلاق
بدِ گزونتیپ همسر سقراط به استاد داده بود و محتوای آن این
بود که «شما از کجا میدانید سقراط از دست همسرش کلافه بوده و
همسرش سوء رفتار (چه کلمۀ فلسفیای) داشته، آقای فلسفۀ بیچاره را مجبور کرد
برای اثبات حرفش، متن شکایت سقراط از دست همسرش را که خطاب به دادگاه خانوادۀ شورای
شهر آتن نوشته شده و در آن درخواست طلاق با پرداخت 8 برابر مهریۀ گزونتیپ شده، پیدا
کند ترجمه کند و سرکلاس بخواند. (باز هم بحث به مشاجرات خانوادگی کشید و عنقریب یک
صدای مهیبی در دفتر سردبیری خواهد آمد!)
القصه! این دانشجو تنها حسنی که دارد این است که گاه گاه آقای فلسفه را در کلاس یاد دوران
کودکی خود میاندازد و خاطرات شیرین آن روزگار و آقای فلسفه هم از این که این اشکالها، بابی
است برای یادآوری خاطرات آن دوران، دانشجوی مذکور را بیرون نمیکند و با او مدارا مینماید.
آقای فلسفه خوب به یاد دارد که خودش هم روزگاری چنین بود که کودکیاش سرشار از این
اشکال گیریها و «ان قلت»ها بود (ان قُلت یک کلمۀ فلسفی عربی است به معنی مجازی اشکال).
یکی از شیرینترین خاطرات آقای فلسفه، مربوط به روز سیزده بدر است در هفت سالگی! آقای
فلسفه آن موقع تازه خواندن را یاد گرفته بود و در حالی که همه فکر سور و سات نهار سیزده
بودند، زیر درختی نشسته بود و داشت کتاب «نقد عقل محض» کانت را میخواند. همین طوری
یک دفعه متوجه شد که گنجشک روی درخت به درخت میگوید: «اگر باران بیاید، تو حاضری
برگهایت را روی سر من بگیری تا من خیس نشوم؟!» درخت هم در جواب گفت: «تو در عوض
چه میکنی؟!» و گنجشک گفت: «من هم قول میدهم اگر باد بیاید با پاهایم شاخههایت را محکم
نگه دارم که به هم نخورند و برگهایشان له نشود یا سر شاخههایشان نشکند»!
عجب معاملهای و عجب معادلهای! آقای فلسفۀ کوچک هم بدون درنگ سرش را بلند کرد و
رو به هر دوی آنها گفت: «قضیهای که میگویید مخدوش است و معامله اشکال دارد؛ اگر باد و
باران با هم بیاید میخواهید چه کار کنید؟!» و با همین اشکال کوچک و ساده، هم یک معامله را
به هم زد و هم رابطۀ گنجشکها و درختها را.
خلاصه! این عالم اِشکال هم در میان فلاسفه عالمی است! این هم یک ماجرای غیر خانوادگی از
آقای فلسفه که سردبیر هم دچار مشکل نشود...
شاید ادامه داشته باشد، شماره بعد را بخوانید.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 118صفحه 21