فاصله است؟ چه شباهت شگفتی است میان مدینه و
کربلا، چه همسانی تلخی میان این دو حادثه.
آن روز از غربت گودال، همة توان را دردستهایت
نشاندی و بر نیزه تکیه زدی و ازحنجرة خشکیدهات
تراوید که هَل مِن معینٍ یُعیننی هل من ناصر یَنصُرنی و
هل من ذابًّ یَذُبَّ عن حرم رسول الله؟
آیا یاریگری هست؟ آیا همراه و یاوری نیست؟ آیا
کسی هست تا از حرم پیامبر پاسداری و دفاع کند؟
و هیچ کس نبود، پژواک صدایت، صدای غریبانه و
تشنهات، در گسترة دشت پیچید و تنها سکوت به
پاسخ ایستاد.
آن روز در مدینه نیز، فریادمظلومانة مادرت را هیچ
کس پاسخ نگفت و تنها هُرم آتش فریادکشید و به
پاسخ ایستاده بود.
ای آیینة مادر، ای آیینهدار پدر و مادر و برادر، اندکی
از شعلة کربلایت را به جانمان ببخش و ما را همسایة
حرم و حریمت گردان تا با جانی سوخته و عاشق فریاد
غریبانة غروبت را پاسخ باشیم.
سلام بر فرزند آخرین پیامبر، فرزند برترین سرور و
رهبر، فرزند فاطمه زهرا سلام الله علیها، فرزند خدیجه
کبری سلام الله علیها.
سلام بر تو که زیستنمان آموختی و مرگ در عزّت را
بر زندگی ذلّت رنگ برتری دادی.
سلام بر تو که مشرق عاشورایت، نُه امام به آسمان
زمین بخشید و در پرتو خونت، سیمای علی علیه السلام
و فاطمه سلام الله علیها و حسن علیه السلام از انبوه
غبارهای برانگیخته آفتابی شد.
سلام بر تو که سپیده دم اسلامی، سورة فجر قرآن
عشق، نفس مطمئنه، میراثدار سخاوت و شجاعت
پیامبر.
بی تو امروز میراث بزرگ پیامبر بر باد رفته بود.
رهاورد فرشتة وحی در تاریکزار فراموشی فرو رفت
و رنج 23 سالة پیامبر و حاصل درخشش ذوالفقار، تنها
از آن سوی خاطرهها سوسو میزد.
سلام بر تو که نبّوت رسول، سیرة آخرین سفیر الهی،
مظلومیت و حقانیت علی علیه السلام، بغض فروماندة
در گلوی فاطمه سلام الله علیها و پارههای جگر برادرت
حسن علیه السلام را تفسیر کردی و در
عاشقانهترین روز، نای تشنة خونفشانت حقیقت
مظلوم را فریاد کرد.
سلام بر توای فرزند سدرة المنتهی، بی تو
آسمان آشنایی نداشت. سکوت سدرة المنتهای
عشق را صدای هیچ گامی نمیشکست و
جادههای ملکوت، رهگذر و آشنایی نداشت.
ای فرزند بهشت، بهانة جوشش زمزم و
صفا، اگر قحط آب کربلا نبود، زمزم، جوشش
نمیدانست.
اگربهشت کربلای تونبود، بهشت صفایی
نداشت. هیچ گلی سر از خاک برنمیآورد و
هیچ نسیمی سراغ کوچه باغها را نمیگرفت.
سلام بر تو ای به خون آغشتة شهید. ای که
حُرمت حَرَمت را شکستند.
ای فرزند شعلهزار مدینه، فرزند در سوختة
شکسته، از آن خانة سوخته و دل شکستة مادر
تا این خیمه سوخته و دل داغدار خواهر، چقدر
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 160صفحه 25