مجله نوجوان 160 صفحه 25
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 160 صفحه 25

فاصله است؟ چه شباهت شگفتی است میان مدینه و کربلا، چه همسانی تلخی میان این دو حادثه. آن روز از غربت گودال، همة توان را دردستهایت نشاندی و بر نیزه تکیه زدی و ازحنجرة خشکیده­ات تراوید که هَل مِن معینٍ یُعیننی هل من ناصر یَنصُرنی و هل من ذابًّ یَذُبَّ عن حرم رسول الله؟ آیا یاریگری هست؟ آیا همراه و یاوری نیست؟ آیا کسی هست تا از حرم پیامبر پاسداری و دفاع کند؟ و هیچ کس نبود، پژواک صدایت، صدای غریبانه و تشنه­ات، در گسترة دشت پیچید و تنها سکوت به پاسخ ایستاد. آن روز در مدینه نیز، فریادمظلومانة مادرت را هیچ کس پاسخ نگفت و تنها هُرم آتش فریادکشید و به پاسخ ایستاده بود. ای آیینة مادر، ای آیینه­دار پدر و مادر و برادر، اندکی از شعلة کربلایت را به جانمان ببخش و ما را همسایة حرم و حریمت گردان تا با جانی سوخته و عاشق فریاد غریبانة غروبت را پاسخ باشیم. سلام بر فرزند آخرین پیامبر، فرزند برترین سرور و رهبر، فرزند فاطمه زهرا سلام الله علیها، فرزند خدیجه کبری سلام الله علیها. سلام بر تو که زیستنمان آموختی و مرگ در عزّت را بر زندگی ذلّت رنگ برتری دادی. سلام بر تو که مشرق عاشورایت، نُه امام به آسمان زمین بخشید و در پرتو خونت، سیمای علی علیه السلام و فاطمه سلام الله علیها و حسن علیه السلام از انبوه غبارهای برانگیخته آفتابی شد. سلام بر تو که سپیده دم اسلامی، سورة فجر قرآن عشق، نفس مطمئنه، میراث­دار سخاوت و شجاعت پیامبر. بی تو امروز میراث بزرگ پیامبر بر باد رفته بود. رهاورد فرشتة وحی در تاریک­زار فراموشی فرو رفت و رنج 23 سالة پیامبر و حاصل درخشش ذوالفقار، تنها از آن سوی خاطرهها سوسو می­زد. سلام بر تو که نبّوت رسول، سیرة آخرین سفیر الهی، مظلومیت و حقانیت علی علیه السلام، بغض فروماندة در گلوی فاطمه سلام الله علیها و پارههای جگر برادرت حسن علیه السلام را تفسیر کردی و در عاشقانه­ترین روز، نای تشنة خونفشانت حقیقت مظلوم را فریاد کرد. سلام بر توای فرزند سدرة المنتهی، بی تو آسمان آشنایی نداشت. سکوت سدرة المنتهای عشق را صدای هیچ گامی نمی­شکست و جادههای ملکوت، رهگذر و آشنایی نداشت. ای فرزند بهشت، بهانة جوشش زمزم و صفا، اگر قحط آب کربلا نبود، زمزم، جوشش نمی­دانست. اگربهشت کربلای تونبود، بهشت صفایی نداشت. هیچ گلی سر از خاک برنمی­آورد و هیچ نسیمی سراغ کوچه باغها را نمی­گرفت. سلام بر تو ای به خون آغشتة شهید. ای که حُرمت حَرَمت را شکستند. ای فرزند شعله­زار مدینه، فرزند در سوختة شکسته، از آن خانة سوخته و دل شکستة مادر تا این خیمه سوخته و دل داغدار خواهر، چقدر

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 160صفحه 25