مجله نوجوان 160 صفحه 34
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 160 صفحه 34

گفتگوی خودمانی محمود رشنین دارم بزرگ می­شوم امروز که روبروی آینه رفتم، انگار که خودم نبودم! ناگهان بزرگ شده بودم. ناگهان می­توانستم فریاد بزنم؛ صدایم خیلی بلند بود. دل خودم از صدایم لرزید، صدایم دورگه شده بود. صدایم مرا به یاد پدرم میانداخت. بیشتر به خودم نگاه کردم. کُرکی که تا دیروز بر پشت لبم آرام گرفته بود، امروز به سبزی می­زد. من داشتم بزرگ می­شدم. داشتم مرد می­شدم. احساس می­کردم زورم هم زیادتر شده است. حالا می­توانستم مچ برادرم را بخوابانم. خیلی از خودم خوشم آمد! حالا می­توانستم پایم را در کفشهای پدرم کنم. حتی می­توانستم کت او را نیز به تن کنم. حالا دیگر از کتک خوردن از مادرم نمی­ترسم و دردم نمی­آید، حالا... حالا... از پنجرة اتاق، کوچه را می­بینم، آنقدر احساس قدرت می­کنم که می­توانم با یک لا پیراهم درون برفها غلط بزنم. از دور شبحی نحیف می­بینم که جسمی سنگین را با خود می­کشد. طولی نمی­کشد تا مادرم را تشخیص می­دهم. با سبدی پر که به سختی سعی می­کند تا خانه بکشد... فریاد می­زنم که بایستد! طنین صدایم به او می­رسد. سبد سنگین را زمین می­گذارد و کمر راست می­کند، با یک لا پیراهن به پیشوازش می­دوم. سبد را که انصافاً سنگین است بلند می­کنم و بار مادرم را به منزل می­رسانم. مادرم لبخند می­زند و دستان یخ زده از سرمایش را بر سرم می­کشد و گونه­ام را می­بوسد. دلم می­خواهد ازذوق گریه کنم ولی من دیگر بزرگ شده­ام و نباید... بغضم می­ترکد و در آغوش مادرم مچاله می­شوم. چه قدر خوب است که هنوز در آغوشش جا می­شوم.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 160صفحه 34