مجله نوجوان 168 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 168 صفحه 15

مرد هزار چهره گداها معمولاً دفترچه یادداشتی دارند که اشتباهاً یک مسیر را دوبار گدایی نکنند چون ترفندهای آنها صرفاً برای کسانی کاربرد دارد که یکبارگولشان را بخورند اما تنوع خط 66 و طولانی بودن مسیر باعث می­شود که گداهای تکراری را زیاد ببینی و ترفندهای آنها برایت رو شود. می­خواهید باور کنید یا باور نکنید، من خودم گدایی را مشاهده کرده­ام که یک پا هنرمند بود و اگر جای گروه فیلم بودم حتماً جذبش می­کردم، مرد یک روز مجرد بود، فردا دو تا بچّه داشت، پس فردا پسر سومش سرطان داشت و در بغل زنش ونگ می­زد، روز بعدش پسر مجردی بود که از مردم می­خواست هزینۀ ازدواجش ر ا جور کنند،روز بعد ازآن نابینا بود و روز بعد افلیج می­شد. یک روز که نقش توریست پاکستانی مسلمانی را گرفته بود که جیبش را داخل حرم زده بودند و فارسی هم خوب بلد نبود و انگلیسی را با اردو قاطی می­کرد، دستش را گرفتم و کنار خودم نشاندمش و بدون مقدمه گفتم «چند می­گیری توی یک فیلم بازی کنی؟» مرد همراه با نگاه عاقل اندر سفیهی به من گفت:« تو خل هست؟» سرم را بردم کنار گوشش و گفتم «من سفیر پاکستان هست. لطفاً پاسپورت، کارت اقامت و یا هر آشغالی داری به من داد وگرنه پدرت در آورد.» وقتی دید من خارجی را به این خوبی حرف می­زنم لنگ انداخت و گفت «گفتید من می­توانم توی کدام فیلم بازی کرد؟» «فیلم گدای هزار چهره در اتوبوس» حالا ما داریم تند و تند با هم خارجی صحبت می­کنیم و یک نفر هم در اتوبوس حرفهای ما را نمی­فهمد. تها حسن ماجرا این بو دکه بعد از آن هر موقع مرا می­دید سریع از اتوبوس بیرون می­پرید و دلیلش این نبود که من کاملاً او را شناخته بودم و حنایش برایم رنگی نداشت بلکه به این خاطر بود که وقتی رفت متوجه شدم جیبم را زده است و ساعتم را دزدیده است. لذا اگر روزی در اتوبوس،گدایی از شما کمک خواست خودتان با زبان خوش به او کمک کنید وگرنه بدون اجازه از جیبتان برمی­دارد. تصویرسازی :مجید صالحی

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 168صفحه 15