مجله نوجوان 168 صفحه 30
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 168 صفحه 30

خاطرات پستچی قاسم رفیعا چک آقا ولی از اون دست آدما بود که میگن نون زبونشو می­خوره. با این فرق که این ابزارش دیگه خیلی دِمُده شده بود. مردم این دوره و زمونه زیاد گول زبون همدیگه رو نمی­خورن. برای همین آقا ولی وضع درستی توی کسب و کار نداشت و از قضا توی شغل بنگاه داری هم دست زیاد شده بود و دیگه هر کسی یک پاپاسی پول داشت (ما آخرش نفهمیدیم پاپاسی واحد پول کجاست!) زده بود به معامله و شده بود یه پا بنگاه دار و آقا ولی مونده بود یک زبون خشک و خالی و دیگه هیچ. پاک از اصل ماجرا پرت شدیم. ماجرا به یکی دیگه از خدمات پستی بر می­گشت. خدماتی که به پست بانک معروف بود و هنوز هم هست. از تهران یه آقایی چک فرستاده بود که ما نقد کنیم براش بفرستیم. تا گرۀ اصلی قصه لو نرفته خودم بگم که اتفاقاً این چک مال آقا ولی بود یعنی آقا ولی صادر فرموده بود؛ اونم از نوع بلا محلش. چند بار مراجعه کردیم و آقا ولی نبود یا خودشو به نبودن میزد. خلاصه قانون این بود که باید خیلی زود برگشت چک رو می­گرفتیم و می­فرستادیم تا نون حلال از گلوی وزیر پست پایین بره. ما هم که بدجوری آدمای وظیفه شناس و قانون­مندی بودیم، فرتی برگشت چک رو گرفتیم و رفتیم که بفرستیم، که از تهران زنگ زدند. از اون طرف خط صاحب چک با هزار عجز و لابه خواست که لطف کنیم و چک رو ارسال نکنیم و حالا که اون دستش از دنیا و آخرت کوتاهه هر طور شده چک رو براش نقد کنیم و بنا به سفارش آقای مدیر قرار شد اگه من بتونم چک رو بگیرم، ده هزار تومن

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 168صفحه 30