و تجربههایش محدود به چیزهایی
است که در آن محیط کوچک و بسته
مشاهده میکند.
شاید همۀ ما لحظهها و حالتهایی
داشتهایم که وقتی میخواهیم آن را
برای دیگران تعریف کنیم، میبینیم
که کلمهها و جملهها نمیتوانند خوب
منظور و احساس ما را بیان کنند. در
این حالت میگوییم: «کاش خودت آنجا
بودی و میدیدی.» و یا «نمیدانم چطور
بگویم که متوجه منظورم بشوی». مثلاً
فرض کنید که میخواهید چشمانداز
زیبای درهای را که از گردنهای
کوهستانی دیدهاید یا زیبایی غروب
خورشید را در افق دریا برای کسی
بازگو کنید و میبینید که کلمههای
زیبا، دیدنی، تماشایی، خوشمنظره و
از این قبیل، خیلی تکراری و سادهاند
و تمام ابعاد و عظمت آن صحنه را
نمیتوان در آنها گنجاند. حتی عکاسی و فیلمبرداری از چنین لحظاتی نیز
نمیتوانند مؤثر باشند.
حالا اگر بگوییم که میتوانیم
مخاطبمان را به همان محل ببریم
تا خود او مستقیماً آن لحظه و آن
منظره را ببیند چه؟آیا این بهترین
راه نیست؟ ممکن است او و حتی
خودمان با دیدن دوبارۀ همان منظره،
دیگر احساس قبلی را نداشته باشیم.
زیرا حالت روحی و احساسی انسان
در زمانهای مختلف، متفاوت است و
تأثیری که از مشاهداتش میگیرد،
بستگی به حالت خاص آن لحظۀ
دریافت ، فرق میکند. برای بیان چنین
احساسات و تأثیراتی است که ما متوجه
میشویم زبان معمولی و کلمات عادی،
توانایی لازم را ندارد. حالا اگر به این
تجربههای بیرونی که مربوط به محیط
طبیعی و مناظر و لحظات قابل مشاهده
و حس کردنی است، این را هم اضافه
کنیم که انسان با انبوهی از تجربههای
درونی و روحی و عاطفی سرو کار
دارد که قابل مشاهده و حس کردنی
نیستند، آن وقت ناتوانی زبان عادی
بیشتر جلوه میکند.
شعر، «آنِ» در این لحظههاست که
به کمک انسان میآید. یعنی وقتی
که زبان عادی و کلمات معمولی و
تکراری درمانده و ناتوان میشوند،
شاعران با قدرت و تواناییهای خاص
خود به آنها جانی دوباره میبخشند
و برای بیان تجربهها و احساس و
عواطف و اندیشههایشان زبانی خاص
میآفرینند.
شعر، همین زبان خاص و متفاوت
است. سهم هر یک از ما از شادیها و
غمها، از لذتها و رنجها و از تمام آنچه
که در جهان اتفاق میافتد، به اندازۀ
تجربه و احساس و اندیشۀ خودمان
است. اما شعر این امکان باور نکردنی
را به ما میدهد که از تجربه و احساس
و اندیشۀ دیگران هم بهرهمند شویم و
اگر احساسمان با آنها مشترک بود و
زبانمان نارسا، از زبان شعر آنها برای
بیان احساس و اندیشۀ خودمان کمک
بگیریم.
چه بسیار دیدهایم و یا برای خودمان
هم پیش آمده که برای بیان حالتهایی
از هیجانات عاطفی، شعر یا بیتی را
میخوانیم. چرا که احساس میکنیم
آن شعر تمام آن چیزی است که
میخواهیم بگوییم و یا حتی شاید بارها
برایمان پیش آمده که در تنهاییها و
خلوتمان شعری زمزمه میکنیم،بی
آنکه نیازمند آن باشیم که احساسمان
را به کسی منتقل کنیم.
در واقع شعر آن قسمت از روحمان
را تغذیه میکند که چیز دیگری آن را
پر نمیکند و با پیشرفت هیچ علم و
و تکنیکی، نمیشود جانشینی برایش پیدا
کرد.
فتومونتاژها :لیلا بیگلری
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 168صفحه 13