مجله نوجوان 175 صفحه 13
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 175 صفحه 13

و به بحث نمایندهها گوش می کرد. آقای حائری یک گوشة مدرسه درس می­گفـت و طلبههایش بلند بلند با هم بحـث می­کردنــد. طلبههــای دیگری کـه می­آمدند آن­ جـا درس بخوانند، حواسشان پرت می­شد. همة­شان از این وضع ناراحت بودند اما کسـی شهامت نداشــت به آقای حائری چیزی بگوید. یک شـب روح الله رفــت جلوی آقای حائری ایسـتاد و گفت: «آقا شما شبها کــه این جــا درس می­گوییــد، مزاحم طـلاب هسـتید. نباید اینجــا تدریس بفرمایید.» آقای حائری هم درسش را برد جای دیگر. آیـت الله محمد تقـی خوانســاری و آیت­الله یثربی کاشـانی می­رفت. فقط اینها نبودند که پای درسشان می­رفت، از هر کس دیگری هم که می­­توانست چیــزی می­آموخت. یکی­شــان آقای مـدرس بود که آقا مصطفی را از وقتی در اصفهان درس می­خواند، می­شناخت. روح­الله شـیفتة روح­بلند او شـد. آن موقــع نمایندة مجلس بود و روح­الله از ایـن که می­دید بی­تـرس در برابر «رضاخان­ قلدر» می­ایســتد، خوشــش می­آمد. وقتی مدرس تهران آمد، روح الله باز هم در خانه­اش می­رفت و گاهی با او یا تنها می­رفت مجلس شورای ملی مدرسـة سـپهدار و حجره­ای گرفت. منطق و نحو را شـروع کـرد. ادبیات عرب را آقا عباسی اراکی یادش می­داد. اسـتاد و شـاگردها با هم قرار گذاشته بودند که سـر کلاس فقط عربی حرف بزنندتا محاورة­شان­قوی­شود. آخرهــای اسـفند 1299، روح­الله وسـایلش را جمع کرد و رفت خمین. عیـد را پیش خانـواده­اش ماند. وقتی فهمیـد حاج شـیخ عبدالکریـم به قم رفتـه، روح­الله نوزده ســاله هم در پی او از خمین با کالسـکة پست، خودش را رسـاند قم و رفت مدرسة دارالشفاء حجره گرفت. روزها درس بود و بحث. خلوت عبـادت را گذاشــته بود برای نیمه شبها. یکی دو سـاعت تــا اذان صبح مانده بــود. بیدار شـد. لحاف سـنگین را از رویش کنــار زد. از حجره آمد بیرون. قدم که بر می­داشت، پایش تا زانو توی برف فرو می­رفت. آمد مدرسة فیضیه، کنار حوض خم شــد، تــوی حوض به جای آب، یخ بود. یخ را شکسـت و از آب حوض وضو گرفـت. زیر مَدرس مدرسـه، تاریک بود. رفت همانجا و تا اذان، نماز و دعا خواند. صدای اذان را که شـنید، رفت توی مدرسه و پشت سـر آقای ملکی تبریزی نمـاز خواند. آقای ملکـی تبریزی اسـتاد اخلاقش بود. یک جلسة خصوصی داشت که ده دوازده نفر بیش­تر نبودند، روح الله هم یکی­شان بود. چهار سال اول دروس سطح می­خواند. بعـد فقه و اصول را پیش آقای حائری شــروع کرد. در این مدت پای درس آقای میرزا محمــد علی ادیب تهرانی،

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 175صفحه 13